ترفند آتش بازی در تخت جمشید
پیش گفتار
در ادامه نبرد نوپدید عده ای همچنان پافشاری می کنند، که ایرانیان از هرکس و ناکس بیگانه شکست خورده و نابود شدند. دشمنان ایران با ترفند دروغ های تاریخ باعث می شوند، که ایرانی در طول تاریخ ضعیف و شکست خورده و بی چیز و یا بادمجان شمرده شود. البته بسیاری افراد ندانسته در دام این ترفند می افتند، و علت آن سیستم آموزشی وامانده استعمار زده است، که هر پرت و پلای خارجی را بخورد داده، و اجازه رشد اندیشه و تحقیق واقعی علوم اجتماعی را گرفته است.
تصویر انوش راوید در تخت جمشید، عکس شماره 3470.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو عمیق درباره دانایی نوین و قدرت تشخیص اندیشه کنید، در اینجا، عکس 1619.
این صفحه بشماره 724 مهر 1395 پیوست نبرد نوپدید است.
. . . ادامه دارد و باز نویسی می شود . . .
تخت جمشید در آتش
نقد یک صفحه از وبسایتی که سنگ ایران و ایرانی را بسینه می زند، در یکی از پست هایش نوشته است:
وبسایت مربوطه: آیا تخت جمشید در آتش سوخته است؟
امروزه همچنان شاهد گسترش نظریات پورپیرار توسط گروههایی با وابستگیهای فکری خاص و اکثرا ضد ملی و ضد ایرانی هستیم. از این نظریات همین شبهه افکنی آنان در مورد تخت جمشید است. گروهی از همین افراد که در لباس روشنگر ظاهر شده و وانمود مینمایند که حقیقت را میگویند بیان میکنند که تخت جمشید هرگز آتش نگرفته است. در این مقاله به طور خلاصه به موضوع آتش سوزی تخت جمشید می پردازیم.
پاسخ انوش راوید: در ابتدا، عنوان آن پرسش است، ولی پرسش مطرح نشده، و فقط نظرات نویسنده آن است، سپس شروع به اهانت به اشخاصی فرهیخته کرده، که می گویند تخت جمشید آتش نگرفته است. بوضوح نشان می دهد، این فرد درکی از علم و تبادل نظرات علمی ندارد. درضمن خود این شخص در چند خط بالاتر نوشته، که مرحوم پورپیرار گفته تخت جمشید نیمه کاره بوده، این فرد باید پاسخ درست به پورپیرار می داد، نه اینکه به جمیع بزرگان علم این سرزمین اهانت نماید، و آنها را وابسته فکری پورپیرار بگوید.
تصویر نقاشی خیالی آتش سوزی تخت جمشید، را بجای سند تاریخی در یک بررسی تاریخی بکار برده است، که اینکار علمی و درست نیست، عکس شماره 8621.
از تاریخ نویسان مانند رادت و پلوتارک و آریان، نام برده، و جملاتی را از آنها نوشته است، ولی حتی یک سند در این باره ارائه نداده، زیرا در کل، نوشته های تاریخی اینها، مورد تأیید علمی نیست. این جملات مربوط به اسکندر نامه های بیشماری است، که اروپائیان در قرن های19 و 20 نوشته اند، تا بلکه با دروغ و دونگ تاریخی برای اروپا دست و پا کنند، و بگویند تاریخ و تمدن از اروپا شکل گرفته است.
وبسایت مربوطه: دکتر سامی در کتاب خود در مورد تالار صد ستون مینویسد: «استولزه که حدود نود سال پیش از این (پیش از کاوشهای علمی تخت جمشید) کاخ را پس از کند و کوب حاج معتمدالدوله فرهاد میرزا (سال ۱۲۹۵هجری قمری برابر ۱۸۷۷میلادی) دیده مینویسد که کف تالار از یک طبقه زغال و خاکستر سوخته اشیا و چوبهای پوسیده بوده ضمن خاک برداریهای ما هم در کف این تالار علایم و آثار سوختگی شدید نمودار بود.
پاسخ انوش راوید: باز هم مطالب بی سند و مدرک، اینگونه مطالب بی سند باعث مسخره بازی در تاریخ شده، و همسایگان ایران می گویند، کتابهایتان را که سوزاندند، تخت جمشید تان را سوزاندند، مردمان تان را کشتند و.... چرا عده ای ایرانی، با دروغ و دونگ بی سند، باعث خواری و ضعیف نشان داده ایرانی هستند، اینگونه که پیداست دانسته یا ندانسته، در جهت اهداف شوم استعماری حرکت می کنند.
وبسایت مربوطه: در کاخها راهروها و ایوانها کناره دیوارها و کف تالارها هر جا با خاک انباشته شده آثار سوختگی و دود زدگی و زغال و چوبهای نیم سوخته و پارچههای سوخته نمایان بود که جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد. نه تنها در آثار روی صفه بلکه ضمن ساختمانهای مکشوفه در خارج از صفه که شرح آنها گذشت همه جا اثر سوختگی و آتش سوزی دیده شد و هم اکنون مقداری از سوختههای پردهها و فرشها و چوبها که در کاوشها بدست آمده در موزه تخت جمشید موجود میباشد. آثار زغال و خاکستر زیادی – بین ۷۰ سانتیمتر تا ۲ متر- که در تالار مرکزی و ایوان شمالی کاخ صد ستون مشاهده گردید نشان داد که این کاخ بیش از سایر کاخ ها مورد اتش سوزی مهیب اسکندر قرار گرفته است.
پاسخ انوش راوید: باز هم همان حرف های بی سند و مدرک را تکرار می کند، ولی هیچ مدرک ارائه نمی دهد، که اینهمه خاکستر چه شدند، می خواهد با تکرارها بلکه بخوانند بقبولاند که حقیقت است.
