داستان های تاریخی اغفال کننده
پیش نویس
از ابتدای دبستان به ما تاریخ یاد دادند، اما فقط داستانها و ماجراهای تاریخ را گفتند، که چه شد و چه نشد، و هرگز یاد ندادند، که چگونه درباره تاریخ و سرنوشت اندیشه کنیم. یاد دادند که تاریخ چیست، و برای چه می خوانیم، اما یاد ندادند تاریخمند و اندیشه ورز باشیم. بهمین سادگی و به واقع یاد دادند، که چشم و گوش بسته هر پرت و پلایی را تاریخ بدانیم، چون گفتند تاریخ مهم است. باز در واقع نتیجه آن می شود، هر چه سیستم آموزشی برتر غرب القاء می کند، آنرا باید بدون چون و چرا پذیرفت، که باز در واقع می شود، زیر بنای استعمار و داغون شدن بدست استعمار و امپریالیسم و عوامل آنها، زیرا براحتی گذشته و آینده و در کل سرنوشت را در ذهن ناخودآگاه خود به آنها سپرده ایم. در این برگه داستان های اغفال کننده جهانی، مانند فریب کریستف کلمب را بررسی می کنم، و به مرور ادامه می دهم.
تصویر نقاشی چند کشتی قدیمی، عکس شماره 3517.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو عقلانیت و انسانیت پیشه کنید، عکس شماره 1622.
برگه 621 تابستان 1395 پیوست تاریخ عمومی جهان است.
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
فریب کریستف کلمب
داستان کریستف کلمب، یکی از مهمترین تاریخ فریب و داستان های اغفال کننده جهانی است، این داستان را بجای یک ماجرای تاریخی، بقدری زیبا در جهان جا انداخته اند، که همه باور دارند، این اتفاقها افتاده است. اما با کمی دقت در آن و داشتن درک از تاریخ نویسی استعماری و اطلاعات کلی از واقعیت های تاریخی ایران و جهان، براحتی متوجه خواهید شد، که یک داستان جالب برای سبک کار استعمار و امپریالیسم است.
داستان کریستف کلمب را من اصلاً باور ندارم، از نظر من کل آن، داستان و فریب است، قبل از داستان کریستف کلمب، قاره شناسایی شده بود، و استعمارگران با انبوه لشکر و توپ و تفنگ و آمادگی رفتند، و قبل از آن نیز با جنگ نرم، نیمی از اهالی را خام کرده بودند، انقدر ساده نباید بود، و اغفال تاریخ نویسی استعماری و هالیود نشد. جهت اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه نمایید:
کلیک کنید: واقعیت تاریخ و کشف آمریکا
توجه: مطالب مربوط به کریستف کلمب از اینترنت است، و در زیر هر بخش نظر خود را نوشته ام:
کریستُف کُلُمب تولد 1451 وفات ۲۰ مه ۱۵۰۶ سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود، که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت اما به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قارهای ناشناخته را کشف کرده است.
کریستف کلمب از چهره های بحثبرانگیز تاریخ است. برخی – از جمله اکثر سرخپوستان آمریکا – او را مسئول مستقیم یا غیرمستقیم کشتار دهها میلیون نفر از مردم بومی و عامل استثمار آمریکا از سوی اروپا میدانند؛ در حالیکه دیگران وی را به خاطر نقش مؤثری که در گسترش فرهنگ و تمدن غرب ایفا کرد میستایند.
در مورد زادگاه واقعی کلمب روایتهای مختلفی مطرح شده و دربارهٔ سالهای نخست زندگانی او اطلاعات اندکی موجود است. اکثر تاریخ نگاران وی را اهل جنوا در ایتالیا میدانند، اما برخی نیز او را اسپانیایی دانستهاند. پدرش دومنیکو کلمبو تاجر پشم و مادرش سوزانا فونتاناروسا دختر یک بازرگان پشم بود. کلمب سه برادر کوچکتر به نامهای بارتولومئو، جیووانی په لگرینو و جیاکامو و خواهری به نام بیانچینتا داشت. در ۱۴۷۰ خانوادهاش برای کار به ساوانو کوچ کردند، جایی که کریستف و برادرش بارتولومئو توانستند، در کنار پیشه خانوادگی، نقشهنگاری نیز بیاموزند. کلمب تحصیلات رسمی نداشت و تا حدود بیست و چهار سالگی خواندن و نوشتن نمیدانست، اما چون آرزو داشت که ناخدای کشتی شود در این دوره و بعد از آن کوشید تا با مطالعهٔ فراوان نزد خود این کمبود علمی را جبران کند.
در سال ۱۴۷۴ کلمب در شمار کارکنان کشتی گروه «سرمایهداران اسپنولا» که از مشتریان جنوایی پدرش بودند درآمد. پس از آن یک سالی را روی یک کشتی در حوالی آبهای جزیرهٔ خیوس، واقع در دریای اژه، خدمت کرد. کلمب پس از دیداری کوتاه از خانه، دوباره رهسپار خیوس شد و یک سال دیگر را آنجا گذراند.
در ۱۴۷۶ همراهی با یک هیئت بازرگانی این فرصت را نصیب کلمب کرد، تا برای نخستین بار به اقیانوس اطلس سفر کند، ولی در حوالی خلیج سنت وینسنت دزدان دریایی فرانسوی به ناوگان حملهور شدند، و آن را به آتش کشیدند، و کلمب که جان بدر برده بود، به ناچار شش مایل شنا کرد، تا خود را به ساحل برساند.
در ۱۴۷۷ کلمب مقیم پرتغال شد، که در آن زمان قطب بازرگانی دریایی اروپا بود و کشتیهای زیادی از آنجا به مقصد انگلستان، ایرلند، ایسلند، جزیرهٔ مادئیرا، مجمعالجزایر آزور و آفریقا رهسپار میشدند. کریستف و بارتولومئو کار خود را در لیسبون، پایتخت پرتغال، با نقشهکشی آغاز کردند. پس از مدتی کلمب به عنوان بازرگانِ ملوان به یک ناوگان پرتغالی پیوست و طی دو سال برای خرید شکر به مادئیرا و از طریق ایرلند به ایسلند سفر کرد. او پس از سفری به سواحل غرب آفریقا به مقام نمایندگی تجاری پرتغال در کرانهٔ گینه گمارده شد. (۱۴۸۵ - ۱۴۸۲).
انوش راوید: همین چند خط بالا که بطور خلاصه گفته شده است، را با دقت و با دید واقع گرایانه بخوانید، متوجه خواهید شد داستان است، مانند در اینجا، و نمی تواند حقیقت و واقعیت باشد.
ــ ملیت و مذهب کلمب
والری فلینت (Valerie I.J. Flint) در مقاله کریستف کلمب در دانشنامه بریتانیکا نقل میکند، که امروزه اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران با رجوع به وصیتنامه او (به سال ۱۴۹۸) و اسناد بایگانی شده در جِنُوا و ساوونا، معتقدند که او در جنوا در یک خانواده مسیحی به دنیا آمد. با این حال برخی هم مدعی هستند که او از گروندگان به یهودیت بوده و در اسپانیا، پرتغال یا مکانهای دیگری غیر از جنوا زاده شده است.
اگر چه معمولاً تاریخنویسان فرض را بر جنوایی بودن کلمب میگذارند، ولی ملیت واقعی او به طور دقیق روشن نیست، و دانستههای ما از زندگانی کلمب تا میانهٔ دههٔ ۱۴۷۰ میلادی بسیار ناچیز است. به گمان بعضی کلمب که بیشتر مایل بوده او را اسپانیایی بدانند، خود عمداً این اطلاعات را پنهان میکرده، تا آنجا که حتی برای نامهنگاری با ایتالیاییها زبان کاستیلی را به کار میبرده است.
با رشد ملیگرایی در غرب قضیهٔ ملیت کلمب صورت جدیتری به خود گرفت. این مسئله برای جامعهٔ ایتالیایی ایالات متحده از چنان اهمیتی برخوردار بود، که در سال ۱۸۹۲ در خلال جشنهای آغاز سدهٔ پنجم کشف آمریکا مسئولان شهرداری نیویورک مجبور شدند، دو مجسمهٔ یادبود کلمب در دو محل، یکی با زیرنویس اسپانیایی و دیگری به ایتالیایی نصب کنند.
شماری از تاریخنگاران باسک او را یک باسکی میدانند، بعضی دیگر حدس میزنند که وی یک کونوِرسو (یهودی اسپانیایی مسیحی شده) بوده، و برای رسیدن به اهداف خود تبارش را مخفی میکرده است. برخی مدعیاند که او اهل جزیرهٔ کُرس (در آن زمان تحت سلطهٔ امپراتوری جنوا) بوده، و بعلت شهرت بد اهالی این جزیره صلاح خود را در کتمان پیشینهاش میدیده، و بالاخره کسانی هم بر این باور هستند که وی اصلاً کاتالونیایی، یونانی یا پرتغالی بوده است.
همچنین در میان اقلیتی که وی را یهودی میدانند، از جمله «دیوید مکس آیکهورن» (David Max Eichhorn)، نویسنده یهودی در اینباره میگوید: نام حقیقی او کلمبوس نیست و همچنین یک ایتالیایی زاده جنوا نبوده است، بلکه نام حقیقی او جونکولون (Joncolon) بوده، که در نزدیکیهای شهر پانتهودرا (Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود. آیکهورن معتقد است که او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.
بخشهایی از مقالهای که تحت عنوان «آیا کریستف کلمب حقیقتاً یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سیاح (Dalia Sayah) که در روزنامه «شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، بیان شده قابل ملاحظه است:
«نکته مهم اینست که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامههایی که کلمب برای خانواده خود ارسال میداشت، حروف اختصاری به چشم میخورد، که مفهوم آن توسط موریس دیوید (Maurice David) کشف شد. این حروفنگاره از دو حرف تشکیل شده است، که هر یهودی آن را در بالای تمام نوشتههای خود مینوشت. این دو حرف عبارت بودند از ב (ب) و ה (هـ) که امروزه معلوم شده که بر عبارت «בעזרת השם» (بعِزرَت هاشم به معنی «به یاری خدا») دلالت دارد. نکته دیگری که ثابت میکند، که او یک یهودی پنهانکار بوده، نحوه نگهداشتن دست چپ خود (به صورت پنجه باز بر روی قفسه سینه سمت راست) در تصاویر و تابلوهای اوست. این عمل، اقدام رمزآلودی بود که «مارانو» ها جهت شناسایی یکدیگر به کار میبردند.»
لی ام فریدمن (Lee M.Friedman)، تاریخنگار یهودی، موید این ادعاست که علایم و نمادهای یهودی موجود در امضای کلمب نشانی بر یهودی بودن وی است. به نظر او شکل یک مثلث کامل که برای یهودیان مقدس است، و در گورستانها و معابد یهودیان از آن استفاده میشود، در تمام امضاهای کلمب دیده میشود.
«کنسولو وارلا» (Consuelo Varela)، کلمبشناس معروف اسپانیایی معتقد است که کلمب، عهد عتیق «تورات» را از حفظ بوده، و چنین چیزی برای یک فرد منسوب به جامعه کاتولیک نمیتواند موضوعیت داشته باشد.
انوش راوید: دم خروس دروغ و دونگ بالاتر از همین چند خط بالا بیرون زد، این چند خط شاهدی است، که مطالب بالاتر درباره کلمب در راستای تاریخ نویسی استعماری یهودی است.
ــ اهداف سفر
عواملی چون تبلیغ دینی و گسترش مسیحیت، شور ضد اسلام در آن روزگار، قدرت کاستیل و آراگون، بیم از خطر کشور پرتغال، اشتیاق به یافتن طلا، ماجراجویی و امید به فتح سرزمینهای جدید، نیاز اروپا به تهیه ادویه و گیاهان معطر و دارویی، انگیزه نخستین سفر کلمب به هند شد.
در عصر کلمب، اروپاییها برای سفر به هند (منظور از هند آسیای جنوبی و شرقی بود) راهی نداشتند جز حرکت به سمت جنوب، دور زدن قارهٔ آفریقا از کنار دماغهٔ امید نیک و رفتن به طرف شرق در طول اقیانوس هند. در دههٔ ۱۴۸۰ میلادی، کلمب نیز خیال سفر به هند را در سر داشت ولی نه از طریق معمول. او میخواست با حرکت مستقیم از اروپا به سوی غرب و عبور از دریای محیط (اقیانوس اطلس) به آسیا برسد. از نظر دیگران نقشهٔ جسورانهٔ کلمب نپذیرفتنی و بی فایده بود و او ناچار شد، برای یافتن پشتیبان در میان قدرتمندان و افراد صاحب نفوذ کوشش زیادی به کار برد. برخی معتقدند که علت این استقبال سرد، اعتقاد اروپاییها به تخت بودن کرهٔ زمین بود.