وبسایت مربوطه: آزمایشهای بعدی روی این تکههای سوخته نشان داد آنها باقی مانده پردههای سوخته یکی از کاخها بوده است. این تکه پارچه در حال حاضر در موزه تخت جمشید به نمایش در آمده است. «عباس علی بردبار» مسئول و راهنمای موزه تخت جمشید می گوید: «پروفسور هرتسفلد و همکارانش در بخشهای مختلف تخت جمشید تکههایی از این پارچهها را به دست آوردند که تعدادی از آنها را به اروپا بردند و در حال حاضر در موزه های بزرگی چون لوور و موزه بریتانیا و بخش دیگری از آنها نیز در خزانه موزه ملی و تخت جمشید نگهداری می شود. بسیاری از مورخان و پژوهشگران معتقدند این تکهها بقایای پردههای تخت جمشید است که در هنگام آتش سوزی بزرگ تخت جمشید به جای مانده است. کارشناسان بر این واقعه اتفاق نظر دارند اما اینکه آتش سوزی در چه زمانی روی داده است مشخص نیست.
پاسخ انوش راوید: بعد از اینکه می گوید تمام سطح تا یک تا دو متر از خاکستر پوشیده، یادش می رود، و یک دفعه با یک تکه پارچه پیدا شده خوشحال می شود، و ادامه می دهد: "اما اینکه آتش سوزی در چه زمانی روی داده است مشخص نیست" آفرین و صد آفرین به سیستم آموزشی ایران، با تحویل دادن این گونه محققها.
تصویر کمی پارچه سوخته از تخت جمشید، عکس شماره 8622.
درباره این تکه پارچه کلی تعریف می گوید، اما یک سند آزمایشگاهی و علمی ارائه نمی دهد، و این در صورتی است، که در چند خط بالاتر نوشته بود "اما اینکه آتش سوزی در چه زمانی روی داده است مشخص نیست". البته تخت جمشید در طول تاریخ مورد استفاده زیادی بوده است، در دوره ساسانیان که می دانیم، و در دوره مظفریان گروه هایی سنگ های آنجا را برای ساخت و ساز می بردند، و باشندگان دیگر، که چه بسا این تکه پارچه و مقداری از آثار سوختگی مربوط به آنها باشد.
بنایی به بزرگی و عظمت تخت جمشید، اگر آتش گرفته بود، کلی اثر از خود بجای می گذاشت، ولی ما هیچ اثر نمی بینیم، و فقط مطابق معمول کلی پرت و پلا سر هم کرده و می گویند. ما در شرکتمان در اینجا، بمنظور پارچه های ضد امواج الکترومغناطسی آنها را به انواع آزمایشها می فرستیم، و صدها ورقه آزمایشی ضمیمه می شود، برای آثار تاریخی نیز چنین کار علمی برابر با قوانین قرن 21 کاملاً لازم است.
نویسنده وبسایت مربوطه در ادامه کلی پرت و پلا بمنظور اثبات گفته هایش کلی مطلب می نویسد، ولی یک سند ارائه نمی دهد، و در آخر می نویسد:
وبسایت مربوطه: موارد فوق هر یک دلیلی محکم برای اثبات آتش سوزی تخت جمشید این میراث گذشتگان بود و برای باری دیگر هذیانگویی ایرانستیزان برای مردم ایران زمین اشکار شد.
بعد از این اهانتها و پرت و پلا های وبسایت فوق، پژوهشگر گرامی بانو پرنیان حامد می گویند:
پاسخ پرنیان حامد: . . . متهم کردن افرادی همچون مهندس احمد حامی و کل اساتیدی که فرضیه نسوختن تخت جمشید را عنوان کرده اند، به صورت وطن فروش و خائن از میان بردن حرمت و احترام شما توسط شخص خود شماست. "متاسفانه این روزها افراد بی سوادی که مثل ناصرپورپیرار وطن فروش و سرسپرده بودند و هستند ادعا می کنند تخت جمشید نسوخته است" این افراد عبارت خواهند بود از : احمد حامی، ذبیح بهروز، اصلان غفاری، پوران فرخزاد، امید عطایی فر، دکتر محمودی بختیاری، و.... شما در مقاله مذکور با بیان سوختن و نسوختن تخت جمشید احمد حامی، سپس درج مطالب پورپیرار و اسناد نیم بند نسوختن تخت جمشید، احمد حامی را هم قطار ناصر پورپبرار و وطن فروش و خائن معرفی کرده اید، بنده تحمل چنین صحنه ای را ندارم....
کلیک کنید: پاسخ به جنگ نرم داعش و ماعش
پاسخ انوش راوید: افرادی با گفتن حمله اسکندر یونانی و آتش زدن تخت جمشید براحتی آب به آسیاب پان های مختلف می ریزند، و آنها دارند می گویند، که ایرانیها در طول تاریخ بادمجان بودند مانند در اینجا. من همیشه سفارش می کنم فقط کار علمی بکنید، علم کم و زیاد دارد تغییرات دارد، و همیشه از علم استفاده ابزاری برای سیاست و جنگ می شود، چه فیزیک اتم باشد، چه شیمیایی خردل، یا تاریخ یا هر چه دیگر. عالم نباید اجازه دهد دانش او ثابت و کم بماند، باید درک از رشد و تکامل علم، و برخورد اندیشه های علمی داشته باشد. وارد بازی و ترفند بازی نشوید، آنها از پیشبرد کار تاریخی ما آگاه هستند، و دارند سیاست بازی استعماری می کنند.
آیا آنها می دانند، که پارچه سوخته تاریخی را برای آزمایش های مربوطه تاریخی باید به کجا داد، هیچ کدام نمی دانند. آیا تاکنون یکی از سنگ های تخت جمشید را آزمایش آتش داده اند، حتی نمی دانند چه آزمایشی است و کجا باید داد. مثلاً این بابا اصلاً نمی داند که پورپیرار گفته تخت جمشید ساخته نشده بود، که آتش بزنند یا نزنند، و آنوقت می گوید در جواب پورپیرار است، فاجعه بی درکی و بی سوادی است.
یک مقاله دو سه سال پیش در فیسبوک نوشتم، و گفتم ایرانیها بجای اتحاد و گروه بندی علمی فقط دارند یکدیگر را هدف می زنند، که این نتیجه کار و تلاش دویست ساله استعمار و بویژه این سیستم آموزشی اشتباه است، درصورتیکه ایرانیان در صد سال پیش اتحاد خوبی داشتند.
لوگو مراقب باشید در دام تاریخ نویسی استعماری نیافید، عکس شماره 1606.
ــ مطلب زیر را قبلاً در فیسبوک به آدرس در اینجا نوشتم.
درک های اول
تصویر شماره 8432.