برخی مورخان یهودی که کلمب را یهودی فرض کردهاند، اهداف دیگری برای سفر او ذکر نمودهاند چنانکه دیوید ام. آیکهورن در این رابطه مینویسد: «کلمب برای کشف دنیای جدید میرفت. در حقیقت او از وجود چنین دنیایی با اتکا به مطالعات و کشفهای وایکینگها خبر داشت. انگیزه اصلی او در این راه، جستجوی جایی برای هم کیشان یهودی خود بود.».
بر اساس نوشتهٔ نشریهٔ آمریکایی «جمهوری جدید» سیمون ویزنتال (به انگلیسی: Simon Wiesenthal) مورخ یهودی، معتقد است که کلمب برای یافتن جایی جدید برای یهودیان رانده شده از اسپانیا به این سفر تن داد. در اصل هدف کلمب ایجاد یک جبهه علیه امپراطوری عثمانی و به عبارت بهتر علیه اسلام از سویی و تأمین منابع مالی برای بازسازی بنای معبد سلیمان در قدس بود.
در دائرةالمعارف یهود، در جایی که از کلمب سخن به میان آمده، نوشته شده است: «علی رغم اینکه کلمب همه مقدمات سفر خود را فراهم کرده بود، آن را یک روز بدون هیچ دلیلی به عقب انداخت. این روز بنابر تقویم یهودیان، روز نهم ماه آو (به انگلیسی: Av) یهودی، یعنی روز تخریب معبد سلیمان است. این روز را یهودیان به عنوان «روز عزا» روزه میگیرند.».
انوش راوید: تمام چند سطر بالا در جهت مغزشویی و توجیه دروغ اصل کلمب است، تا سادگان را اغفال دروغ کلمب و کشف آمریکا کنند.
ــ سفر نخست
کلمب در آغاز در سال ۱۴۸۵ طرح خود را به دربار پرتغال ارائه داد و پیشنهاد کرد، که زیر پرچم این کشور در جزایر هند به اکتشاف بپردازد، اما کارشناسان پادشاه پس از بررسی به این نتیجه رسیدند، که خط سیر سفر بسیار طولانیتر از آن چیزی است، که کلمب ادعا میکند، (امروز میدانیم که مسافت واقعی حتی از برآورد پرتغالیها نیز درازتر بود) و درخواست او پذیرفته نشد.
او که از مقامات لیسبون ناامید شده بود، به اسپانیا رقیب سیاسی پرتغال پناه برد تا از حاکمان آن دیار کمک بخواهد. در ۱۴۸۵ بخش اعظم اسپانیای امروزی زیر سلطهٔ فردیناند شاه آراگون و ایزابلا ملکهٔ کاستیل بود، که پس از ازدواج با یکدیگر بطور مشترک بر قلمروی بزرگ حکومت میکردند. کلمب در مجموع توانست نقشهاش را به کارشناسان دربار اسپانیا بقبولاند، اما هفت سال (تا ۱۴۹۲) طول کشید تا با شاه و ملکه به توافق نهایی برسد.
در نهایت قرار بر این شد، که نیمی از بودجهٔ سفر را سرمایهداران ایتالیایی بگذارند، و نیم دیگر از سوی دولت اسپانیا فراهم شود. نبردهای سخت با مسلمانان و تصرف گرانادا خزانه سلطنتی را تهی کرده بود، و پرداخت همین سهم پنجاه درصدی هم برای دولت آسان نبود. پیش از آغاز سفر شاه و ملکه کلمب را به مقام دریاسالاری گماردند، و سخاوتمندانه حق موروثی حکومت بر تمام سرزمینهای کشف شده در آن سوی اقیانوس را به وی بخشیدند.
پس از تحویل گرفتن سه کشتی با ملزومات کامل از دولت، نوبت به کار دشوار گردآوردن خدمه رسید. بیشتر ملوانان از رفتن به چنین مأموریت «جنونآمیزی» وحشت داشتند. اگر نفوذ سیاسی ملکه و وعده های رنگارنگ کلمب نبود، شاید هیچکس حاضر به همراهی با وی در این سفر نمیشد.
سرانجام در غروب سوم اوت ۱۴۹۲ سه کشتی سانتاماریا، نینیا و پینتا همراه با نود نفر خدمه به فرماندهی کلمب از بندر پالوس به راه افتادند، و پس از توقفی کوتاه در جزایر قناری (آفریقا) رهسپار دل اقیانوس شدند.
در آغاز اوضاع خوب بود، و ملوانان کاملاً از کلمب فرمان میبردند، ولی پس از چند روز که ساحل در زیر خط افق ناپدید شد، بتدریج دچار ترس و وحشت شدند. تا آن زمان تمام کشتیهایی که در اقیانوس اطلس سفر میکردند، یکی از دو مسیر شمالی یا جنوبی را در پیش میگرفتند و همواره کرانههای اروپا یا آفریقا در نزدیکی آنها بود. اما اکنون آنها درحال رفتن به بخشهای ناشناخته مرکزی بودند؛ جایی که به عقیدهٔ عوام پر از هیولاهای هولناک بود، و طوفانهای شدید راه کشتیها را میبست. کلمب از نارضایتی زیردستانش آگاه بود. گفتهاند وی یک دفتر رخدادنگاری روزانه جعلی ترتیب داده بود، که فواصل را کوتاهتر از مقدار واقعیشان در آن ثبت میکرد، تا افراد نفهمند که چه مقدار پیش رفتهاند، و از هراسشان کاسته شود. این داستان به احتمال زیاد واقعیت ندارد. با حضور ناخداهای دیگر و افسران و سکانداران با تجربه در ناوگان، کلمب هرگز نمیتوانست با چنین ترفندی آنها را بفریبد.