امیدوارم همه رفتگان آمرزیده شوند، هر خبر فوت مرا ناراحت می کنند، منجمله خبر فوت مرحوم ناصر پوپیرار. اشخاصی که با مطالعات جدید تاریخ ایران آشنایی دارند، آن مرحوم را می شناختند، که سعی داشت نظرات شخصی خودش را به اصرار بگوید، که علمی و درست هستند. ایشان بشدت با من مخالف بود، درصورتیکه هرگز ادعا نکردم نوشته هایم، خود علم است، همیشه می گویم نظرات شخصی است، در علم تاریخ، همه گفته ها نظرات شخصی است. بارها در بخش نظرات وبلاگ های مرحوم، از من با ناسزا و اهانت و تهدید نام برده شده، و من همیشه گفته و می گویم اول از همه آزادی اندیشه و قلم مهم است.
مهم: اول و مهمتر از همه درک از آزادی اندیشه و قلم است، سپس درک از ادب و نزاکت، و بعد درک از تخصص و حرفه.
در زیر اولین پست آخرین وبلاگ مرحوم ناصر پورپیرار، را کپی پیس کردم، سالها زحمت کشید و گفت و نوشت، آخرش نقد به انوش راوید ختم شد، چه تاریخ نویسی قاطعانه ای. در تمام این ده سال که در وبلاگ هایمان با هم سرو کار داشتیم، من هرگز از ایشان به ناسزا و بدی نگفته و ننوشتم، و همیشه به جوانان پر شور ایرانی هم می گفتم، اول از همه آزادی اندیشه و قلم را ارج نهید، تا نداشته باشیم و نفهمیم چیست، هیچی نخواهیم داشت. امیدوارم آمرزیده شود.
ــــــــــــ کپی کامل متن زیر از مرحوم ناصر پورپیرار ـــــــــــــــــــــــ
با سلام
در این وبلاگ که به خواست خدا بسیار هم پر بار خواهد بود نظرات و مطالب تاریخی آقای انوش راوید را بصورت علمی و قاطعانه نقد خواهم کرد. از باستان پرستان متعصب که چند قطعه سنگ تراش خورده و متون افسانه ای و بچه گانه و کتاب های سر تا پا کذب تاریخی چند مزدور غربی چنان آنها را از دایره عقل مداری بیرون کرده که امیدی به درمان آنها و گفتگو و دیالگی منطقی و علمی با آنها نیست درخواست دارم با مطالعه مطالب این وبلاگ سوهان روح خود نشوند.
ولی از دوستان و طرفداران میانه روی اقای انوش راوید که فکر می کنند مطالب ایشان خیلی علمی و محکم است و تا بحال نقدی اساسی در مورد مقالات ایشان نخوانده اند و در کل از تمام انسان های جویای حقیقت دعوت می کنم مطالب و نقد های این وبلاگ را بخوانند و به گوش آقای راوید هم برسانند. جمعه ششم بهمن ۱۳۹۱
http://pajhoohesh.blogfa.com/post/1
تصویر برگ اول آخرین وبلاگ مرحوم پورپیرار، که در نهایت طی سالها تاریخ نویسی، به نقد از انوش راوید ختم شد، عکس شماره 8623.
ــ مطلب زیر را قبلاً در فیسبوک به آدرس در اینجا نوشتم.
خودزن های حرفه ای فعالند
تصویر شماره 8377 .
عده ای همیشه در تلاش هستند، بگویند که این اسکندر خارجی بوده، که به ایران حمله کرده معبد بزرگ و مهم ایرانی را مثل آب خوردن گرفت، و تخت جمشید را آتش زده است و ایرانیها را نابود کرد. آنها نمی دانند و درک نمی کنند، که با این دروغ و دونگ، براحتی ایرانی را بی چیز بی بخار بی ارزش و بدون هر گونه غیرت و حمیت مردمی معرفی می کنند، که براحتی هر کسی و هر بی تمدنی از هر سرزمین ناچیز و بی اهمیت بیابانی و درب و داغون، می تواند براحتی به ایرانی پیروز شود. جوانان پرشور ایران، اغفال ترفند این دشمنان تاریخ ایران نشوید، آنها خود زن های حرفه هستند و آب به آسیاب دشمنان تاریخ ایران می ریزند.
در زیر پاسخ من به یکی از این دست افراد می باشد:
پاسخ انوش راوید: درست است که استاد فریدون جنیدی تحقیقات خوبی انجام داده اند، ولی ایشان یکی از بهترین و حرفه ای ترین خود زن های تاریخ ایران نیز می باشند. ایشان برای نجات دین زرتشتی از شکست در مقابل اسلام، دروغ حمله اعراب و جنایات متعاقب آنرا واقعیت می دانند، حمله اسکندر اشکانی میترایی را نمی پذیرند، زیرا می خواهند زرتشی میل خودشان را دریابند، پس بهتر است بگوید اسکندر از فرنگ آمده بود، و آتش زد به جان اهورامزدا.
یاد آوری مهم، تنها خود آتش در تخت جمشید مطرح نیست، ده ها سند و مدرک، آتش زدن تخت جمشید را بدست الکساندر رد می کند. من در بیابان نمونه سنگ های تخت جمشید را مدت 15 دقیقه با آتش ساده آزمایش کردم، سنگها سریع شکستند و تکه ها به اطراف پرتاپ شدند. عزیزان بجای حرف زدن، بروید تکه ای از نمونه سنگ را بردارید ببرید آزمایشگاه، و نتیجه را علمی بررسی کنید، مگر ما ایرانیان چه مان از غربیها کمتر است، آنها هر مورد را تست علمی می کنند.
واقعیت های تاریخی همیشه سر جای خودشان می باشند، و اینکه بگوییم این درست و آن نیست، کاملاً اشتباه است، تا زمانیکه مطلبی از نظر قوانین علمی قرن 21 تأیید رسمی نشود، هر نوشته و گفته ای نظر شخصی است. ما اینک داریم با واقعیت های تاریخی زندگی می کنیم، بشرط اینکه چشم و گوش را بخوبی باز کنیم، و ذهن پویای تاریخی داشته باشیم.
پرسش از عموم: چرا عده ای بدون نتیجه آزمایش های علمی درباره موضوعی، قطعی حرف می زنند، مثلاً می گویند تخت جمشید آتش گرفته است؟.