مسافرت پنج هفته به طول انجامید. در این مدت ملوانان وحشتزده بارها بر فرمانده خود شوریدند، و حتی خواستند او را سربه نیست کنند، و کشتیها را به اسپانیا بازگردانند. اما هر بار کلمب با وعده یا تهدید آرامش را برقرار میساخت.
انوش راوید: داستان های الکی پشت سرهم چیدند، ولی اصل قضیه را هم افشا کردند، و می گویند "سرمایهداران ایتالیایی" که در آن زمان همه یهودی بودند، و این یهودیان تاریخ جالبی دارند، و اینها شیوه های سرمایه داری استعماری را پایه گذاشتند. این یهودیان در ارتباط تنگاتنگ با بین النهرین و ایران بودند، و اطلاعات کاملی از تاریخ و جغرافیا داشتند.
ــ کلمب و نامگذاری دنیای جدید
در بیستم سپتامبر با مشاهدهٔ دستهای پرنده که از شرق میآمدند این امید در ایشان قوت گرفت که خشکی در آن حوالی است. بالاخره در یازده اکتبر دیدهبانان وجود یک خشکی را در روبرو اعلام کردند؛ فردای آن روز، ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ و بر اساس تقویم یهودی مصادف با ۲۱ تشرین ۵۲۵۳ یعنی آخرین روز جشن سایهبانها، روز «خواهشمندی بزرگ» (هوشانا ربا) بود، کلمب و یارانش پس از ۳۵ روز سفر سخت، پا بر جزیرهای زیبا و سرسبز از مجمعالجزایر باهاما (آمریکای مرکزی) گذاشتند.
کریستف کلمب پس از کشف قاره جدید (آمریکا) در تاریخ ۱۴۹۳، نامهای هشت صفحهای را برای ایزابل و فرناندو ملکه و پادشاه اسپانیا نوشت، و در آن برداشت خود از مردمان، گیاهان و جانوران سرزمین جدید را توضیح داد.
رفتار بومیان آمریکایی با تازهواردان دوستانه و آشتیجویانه بود. کلمب در نامهای به فردیناند و ایزابلا دربارهٔ ساکنان جزیره مینویسد:
«اگر اعلیحضرتین دستور فرمایند، میتوانم تمام آنها را به کاستیل گسیل دارم یا در همین جزیره به اسارت گیرم. پنجاه مرد کافیست تا کل این مردم را تحت انقیاد درآورید، و به انجام دادن هر کاری وادار سازید.». او ادامه میدهد:
«این مردم دین ندارند، و حتی بت نمیپرستند. بسیار نجیبند و نمیدانند بدی چیست. هیچ نوع سلاحی ندارند؛ نه یکدیگر را میکشند، و نه از هم سرقت میکنند.»
پس از ارتباطات دوستانهٔ آغازین میان بومیان و غربیها، کلمب به این باور رسیده بود، که گسترش دین مسیح در میان این جماعت نه با توسل به زور که با محبت ممکن خواهد بود.
کلمب در این سفر اول کرانههای شمال شرقی کوبا و هیسپانیولا (جزیرهٔ هائیتی امروزی) را نیز کاوش کرد. اما در شب میلاد مسیح به هنگام گشتزنی، سانتاماریا، کشتی اصلی فرماندهی در کرانه هیسپانیولا به گل نشست، و ناگزیر به حال خود رها شد. به این ترتیب ناوگان کلمب به یک کشتی محدود گردید. (کشتی پینتا کمی بعد از کشف کوبا شورش کرده و گریخته بود)، کلمب که از مدتی قبل در حال برنامهریزی برای بازگشت به اروپا بود، دیگر برای بردن تمام افرادش جای کافی نداشت. از این رو پس از کسب اجازه از گواکاناگاری رئیس بزرگ بومیان، قرارگاهی در هیسپانیولا برپا کرد، و سی و پنج نفر از ملوانان داوطلب را آنجا گذاشت، که تا زمان بازگشت دوبارهٔ کلمب به کشاورزی بپردازند.
در ۴ ژانویه ۱۴۹۳ مسافران کشتی نینیا راه میهن خود را در پیش گرفتند، و پس از تحمل مشقات بسیار و دست و پنجه نرم کردن با بادهای ناشناخته و توفانهای سخت اقیانوس به اروپا رسیدند. اما کلمب برخلاف میلش نتوانست مستقیماً در کاستیل پیاده شود، و چند ماهی را نزد پرتغالیها (دشمن دیرین اسپانیا) در بازداشت به سر برد. در این مدت کوتاه اخبار اکتشافات او در سراسر اروپا پیچید بطوری که وقتی در ۱۵ مارس بالاخره کلمب در میان استقبال پرشور مردم به اسپانیا وارد شد، سفرنامهاش به چاپ سوم رسیده بود.
او بلافاصله با طلاهای غنیمتی و چند بومی اسیر به دربار رفت و فردیناند و ایزابلا به گرمی پذیرای او شدند. در این مجلس علاوه بر طلا، کلمب چهار تحفهٔ تا آن زمان ناشناختهٔ دیگر از «دنیای نو» را تقدیم شاه و ملکه کرد؛ گیاه تنباکو، میوهٔ آناناس، بوقلمون و وسیلهٔ محبوب ملوانان یعنی ننو.
انوش راوید: این سفر اول نبوده، و تمام اینها که نوشتند داستان است، از این دست سفرها زیاد داشتند، و اطلاعات کافی از آمریکا وجود داشت. در این داستان با گفتن قرار دادن 35 ملوان در آن جزیره، دارند خود را از سرکوب و کشتار مردمی، که تاکنون با اروپا تجارت داشتند، بهانه و توجیه جور می کنند، از این دست ترفندها تاکنون بارها اجرا شده و می شود.