مهم: بدون در نظر گرفتن دانش و فن آوری امروزی، به تاریخ نگاه نکنید، زیر فقط داستان روی داستان می شود، مشروح در اینجا.
ــ در آن نشریه اینترنتی آمده:
نشریه مربوطه: .... در این میان، فاطمه جعفرپور، کارشناس مصالح ساختمان و عضو هیأت علمی بخش مصالح مرکز تحقیقات ساختمان مسکن که نزدیک به ۲۵ سال با استاد حامی همکاری داشته، انگیزه روانی نگارش چنین کتاب و این سنتشکنی در تاریخ ایران باستان را خاطرهای از استاد میداند. موقع تحصیل در دانشگاه پلیتکنیک زوریخ، وقتی همدرسان یونانیاش هر از گاه کشورگشایی اسکندر را به رخ دانشجویان ایرانی می کشیدند، او از این نیش زدنها ناراحت شده و تصمیم می گیرد، تا درباره اسکندر و کشورگشایی اش اطلاعات کسب کند.
پاسخ انوش راوید: خانم فاطمه جعفر پور، شما چه کاشف عجیبی هستید، که انگیزه روانی پیدا می کنید، خانم شما متوجه درک ناسیونالیسم نیستید، که بمنظور اقتدار تاریخی کشور، توانایی می دهد. زنده یاد احمد حامی با تحقیق قابل ستایش، و اسناد بسیار درباره اسکندر می گوید، نه چون شما که باد هوایی کشف روانی می کنید. تحقیقات عالی ایشان را بانوی گرامی پرنیان حامد ادامه دادند، و جوانان پرشور ایرانی با ذهن های پویای تاریخی ادامه خواهند داد. فسیل های کاشف هیچ و پوچ، واقعاً هیچ و پوچند. خانم فاطمه جعفر پور، اینها سنت شکنی نیست، دانش واقعی تاریخ است، شما چرا انقدر درکتان پایین است.
در جای دیگر آن مقاله کذایی، استاد مسما دیگری، تفاوت سنگ های آهکی با سنگ آهک را نمی داند، و می گوید از استاد حامی پرسیده است: ".... سنگ را در میان آتش برای آهکشدن، چه اندازه زمان بایسته است؟ ایشان فرمودند، پنج شش روز، من گفتم آتشسوزی تخت جمشید، بیشتر از سه چهار ساعت بدرازا نکشیده است، زیرا که نخست پردهها آتش میگیرد و پسان چوبهای آسمانه (=سقف) که آنها نیز بر فراز پیکره های ستونها جای داشتهاند، پس روشن است که در این زمان کم، آهک از ستونها برنمیآید… استاد سکوت کردند!."
پاسخ انوش راوید: ای کسیکه چنین نقل قولی را کرده ای، اولاً که استاد احمد حامی نیستند، که پاسخ دهند، ولی من پاسخ شما را می دهم: سنگ آهک با سنگ آهکی تفاوت دارد، اگر هم سکوت بوده بخاطر این بود که دید نیاز نیست به امثال شما پاسخ گوید. حتی می توانید به بیابان بروید، برای کباب چند سنگ آهکی دو طرف بگذارید، با زمان کوتاه سنگها خورد شده، و به اطراف پراکنده می گردند، مراقب باشید تکه ها به چشمتان نخورد.
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: یک درصد باهوش متخصص
کلیک کنید: داستان الکی هلنیسم تاریخ استعماری
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
پژوهشگران نوین تاریخ ایران
پیش گفتار
از ابتدای قرن 20 تاریخ نویسی جدید در ایران شروع شد، تقریباً تمام این تاریخ نویسی ها، مشابه و یا کپی برداری از کار های خارجی بود، یعنی آنچه را که استعمار گران قبل از قرن 20 نوشته بودند، یا به فارسی ترجمه یا باز نویسی کردند. اما در این میان عده انگشت شماری تحقیقات مستقل ملی و مردمی داشتند، و با سبک تاریخ نویسی ایرانی پژوهش هایی کردند، در این صفحه از این عزیزان یاد می کنم و به مرور ادامه می دهم.
تصویر آتشکده ری، عکس شماره 3374.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
تصویر لوگو در دانش و بینش انقلابی باشید، لوگو شماره 1610.
. . . این پست ادامه دارد . . .
زنده یاد احمد حامی
مهندس احمد حامی، ملقب به پدر راه های ایران، و پایه گذار صنعت مهندسی راه و ساختمان در دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران، و از موسسین دانشگاه تهران است. زنده یاد گفته های بزرگی داشت:
* ــ این مملکت عاشق می خواهد، هیچ وقت نگویید نمیشود، بگویید چگونه میشود، و حرکت کنید، تحقیق و کار را شروع کنید.
* ــ اگر می خواهید مهندس شوید، باید دستکشها را در آورید، و با دستتان گل را لمس کنید، مهندسی که خاک وطنش را نشناسد، هیچوقت مهندس نمی شود.
استاد احمد حامی، در سال 1286 خورشیدی، در یکی از محلات قدیمی تهران متولد شد، و پس از طی تحصیلات ابتدایی، در مدارس توفیق و حسینیه، سپس متوسطه خود را در دبیرستان دارالفنون به پایان رساند، و با موفقیت در آزمون اعزام به خارج، جزو نخستین گروه از دانشجویان ایرانی در سال 1308 راهی برلین شد. وی حدود یک سال بعد به تهران بازگشت، و سپس عازم سوییس شد، و توانست مهندسی راه و ساختمان را از پلی تکنیک زوریخ دریافت کند. استاد حامی، نخستین ایرانی بود که موفق شد بین دانشجویان سایر کشورها، رشته راه و ساختمان را با درجه ممتاز به پایان رساند، و به دریافت جایزه ویژه این دانشگاه نایل شود.
عشق بی پایان استاد به ایران و آگاهی ایشان از نیاز کشور به افراد تحصیل کرده، موجب شد که در 1315، به ایران باز گردد، و همزمان با خدمت نظام وظیفه، به عنوان رییس راه استان در وزارت راه شروع به کار کند. یکی از کار های تاریخی وی آسفالت کردن خیابان های تهران، و ساخت ساختمان های دانشگاه تهران است، وی دوازده سال از یونان تا ایران را پیاده سفر کرد، و حاصل این سفر کتاب بود بنام: سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و هندوستان، بزرگترین دروغ تاریخ.
استاد حامی در کنار 46 سال تدریس مداوم در دانشکده فنی دانشگاه تهران، در سایر دانشگاه ها از جمله دانشگاه امیرکبیر، دانشکده فنی دانشگاه تبریز، دانشگاه فارابی اصفهان، نیز به تربیت دانشجویان و مهندسان کشور همت گمارد. شخصیت چند بعدی استاد، این امکان را به ایشان میداد، که علاوه بر امور دانشگاهی، به امور اجرایی نیز بپردازد. از این رو مسؤولیت هایی نظیر: مدیریت اداره ارتباطات در سازمان برنامه، مدیریت کل راهها در وزارت راه، و معاونت فنی وزارت، مشارکت در بسیاری از طرحهای عمرانی، از جمله راه آهن میانه و شاهرود، که از شاهکار های مهندسی ایران میباشد، را برعهده گرفت. در کنار آنها همکاری نزدیکی با، مرکز مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه، و سازمان برنامه و بودجه، در تدوین مقررات و مشخصات فنی داشت، و در ایجاد مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن مشارکت فعالی را اعمال کرد. سمت وی در مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، مشاور عالی ساختمان و مصالح ساختمانی بود، و در بنیانگذاری سازمان برنامه و بودجه سابق، یا سازمان مدیریت و برنامه ریزی فعلی، نیز همکاری تاثیرگذاری داشته است. اطلاعات بسیار دقیق استاد از خصوصیات زمینشناختی، و جغرافیای مناطق مختلف ایران، این امکان را به ایشان داد، که بسیاری از معادن کشور، از جمله معادن سیمان در جاجرود و آبگرم، معدن ماسه سیلیسی در فیروز کوه، معدن قیر معدنی در بهبهان، کانولن در جاجرود و میانه را کشف کند.
زنده یاد مهندس حامی، علاوه بر تحقیق و بررسی پیرامون وضعیت خاک و معادن کشور، مطالعات گستردهای در زمینه تاریخ تمدن و فرهنگ ایران انجام داد. مطالعاتی که به ارایه نظریاتی در مورد خط فارسی، ریشه تاریخی نام مناطق ایران، رد حمله اسکندر مقدونی به ایران، و نیز چگونگی انقراض سلسله ساسانی انجامیده است. مجموعه آثار مکتوب استاد، دامنه وسیعی از موضوعات را فرا میگیرد، که از آن جمله میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: مصالح ساختمانی، سیمانهای طبیعی، نسوز، آسفالت گوگردی، راههای ایران در گذشته و آینده، روسازی آسفالتی خیابانهای تهران، ماشینهای متراکم کننده زمینهای خرده سنگی، برآورد ساختمانها، آبیابی، آبرسانی، آبیاری، آبسنجی در ایران باستان، سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ و هلنیسم دروغی بزرگ درباره فرهنگ ملتی کوچک. از استاد حامی علاوه بر آثار علمی تخصصی، تحقیقات و کتاب هایی نیز در زمینه های فرهنگی، ادبی و تاریخی، به جای مانده که از جمله آنها میتوان به کتاب، خط فارسی و...
احمد حامی: .... من گفته و نوشتهام که تخت جمشید نسوخته است، و این را از دید شیمیایی بررسی کردهام. تخت جمشید روی سنگ آهک، و با سنگ آهک ساخته شده است. ... اگر تخت جمشید در آتش سوخته بود، باید سنگهای بالا تنهٔ آن در شعلههای آتش و سنگهای پایین تنهٔ و کف آن، زیر جسم های سوزان فرو ریخته، هم پخته باشند. آب باران و برف، با پوستهٔ سنگ آهک پخته، ترکیب آهک شکفته داده باشد، و آنرا شسته باشد. سنگ هایی را که تازگی از زیر خاک بیرون آوردهاند، به ویژه سنگ های ازاره و کف، همگی سالماند و آج تیشهٔ سنگتراشان زمان هخامنشی، روی آنها هنوز بجا مانده است. این نیز میرساند که تخت جمشید نسوخته است ... ادامه در کتاب: سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و هندوستان، بزرگترین دروغ تاریخ، و تکرار در کتاب: اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست، باز نویسی شده در: حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ.
عکس مرحوم احمد حامی، عکس شماره 1812.
پری تاریخ ایران
از روزی که کتاب: اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست، بدستم رسید، تاکنون در باره آن، و نویسنده و پژوهشگر گرامی کتاب، بانو پرنیان حامد، مطلبی در وبلاگ ننوشتم، بهمین جهت چند سطر می نویسم. درست از زمانی که پرنیان حامد به شبه حرا رفت، تا با تنظیم بخشی از مانیفست تاریخ ایران، اسکندر ایران را از چنگال عفریت جهل و دروغ نجات دهد، من نیز در آن زمان وبلاگ خود را بدین منظور به پرواز درآورده بودم. می دانستم که اسکندر شاهزاده ایرانی است، چون اصول بنای تاریخ اجتماع را می دانستم، بهمین جهت او نمی توانست از گریس ساختگی باشد، زیرا خود هلنها غرق در افسانه ها و خدایان عاریه گرفته بودند. می دانستم اسکندر ایرانی است، اما چگونه و با چه ترکیب تاریخی، و برداشت تاریخ نویسی، همیشه آرزو می کردم، یک پری زیبا دانش، با قلم ایرانی از دل تاریخ آریایی بیاید، و این چگونگی را بگوید. تا اینکه چند ماه پیش پری افسانه های تاریخی ایران، یا پری آرزو هایم، کبوتر سفید نامه رسانی را نزد من فرستاد، با خواندن ایمیل دیدم به آرزویم رسیده ام، و اینک اسکندر آزاد شده، و گویا جهل و دروغ دارد از تاریخ ایران ریشه کن می شود.