ــ سفر دوم
(۱۴۹۳ - ۱۴۹۶) در ۲۴ سپتامبر ۱۴۹۳، کلمب با ناوگانی از هفده کشتی مجهز با همراهی یک گروه ۱۲۰۰ نفری جهت استعمار و سرکوب بومیان، عازم آمریکا شد. او این بار نسبت به سفر اول مسیر جنوبیتری را برگزید، و پس از ۲۶ روز به جزیرهٔ بزرگ دومینیکا (آمریکای مرکزی) رسید سپس راه شمال را در پیش گرفت، و به ترتیب جزایر آنتیل کوچک، شامل گوادلوپ، مونتسرات، آنتیگوا و نویس (Navis) و جزایر ویرجین و پورتوریکو را کشف و همه را جزئی از قلمرو اسپانیا اعلام کرد؛ سپس به هیسپانیولا رفت و به جستجوی یاران پیشین برآمد اما مهاجرنشین را خالی از سکنه یافت؛ اروپاییهای ساکن جزیره، همه در جنگ با بومیان کشته شده بودند. وی در مدت اقامت کوتاهش یک قلعهٔ کوچک در داخل و یک شهرک در کرانههای شمالی جزیره بنا نهاد.
کلمب در ادامهٔ مأموریت اکتشافی، بیشتر کرانههای جنوبی کوبا را از شرق تا غرب پیمود اما پیش از رسیدن به انتهای آن به این پندار که به جای جزیره با شبهجزیرهای روبروست، تغییر مسیر داد و جامائیکا را کشف کرد.
کلمب پس از سپردن امور به دست برادرانش در ۱۰ مارس ۱۴۹۶ هیسپانیولا را به مقصد اروپا ترک کرد. سفر دوم او هم به پایان رسید.
انوش راوید: اصل ماجرا از همین جا آغاز شده، استعمارگران با درک و دانش و اطلاعات از آمریکا، با نفرات زبده و تجهیزات و توپ و تفنگ کافی، نبرد خود را آغاز کردند. این حمله و شبیخون در راستای یک کار دقیق نظامی بود، و هر چه گفتند، که تقصیر بومیان بود، و این و آن بود دروغ است. حتی یادشان رفته بود، که قبلش نوشتند بومیان صلح جو و بدون سلاح و جنگ بودند، و یکدفعه می گویند 35 ملوان در جنگ با بومیان کشته شدند.
مهم: اغفال ترفند های تاریخ نویسی استعماری نشوید، اگر اغفال شوید مطمئن باشید از این دست ترفندها برای شما هم خواهند داشت، و خواهند نوشت.
. . . .
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: اتحاد مهم تاریخی فرهنگی
کلیک کنید: تحقیق ها و تحلیل های متفاوت جدید
کلیک کنید: خط قرمز های تاریخ نویسی استعماری
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
تاریخ پوچیگرایی و دروغگویی در ایران
پیش گفتار
شاید این موضوع برای بررسی های تاریخی کمی
عجیب باشد، ولی در واقع سرنخ تمام تاریخ
ایران در آن نهاده شده، و تاکنون هیچ
محققی به آن نپرداخته است. در تاریخ نویسی استعماری، بمنظور سبک کارشان، کلی دروغ و دونگ بدون سند و مدرک، با انواع ترفندها در تاریخ جا زده اند. باید این سبک کار و ترفند را شناخت، و بدنبال تاریخ واقعی رفت، با شناخت و درک از تاریخ واقعی است، که می توان آینده را درست کرد. البته در تاریخ کلی داستان و پرت و پلا وجود
دارد، بخشی از آنها ادبیات تاریخی
است، و بخشی از ترفند های تاریخی
است، که باید آنها از هم جدا نمود. با مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ ایران، به این توانایی دست یابید، تا در دام نبرد نو پدید نیافتید.
تصویر نقش برجسته ای، که تسخیر شوش را به دست آشور به تصویر کشیده است، این تسخیر بدلیل عدم دانش و درک از جغرافیایی تاریخی تاریخ نویسان قرون جدید، مورد تأیید من نیست، مشروح در اینجا، عکس شماره 3381.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
تصویر لوگو مراقب باشید در دام تاریخ نویسی استعماری نیافتید، عکس شماره 1606.
از کجا شروع شده
کتیبه معروف داریوش نشان می دهد، که دروغگویی سابقه طولانی دارد، ولی این سابقه در دو مرحله از ساختارهای تاریخی اجتماعی ایران است، قبل از ورود استعمار، و بعد از پیدایش استعمار و امپریالیسم. قبل از حکومت صفویه پوچیگرایی و دروغگویی بدون تحلیل شناختی بود، ولی بعد از این دوره و با پا گرفتن استعمار تمام تلاش آنها این بود، که مردم را بسمت پوچیگرایی و دروغگویی سوق دهند. با نگاهی به آثار قرن گذشته، مانند فیلم های سینمایی و سریال های ایرانی و بعضی خارجی، براحتی متوجه پوچی گرایی و دروغگویی می شویم. در قرن 21 با پیدایش فن آوری های نوین، یا انقلاب و انفجار ارتباطی و اطلاعاتی، دشمنان تاریخی ایران سعی می کنند، مردم ایران و بویژه جوانان را به این سمت غیر ایرانی برانند.
امروزه با نگاهی به برنامه های تلویزیونی فارسی زبان خارجی، که برای ایران پخش می شود، براحتی متوجه این موضوع می شوید، در اینجا. این روندی است که از ابتدای قرن 20 با پیدایش کتاب و مدرسه و فیلم در ایران شدت گرفته است، ولی بطور کلی با مقاومت مردم ایران روبرو می باشد. اما دشمنان از ترفند های امروزی استفاده می کنند، تا پوچی گرایی و دروغگویی را در کل قاره کهن گسترش دهند.
عکس تصویر کتیبه دعای داریوش بزرگ، اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ. مشروح در کتیبه های ایران، عکس شماره 2857.
انوش راوید: داریوش جان، شاه شاهان، دعایت بعد از 25 قرن نگرفته، دروغ بیداد می کنه، دشمن هم دور ایران را پر از اسلحه مدرن کرده، و نقشه های بدی در سر داره. همچنین بخاطر قطع درختان و از بین بردن طبیعت، خشکسالی هم اومده، تو هم مثل کوروش آسوده بخواب، بی خیال!!!!
داستان های دروغی بجای تاریخ
ماجرای داستان های دروغی در تاریخ خیلی زیاد است، تا وقتی که سادگان و کم دانشان باشند، و درکی از تخصص و حرفه حاصل نشده باشد، عده ای زرنگ براحتی می توانند، داستان را بجای تاریخ جا بزنند و بخورد سادگان دهند.
در تاریخ نویسی استعماری، بمنظور سبک کارشان، کلی دروغ و دونگ بدون سند و مدرک، با انواع ترفندها در تاریخ جا زده اند. باید این سبک کار و ترفند را شناخت، و بدنبال تاریخ واقعی رفت، با شناخت و درک از تاریخ واقعی است، که می توان آینده را درست کرد. البته در تاریخ کلی داستان و پرت و پلا وجود دارد، بخشی از آنها ادبیات تاریخی است، و بخشی از ترفند های تاریخی است، که باید آنها از هم جدا نمود. با مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ ایران، به این توانایی دست یابید، تا در دام نبرد نو پدید نیافتید.
مستند کوتاه زیر از داستان بلند بازی های استعماری، برای نابودی تاریخ های کهن است، استعمار و امپریالیسم از هر تلاش و ترفندی کوتاهی نمی کنند، تا در نهایت بگویند ملت های قاره کهن تاریخ نداشته اند، و داستان های دیگر از تاریخ بگوید و بنویسد، و بخورد ملت های ساده شده بدهند. کلیپ شماره 146.
آنا تومروس ملکه روس
در چند پست از ما پرسیده اند، آیا تومروس آنا (یا آنا تومروس) ملکه ترکهاست؟ بدین منظور سری به اینترنت زدم، تا ببینم علت این پرسش تکراری در یک زمان چیست؟ دیدم در تعدادی وبلاگ، یک متن را از روی یکدیگر کپی کرده اند، و ناخواسته عده ای جوان ایرانی دارند، تاریخ خودشان را زیر سئوال و درهمی می برند. در این متن کپی پیس شده در زیر، هیچ منبعی ذکر نشده، و فقط بقصد خاص مطرح شده است. این متن بی سند و مدرک، در ادامه فرمان ضد کوروش استعمار و امپریالیسم است، که برای درهم و برهم کردن تاریخ مناطق مختلف قاره کهن مطرح می شود.
ریشه یابی آناتومروس ــ هر شخص نامی دارد و هر نام معنی، و هر معنی ریشه یابی دارد، درصورتیکه معنی و ریشه یابی نام خود را نمی دانید، درباره آن تحقیق نمایید، یا در نظر ها بنویسید، تا ما نیز توضیحی دهیم.
ــ آنا = (آ = حرف اول الفبا، یا اولین + ن = نا = نان = برکت)، آنا = اولین برکت یا ملکه و زن.
ــ توم = نوعی خاک یا زمین، بر وزن انواع خاک و زمین مانند: تون، تور، توس، توت، توپ.
ــ روس = اوس = بالا، رئیس، همان سرزمین روس، یعنی سرزمین بالا.
ــ آناتومروس = بانوی سرزمین بالا. یا ملکه سرزمین روس.
در بعضی از وب ها، آناتومروس را آناتومریش نوشته اند، روس = بالا = رئیس = اوس = ریش= با آوا های مختلف در گویش های مختلف، ولی همه به یک معنی است. روس ها یعنی مردم سرزمین بالا در تاریخ با هخامنشیان تا ساسانیان درگیر بودند، بخش هایی از مردم بخش بالا یا روس یا شمالی ایران، با گرمتر شدن هوا در هزاره های سوم و چهارم خورشیدی ایرانی، به شمال رانده شده یا رفتند، و نام سرزمین بالا یا روس هم با خودشان بردند.
جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستا های ایران مراجعه شود. در معنی نام آناتومروس صحبتی از ترک و فارس و... نیست، فقط با ترکیب حروف هیروکلیف جی است.
ـــــ متن بدون سند و مدرک که تعدادی وبلاگ، از روی یکدیگر کپی پیس کرده اند، در زیر:
تومروس آنا، ملکه آذربایجان و کشته شدن کوروش به دست وی
از جمله ملتهائی که از کوروش به بدی یاد میکنند، سُکاها می باشند، که یکی از اقوام ترکان قدیم بوده و در تحت حاکمیت کوروش قرار نگرفته اند. ملکه سُکاها بنام تومروس، در نامه ای که به منظور پیشگیری از جنگ، به کوروش فرستاده است می گوید: ای ملک به تو نصیحت می کنم، که دست از این کار برداری، زیرا معلوم نیست که به نتیجه مطلوب دست یابی، به فرمانروائی بر قوم خود خرسند باش، و بگذار بر سرزمین خود سلطنت کنم. افسوس که به سخنم گوش فرا نخواهی داد، زیرا آنچه که کمتر به آن می اندیشی صلح و صفاست… ای خونخوار سیری ناپذیر، که پسرم را به نیروی افسون بارباده گرفتار کرده ای و او را با نیرنگ به اسارت خویش درآورده ای، بر خود مبال، زیرا که این آئین مردان نیست و در میدان نبرد انجام نشده. با این حال هم من بدی ترا نمی خواهم. پندم را بپذیر و او را رها کن و خود را تسلیم نمای بی آن که زیان ببینی و از آذربایجان بزرگ دور شو. اگر چنین نکنی به ایزد خورشید سوگند، که هر اندازه تشنة خون باشی، از خون سیرت خواهم کرد.
تومروس پس از این دو پیام، تمامی جنگ آوران خویش را گرد آورد، جنگ خونینی در گرفت و کوروش شکست خورد، و با بخش بزرگی از سپاهیانش در دشت نبرد به خاک افتاد. آنگاه تومروس سر کوروش را برید، آنرا در خمره پرخونی فرو برد و گفت: آن چه می خواهی بنوش تا سیر شوی...