بیش از یک قرن است که تاریخ نویسان ایران در انواع تاریخ نویسی آموزشی و عمومی، فقط مترجم و طوطی پرت و پلا های بیگانگان بوده و هستند، غریبه هایی که تاکنون برای ما خیر و خوبی نداشته اند. انگشت شمار محقق تاریخ ایران داریم، که مستقل و فقط با حساب از توانایی های بالای تاریخ ایران بزرگ، به پژوهش پرداخته اند. یکی از این عزیزان میهن دوست بانو پرنیان حامد است، که با این کار شگرف، اولین گام تشریحی شیوه تاریخ نویسی ایرانی را آغاز نموده است. این سبک مرز های تاریخ نویسی ایرانی را، با انواع غربی آن کاملاً مجزا کرده، و راه نوین تاریخ نویسی ایرانی را گشوده است. بنظر من این سبک کار، تحول بزرگی را ایجاد می کند، و بزودی به سیستم آموزشی تمام کشور های قاره کهن هم می رود، و همه ملل را از دروغ های تاریخی نوشته شده استعمار و امپریالیسم و عوامل آنها نجات خواهد داد. می دانم و امید دارم هر چه زودتر همه جوانان با هوش ایران، با مطالعه این کتاب، سبک کار جدید را با تکنولوژی های نوین در هم می آمیزند، و با تحقیقها و تحلیل های بیشتر، تمام تاریخ شیرین ایران را، از چنگال عفریت جهل و دروغ نجات می دهند.
کلیپ سخنرانی بانو پرنیان حامد در دانشگاه اصفهان، کلیپ شماره 142.
کلیک کنید: سایت های تاریخی ایران
کلیک کنید: نامداران تاریخ نگار باستان
کلیک کنید: استراتژی ملی مردمی در ایران
زنده یاد ابراهیم پورداود
تعدادی از جوانان باهوش هم میهنم خواستند، همانگونه که از زنده یاد احمد حامی نوشته ام، از پورداود هم بنویسم. متن زیر زندگی نامه زنده یاد ابراهیم پورداود را از اینترنت، بویژه از ویکی پدیای فارسی نوشتم، و تحقیقات مستقل خودم نمی باشد، با تعلیل و تحلیل های جدید ادامه می دهم، و بازنویسی می کنم.
زندگی نامه ابراهیم پورداود
ابراهیم پورداود تولد۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت، مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران، ایران شناس معاصر، اوستا شناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران. نام پدرش داوود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ در محلهٔ سبزه میدان شهر رشت، در خانوادهای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت، که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات مقدماتی زبان فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت، به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ حاجی میرزا حسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیه گویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴خ، در ۲۰سالگی به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت، و به آموختن طب قدیم پرداخت، و از محضر محمد حسین خان سلطان الفلاسفه بهره برد.
در ۱۲۸۷ شمسی از راه قم، سلطانآباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت، در بیروت در مدرسهٔ لوئیک به فرا گرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت، و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد (برادرانش نام های داوود زاده و داوودی را برگزیدند). پس از دوسال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت برگشت، و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷ش) دوست شد. سپس به ایران بازگشت و بعد از اقامتی کوتاه در رشت، رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه عزیمت نمود، و نخست در دبیرستان شهر بووه نام نویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت، و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد.
در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت، که در شعبان همان سال پس از نشر سه شماره، و آغاز جنگ جهانی اول تعطیل شد. شش ماه اول از دوره جنگ را در پاریس به سر برد، ولی بر اثر شور جوانی و میهن دوستی و تبلیغات آلمانیها، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادی الاولی سال بعد، به یاری محمدعلی جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، پورداود راهی کرمانشاه شد، و چند ماهی آنجا ماند، چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت، و به بغداد باز گشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت، و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند بعد از مدتی به قصد اقامت در سویس، از راه بالکان به برلین رفت. آلمانیها نیز از خروج وی از کشور شان ممانعت کردند، و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.
در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت، در آنجا با سید حسن تقیزاده آشنا شد، و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد، و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت. در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندان پزشک آلمانی ازدواج کرد، و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت، در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت، و دو سال و نیم در آنجا ماند، و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت، و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور، از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به کشور هندوستان رفت، و در دانشگاه ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستا شناسی عضویت یافت، و ریاست شعبهٔ عربی پارسی را نیز به عهده داشت، و خطابه ای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. زردشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند، و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداود دعوت کردند، و او پس از خاورشناس آمریکایی جکسن، خاورشناس آلمانی هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیر زردشتی بود، که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت، و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت، سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت، و در دانشکدهٔ حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت، در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیت های کشور برپا گردید، و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یاد نامه ای در دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقاله ای مفصل از محمد معین درباره پورداود، و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبان های بیگانه.
پورداود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران، به بسیاری از کنگره های فرهنگی و ادبی دعوت میشد، و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسه های ادبی و فرهنگی بود، و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگزار میشد. وی مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت، و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداود انجمن ایران شناسی را دایر کرد، که تنها انجمن غیر دولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاور شناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست، و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
خاکسپاری پورداوود ــ پورداود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد، و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند، و کمتر در مجامع دیده شد، و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت، و با تشریفات بسیار در آرامگاه خانوادگی خود در شهر رشت به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشور های آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهر های مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگزار شد، و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاش های این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.
پیرامون روش کار و اثرگذاری او ــ پورداود را بنیادگذار ایران شناسی در سرزمین ایران، و زنده کنندهٔ فرهنگ و زبان ایران باستان دانسته اند، وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود، و چون به سن رشد رسید، مطالعهٔ کتاب هایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعهٔ کتاب های دیگر ترجیح داد، و به خصوص کتاب های مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد، و سال های دراز در این باره به تحقیق پرداخت. با آگاهی وسیعی که از زبان های فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی و دیگر زبان های کهن داشت، تمام کتاب های مربوط به ایران قدیم را که به زبان های گوناگون نوشته شده بود، در کتابخانهٔ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود، و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایران شناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر، براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. بر اثر کوشش های پیگیر او ایرانیان میتوانند، اوستا را به زبان فارسی سادهٔ امروزی مطالعه کنند، و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایت های تاریخی و اساطیری نیاکان خود آگاه شوند. خدمت بزرگ او دربارهٔ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است، که گروته و راولینسون در قرن نوزدهم نسبت به کشف الفبای میخی کردند، و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران دوران سلسله هخامنشیان آگاه ساختند.