کوروش پس از فتح بابل، بر آن شد ماساژت (آذربایجان) را نیز مغلوب کند، ماساژت ها از شمال شرق تا غرب ایران و در کرانه رود آراکس (آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها (آذربایجانی ها) بسیار ماجراجو بودند. حمله به ماساژت ها (آذربایجان) زمانی صورت گرفت که پادشاه ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومیریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد. کوروش فرستاده ای را نزد ملکه فرستاد و از او خواستگاری کرد. تومروس می دانست که کوروش از او خواستگاری نکرده است، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند، به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد. تومروس برای کوروش پیغام فرستاد، که به سرزمین خود باز گردد، و فکر خام حمله به سرزمین آنها را از سر خود بیرون کند. ولی کوروش پس از مذاکره با قوم خود، به این نتیجه رسید که برای جنگ در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس، با آنان روبرو شود. در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس را اسیر کردند، تومرس از کوروش درخواست کرد، که به صورت مسالمت آمیز پسرش را آزاد کند، ولی او پسرش کشت. لذا تومروس پس از آن، نیرو های جنگجوی آذربایجانی را گرد آورد، و به مقابله با کوروش فرستاد. دراین کشتار، ابتدا طرفین از دور، با تیر و کمان با یکدیگر به نبرد پرداختند، تا کاملا به یکدیگر نزدیک شوند. وقتی که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، بیشتر نیرو های کوروش فرار اختیار کردند، در پایان این جنگ ماساژت ها (آذربایجانی ها) پیروز شدند. بخش عظیمی از سپاه کوروش نابود شد، و در حین این جنگ کوروش نیز پس از 29 سال سلطنت کشته شد. تومروس مَشکی را پر از خون انسانها کرد، و از میان اجساد کشته شدگان پارسی، جسد کوروش را توسط سگی که بر سر جنازه اش پرسه کنان پارس می کرد، یافت و دستور داد تشتی را پر از خون کرده و سر کوروش را در این تشت بیاندازند، و با لحنی سرزنش و تحقیرآمیز چنین گفت: تو پسرم را از من گرفتی، من هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم. حالا تو را از خونخواری سیرمی کنم. مرگ کوروش را در سال 529 پیش از میلاد می دانند.
ـــــــــــــــ پایان متن ـــــــــــــــــــ
در نام آناتومروس براحتی مشخص است، که ملکه روس ها یا سرزمین بالا است، هنوز در اسامی ایرانی و روسی وجود، و ذکر خود روس نیز در این نام، بوضوح نشان دهند جایگاه سرزمینی آن ملکه است. در آن زمان ترک و پارس و کرد و...، در معنی امروزی وجود نداشتند. این عزیزان بخشی از تاریخ روس یا بالا را بجای تاریخ خود نوشته اند، و کوروش که 50 درصد مدی یا مادی یا همان اجداد ترک و کرد امروزی است را غریبه، و یک روس را خودی دانسته اند. درصورتیکه همه این اقوام و طایفه ها، سکا و ماساژت و اسلاو و غیره، که در سرزمین بالا یا روس زندگی می کردند، همه از تمدن "ار و آت" بودند. از این عده هم وطن خواهش می کنم، دقت نمایند و براحتی در دام ترفند امپریالیسم نیفتاند.
ریشه یابی ماساگت ــ ما = مد = ماد + سا = آسمان + گت یا ژت = بزرگ، ماساگت (ماد + سا + گت) در کل به معنی آسمان بزرگ ماد است، که ایسا یا عیسی از آن آمده است، در وجه و معنی کلمه ماد هیچ قوم و طایفه خاص وجود ندارد. ماد یا مد به معنی گسترش دهنده است، و به روحانیون گفته می شد، مانند پارس یا پرسر، که روحانیون بودند نه قوم و ملت، و در میان روحانیون می توانسته از هر طایفه وجود داشته باشند. توجه نمایید گت با گوت تفاوت دارد، گوت یعنی اقوام عشایر چادر سیاه ایرانی، جهت اطلاع به تاریخ ایل های ایران بروید.
عکس غل و زنجیر حمل برده در دوره استعمار، عکس شماره 1214.
چند پرسش و پاسخ
پرسش 4953: درباره شنگول و منگول و انگول بیشتر توضیح دهید برای خیلی جالب بود؟
پاسخ انوش راوید: برای من هم خیلی جالب بود، که این نظریه کوچک تاریخی، خیلی موافق و مخالف داشت، فقط یک خواهش از عزیزان دارم، درباره نظر و دیدگاه خود سعی کنید بیشتر توضیح بنویسید، و از مخالفان هم تقاضا دارم، علت مخالفت خود را بنویسند، و توضیح تشریحی دهند، نه اینکه مانند یکی دو مخالف که چند حرف زشت در شأن خودشان می گویند.
از نظر دیدگاه من، نقشه زیر نشان دهنده اولین پیدایش تمدن در بعد از پایان آخرین دوران یخبندان است، در اینباره به لینکها و مطالب وبلاگ بروید و پی گیری کنید.
نقشه خلیج فارس در هزاره اول خورشیدی ایرانی، در بخش دهانه خلیج فارس مردم دریانودری بودند، که تا انگلستان رفتند، و استون هنچ را بنا کردند، انگلها، در آنجا انگلو ساکسون گفته شدند، ان = اند end = انتها، انگلستان = انگل استان یا انگلند = انگل لند، لند = لن= تکه+ د= دنیا. در میانه خلیج فارس شنها یا همان سینها بودند، شن به معنی در نیمه بودن، مانند شناور (شن + آور)، اینها مردم انشان یا انسان هستند، که در بیشتر ایران و کشور هندوستان پراکنده شدند، در شاهنامه فردوسی نوشته شده است، شنگ (شن+ گ = شن بزرگ) پادشاه هند ایران، به یاری افراسیاب شتافت. در منتهای خلیج فارس منها بودند، من یا منتها (من+ ته) تشکیل شده از چهار چارک در سواحل خلیج فارس، من، یمن و یومن و یونان شد. در باره هر یک از این معانی و گروه ها در وبلاگ توضیح های پراکنده نوشته ام، بزودی با گرد آوری اسناد و مدارک بیشتر، همه را در یک پست می نویسم.
پرسش 4594: باسلام. میخاستم بدانم چرا به ایرانیان عجم میگویند. من تمام مطالب وبلاگ شما را خوانده ام ولی باز سوالاتی دارم. پس اینجوری ما باید به واقعی بودن خیلی از جریانات مربوط به ایران شک کنیم.
پاسخ انوش راوید: در وبلاگ چند بار توضیح نوشته ام، عجم = ع یا ا = پائین آمده، تولید شده، مربوط به.. + جم = جمشید، عجم = فرزند جمشید. درباره ا، فرهنگ لغات را باز کنید و متوجه معنی آن در واژه ها شوید. ا ضمن ترکیب با واژه های زبان های ایرانی، معنی و ریشه یابی ایرانی دارد، ولی به اشتباه می گویند آن واژه عربی است، در صورتیکه خود ارب = ا + رب = فرزند رب.
جمشید = جم + شید = حرارت و گرمی و عشق. عجم یعنی فرزند جم، ایرانیان فرزندان جم از تمدن کهن جی هستند.