آثار برتر موجود ــ بخش های مختلف مجموعهٔ گزارش اوستا، گاتها (بمبئی ۱۳۰۵)، نخستین بخش از اوستاست که جزو مجموعهٔ یسنا به شمار می آید، که توسط انجمن زردشتیان ایرانی بمبئی و ایران لیگ چاپ شده، و به دستیاری دینشاه ایرانی به دو زبان پارسی و انگلیسی فراهم آمده است. یشتها (بمبئی ۱۳۰۷)، بخش نخستین مجموعهٔ یسناست و دیباچهٔ آن به دستیاری دینشاه ایرانی به انگلیسی ترجمه شده است. یشتها (بمبئی ۱۳۱۰)، بخش دوم از مجموعهٔ یشت هاست. خردهاوستا (بمبئی، ۱۳۱۰)، گزارش و ترجمهٔ آخرین بخش اوستاست. یسنا (بمبئی، ۱۳۱۲)، بخش نخست. یسنا (تهران، ۱۳۳۷)، بخش دوم مجموعهٔ یسناست و گفتار هایی دربارهٔ موضوعات تاریخی را نیز در بر میگیرد. گاتها (بمبئی، ۱۳۲۹)، دومین گزارش بخش نخست است. یادداشت های گاتها (تهران ۱۳۳۶)، توضیحاتی دربارهٔ واژه های اوستایی این بخش است. ویسپرد (تهران ۱۳۴۳)، بخش دیگری از کتاب اوستاست که به کوشش بهرام فرهوشی چاپ شده است. وندیداد، که جزو آثار منتشر نشدهٔ اوست.
آثار منثور و تحقیقات ادبی ــ ایرانشاه (بمبئی ۱۳۰۴)، در شرح مهاجرت زردشتیان ایران به هند. خرمشاه (بمبئی ۱۳۰۵)، بخشی از سخنرانی های پورداود دربارهٔ آیین و کارنامهٔ زبان باستان ایراد شده در هند. گفت و شنود پارسی (بمبئی ۱۳۱۲)، کتاب درسی برای آموختن زبان پارسی به هندوها. سوشیانس (بمبئی ۱۳۰۶)، رسالهٔ کوچکی که در آغاز به شکل سخنرانی ایراد شده بود. فرهنگ ایران باستان (تهران ۱۳۲۶)، گفتار هایی دربارهٔ فرهنگ ایران باستان و برخی از واژه های ایرانی. هرمزدنامه (تهران ۱۳۳۱)، دربارهٔ گیاهان خوراکی و دارویی و نیز واژه شناسی. اناهیتا یا پنجاه گفتار (تهران ۱۳۴۳)، شامل مقاله هایی دربارهٔ تاریخ و تمدن و زبان ایرانیان. خوزستان ما (تهران ۱۳۴۳)، رسالهٔ کوچکی دربارهٔ سرزمین ایلام و اقوام خوز که از اسناد مهم تاریخ خوزستان است. بیژن و منیژه (تهران ۱۳۴۴)، گزیده ای از شاهنامهٔ فردوسی همراه با پیش گفتاری دربارهٔ فردوسی، دقیقی و شاهنامه، این اثر را در شاهنامه فردوسی نوشته ام. فریدون (تهران ۱۳۴۶)، گزیده از شاهنامهٔ فردوسی با توضیحات و حواشی از پورداود. زین ابزار (تهران ۱۳۴۷)، تاریخچه ای از سلاح های کهن ایرانی. ترجمهی کیمیای سعادت، امام محمد غزالی.
شعرها ــ پورداوود از همان آغاز مکتب به سوی شاعری کشش داشت، در هنگام کودکی او نوحه سرایی رواج داشت و او هم نخستین شعر هایش را در قالب مرثیه سرود. در رشت در زمان سوگواری دسته های سینهزنی شعرهایش را می خواندند. پوراندخت نامه، دیوان اشعار شامل قصاید، غزلیات، مسمطها و ترجیع بندها، (۱۳۰۶، انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی، بمبئی). یزدگرد شهریار (منظومه ای به یادبود جشن هزاره فردوسی شامل ۱۹۷ بیت سروره شده در ۱۳۰۷ در بمبئی). سروده های پورداوود در گزارش خرده اوستا، سروده شده در مهر ۱۳۱۰، یکی از این سرودهها به نام سرود مزدیسنا، که با صدای بدیعزاده پر شده، هنوز در آموزشگاههای زرتشتیان در هند و ایران خوانده میشود، که مطلع آن چنین است:
* بامداد شد بانگ زد خروس از سرای شه برزدند کوس *
* چرخ شست نک روی آبنوس موبدا تو هم خیز و روی شو *
* خوان اشم وهو، گو یتا اهو گو یتا اهو، خوان اشم وهو... *
شعرهای پراکنده ای از او در کتاب های دیگران یاد شده است، چکامه ای در گزارش گاتها، سروده فروردین ۱۳۱۶ در برلین، دو چکامه و دو غزل که ادوارد براون در هنگام نام بردن از پورداوود در کتاب خود تاریخ ادبیات در سال ۱۹۱۳ بازگو میکند. قطعهٔ کشاورز، سروده ۱۹۱۴ در پاریس با مطلع:
* چرا ای کشاورز ای رنجبر شده رنج کار تو بی برگ و بر *
* تو را نیست جز کهنه کاشانهای فروریخته واژگون خانهای ... *
دیدگاه سیاسی و اندیشه ــ پورداوود فردی ملیگرا و میهن پرست بود، وی همچنین گرایش های ضد پادشاهی قاجاریه داشت، و چون برخی دیگر از ایرانیان ایشان را بیگانه میدانست، چنانکه در پوراندخت نامه در شعر «اندر سپری شدن روزگاری شهریاری آل قاجار» چنین سرود:
* از پیک نوید آمد هان گوش فرادار کاحمد شهِ ایران شد از تخت نگونسار *
* اورنگ شهی پاک شد از دیو تبهکار وز راهزن و ترکمن دودهٔ قاجار *
* زین مژده به درگاه خداوند سپاس آر کز خجلت آن ننگ برستیم دگربار... *