توجه: چند عدد انیرانی فارسی زبان، که می ترسید نام خود را بنویسید، و آنرا بدروغ می گویید، در واقع چه توقعی می توان از آنها داشت، که نام خودشان را دروغ و هر بار چیزی می گوید. حال این به کناری، به آنها می گویم، دیدگاه و نظر خود را درست و خوب بنویسید، مانند هزاران جوان باهوش ایرانی، که در این وبلاگ نظر می دهند و می پرسند و می نویسند. باور کنید با پرت و پلا و اهانت گفتن، هیچ نتیجه ای نمی گیرید، جز اینکه ضعف و نداشتن سواد و تربیت خانوادگی خود را نشان می دهید، مشروح در اینجا.
عکس تفنگ AK47 یا کلاشینکف، اسلحه ای که نقش مهمی در تاریخ جنگ افزار های 50 سال گذشته ایران و جهان داشته است، و بسیاری از انیرانی ها و دشمنان ایران با آن نابود شده اند، مشروح در تاریخ جنگ افزار های ایران، عکس شماره 4240.
انگیزه نامداران تاریخ ایران
در تاریخ ایران بزرگان و نام آوران زیادی، در علم و هنر و رزم درخشیدند، همه آنها دارای انگیزه انسانی و ایرانی بودند. در هیچ کجای تاریخ ایران پیدا نمی شود، که شخصی از این نامداران بخاطر مسائل و موضوعات شخصی و مادی و یا معنوی پوچ و بی پایه و مایه، کاری و اقدامی کرده باشد. این موضوع از فرهنگ و آثار تاریخی ایران بخوبی پیداست، یکی از این اثرها شاهنامه فردوسی می باشد.
شاهنامه با داستان کیومرث که بنیان گذار خاندان پیشدادی دانسته شده آغاز می گردد. او نخستین پادشاه این خاندان است، همواره بالای کوه زیست و پوست پلنگ پوشید، سی سال شاه بود. دد و دام و همه جانوران را به خود رام کرد، آنچنان که بدو نماز برند، پسری داشت خوبروی و هنرور به نام سیامک. در گیتی کیومرث را جز اهریمن دشمنی نبود، بچه دیوی هریمن زاده، به کیومرث رشک برد و به جنگ وی برخاست. سیامک به نبرد او روی آورد و کشته شد، کیومرث از مرگ پسر سوگوار گردید و از لشکرش و همه دد و دام، خروش درد و دریغ بر خاست. خداوندگار به میانجی سروش به کیومرث پیام فرستاد:
بیش از این مخروش، سپاه بیارای، بکین فرزند خوش بکوش.
از سیامک پسری ماند به نام هوشنگ، نیای او کیومرث او را بپرورید و آنچه به پدرش سیامک رفته بود بدو باز گفت. او از پی خونخواهی پدر، سپاهی آراست و آن دیو کشنده سیامک را از پای در آورد، پس از این کین خواهی کیومرث از جهان در گذشت. مشروح در شاهنامه فردوسی.
* پژو هـندۀ نامۀ باستان <><> که از این پهلوانان زند داستان *
* چنین گفت کآیین تخت و کلاه <><> کیومرث آورد و او بود شاه *
* پسر بد مراو را کی خوب روی <><> هنرمند و همچون پدر نامجوی *
* سیامک بدش نام و فرخنده بود <><> کیومرث را دل بدو زنده بود *
* بر آمد بر این کار یک روزگار <><> فروزنده شد دولت شهریار *
* به گیتی نبودش کسی دشمنا <><> مگر بد کنش ریمن آهرمنا *
* یکی بچّه بودش چو گرگ سترگ <><> دلاور شده با سپاه بزرگ *
* جهان شد بر آن دیو بچّه سیاه <><> زبخت سیامک وزان پایگاه *
* سپه کرد و نزدیک او راه جست <><> همی تخت و دیهیم کی شاه جست *
* پذیره شدش دیو را جنگجوی <><> سپه را چو روی اندر آمد بروی *
* بزد چنگ وارونه دیو سیاه <><> دو تا اندر آورد بالای شاه *
* فکند آن تن شاهزاده بخاک <><> بچنگال کردش کمرگاه چاک *
* چو آگه شد از مرگ فرزند شاه<><> زتیمار گیتی بر او شد سیاه *
* خجسته سیامک یکی پور داشت <><> که نزد نیا جاه دستور داشت *
* گرانمایه را نام هوشنگ بود <><> تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود *
کلیک کنید: دروغ ایران یک جالیز بزرگ
پوچیگرایی در ایران جایی ندارد
امروزه پوچیگرایی با ابزار های نوین بسراغ مردم آمده، و می خواهد در ایران جا باز کند، منجمله شتابان در سریال های بی محتوای تلویزیونی بویژه خارجی، بخوبی القاء آن پیداست. در این بازی جدید استعماری و استثماری می خواهند مردم را اغفال نمایند تا فرهنگ غنی خود را کنار بگذارند، و بسوی دروغگویی و پوچیگری بروند.....
. . . ادامه دارد . . .
تاریخ بخل و تنگ نظری در ایران
بخل و تنگ نظری از عوامل زمینه ساز حسادت است، و از آثار آن نیز به شمار می رود. بخل و تنگ نظری جزو رذایل اخلاقی است، ولی به علت اهمیت بسیار زیاد، جداگانه مطرح می گردند. وجود بخل و تنگ نظری و یا حسادت در تاریخ، باعث صدمات غیر قابل جبران شده است. این مسئله مهم در تاریخ اجتماعی ایران، تأثیر زیادی در روند رشد و تکامل تاریخ و اجتماع ایران داشته است، و تاکنون مورد بررسی و تحقیق و تحلیل پژوهشگران قرار نگرفته است. من با مطرح کردن آن در این صفحه و اینترنت، امیدوارم جوانان باهوش متخصص به آن بپردازند.
عکس سایه ای رزمندگان ایران با کلاشینکف در جنگ با عراق، عکس شماره 4241.
کلیک کنید: معنی نام شهر های ایران
کلیک کنید: تاریخ هنر های رزمی در ایران
کلیک کنید: هیئت های هدیه آورنده به تخت جمشید
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ http://arqir.com