آرا و دیدگاهها ــ نزد معاصران و دوستانش به «تعصب مخصوص بر ضد نژاد عرب و زبان عرب و هرچه راجع به عرب » است (قزوینی ، ج 1، ص 21)، و «تعصب برای عقاید زرتشتی و تعصب ضدّ عربی» (مینوی ، 1358 ش ، ص 505) شهره بود. به تعبیر محمدعلی جمالزاده (وحید، سال 5، ش 12، ص 1074)، دوست دیرین او، گویی «وی قلباً سرسپرده و کُشتی (= کُستی) بسته، بدان کیش و آیین گرویده بود». دلیل این شهرت، تعبیرات و اظهارات او در آثار گوناگونش بود. پورداود هر چند صریحاً با اسلام مخالفت نکرد، اما آن را با عنوان «دینی که از فاتحین عرب به ایرانیان رسید» (معین ، ج 1، دیباچة پورداود، ص 2) معرفی نمود، و تحول دینی را که بعد از آمدن اسلام به ایران، در این سرزمین روی داد، به مراتب زیانبارتر از یورش اسکندر و حملة مغول خواند، به اعتقاد او چیرگی اسکندر بر ایران، «با آن همه ستم و بیداد و کشتار و ویرانی که در برداشت»، و یورش مغولان به سرکردگی چنگیز با همة آسیبی که ایجاد کرد، چون با تغییر دین همراه نبود، رنج و شکنج کمتری به ایرانیان وارد آورد»، (چرا ایرانیان از تازیان شکست خوردند»، (در آناهیتا ، ص 340). در منظومة «یزدگرد شهریار» (سروده شده در مهر 1312)، که آن را به تاگور، شاعر نامور هندی تقدیم کرد، سقوط یزدگرد آخرین شاه شاهنشاهی ساسانیان، و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را نقطة آغاز نگون بختی این مردمان خواند، (برای نمونه: از آن روز گلزارها خار گشت، از آن روز شد واژگون بخت زن/ سیه چادر افکند و شد شوم تن، هنر خوار گشت و خرد تیره شد، نیارست کس دینِ بهْ یاد کرد، زمزدا پرستان برآمد غریو، رجوع کنید به «منظومة یزدگرد شهریار»، (در آناهیتا ، ص 387 ـ 397)، و در شعر «بهار و بهدین»، که در دوران اقامت برلین سرود، بر اینکه «بانگ مؤذن از منارة مسجد» جایگزین، «آتشکده و سرود مجوسان » شده است، افسوس خورد (جمالزاده، وحید، سال 6، ش 2 و 3، ص 198، نیز رجوع کنید به معین ، ج 1، ص 358). وی در آثار قدیمترش اظهار کرده بود که «عربها... تمام آثار تمدن قوم ایران را نابود کردند، «معبد های ما را ویران کردند، بزرگان و دانشمندان ما را کشتند... کتاب های ما را سوختند»، ( یشت ها ، ج 2، دیباچة پورداود، ص 20)، اما در مقالة «تغییر خط» ( آناهیتا ، ص 38)، از این نظر عدول کرد و از بین رفتن مفروض کتاب های قدیم ایران را نتیجة طبیعی تغییر خط در ایران بعد از اسلام برشمرد. وابسته دانستن دین و همة تجلیات فرهنگی به آب و خاک و نژاد نیز در آثار و آرای پورداود مشهود است، بر همین اساس، وی روح ایرانی را روح مَزدیَسنایی خوانده و در موارد عدید از «دین کهن ایران»، و «آیین ایران باستان» سخن گفته و به سلوک بر طبق آن توصیه کرده است، حتی «اسلام ایرانیان» را دینی با «رنگ و روی ایرانی» برشمرده، که «تشیّع خوانده شده و از مذهب اهل سنّت امتیاز» یافته است، (معین ، ج 1، دیباچة پورداود، ص2)...... ادامه دارد و بازنویسی می شود.
انوش راوید: در زمانی که ابراهیم پورداود مشغول نگارش کتاب های خود بود، بدلیل امکانات کم آن دوران، نمی توانست بخوبی تحلیل در باره: تاریخ اجتماعی، تاریخ تمدن، جغرافیای تاریخی، و کلاً تاریخ و جغرافیایی گذشته داشته باشد. بهمین جهت دین اسلام را بزور آمده توسط حمله اعراب دانست، اسکندر و چنگیز را اجنبی پنداشت، زبان عربی را در ادامه حمله اعراب گفت. اینها موضوعاتی هستند، که از نظر دانش ارائه شده وبسایت ارگ انوش راوید، دروغ های تاریخی بحساب می آیند. این دروغ های تاریخی باعث تغییرات اندیشه و دیدگاه، و پیکار درونی در او شده بود، او رشد و تکامل طبیعی ایران و ایرانیان، در میانه قاره کهن و همچنین ساختارهای تاریخی اجتماع و بسیاری موضوعات مهم جغرافیا ـ تاریخ را کاملاً ندیده گرفته بود.
عکس زنده یاد ابراهیم پورداود، عکس شماره 1814.
چند پرسش و پاسخ
پرسش بهنام : چرا می گویید مانیفست تاریخ ایران، مانیفست وسعت و نگرش متفاوتی از یک کتاب تاریخ دارد؟
پاسخ انوش راوید: منظور شیوه تاریخ نویسی نوین است، که خود می شود واژه مانیفست، و با جمع بندی و برخورداری از داده های تاریخی ایران و با تحقیق و تحلیل از آثار باستانی و زبانی ارائه شده است. اگر نگاهی به کتاب های آموزشی تاریخی در ایران بکنید، می بینید که همگی باز نویسی شده، از کتاب های خارجی است و هیچکدام بررسی های ایرانی اصیل ندارند. بهمین جهت هیچکدام کلید تاریخ نیستند، و نمی توانند دروغها را تشخیص دهند، و جوانان را هم به گمراهی می برند.
پرسش نرگس : آیا عامل تحصیل در دانشگاه های اروپا، باعث پویایی مهندس حامی، و افراد هم دوره او شده بود؟
پاسخ انوش راوید: بنظر من بله، قبل از جنگ دوم جهانی و باز شدن پای آمریکا و سرمایه داری فرا ملیتی، و مرحله آخر امپریالیسم قرن 20 ، دانشگاه های اروپا بهترین و فعال ترین دانشمندان را به جهان داد. البته نقش ژن و سلامت ایرانی را هم باید در نظر داشت، بچه های متولد شده در آن زمان، از پدران و مادرانی بودند که تغذیه سالم طبیعی داشتند، و خود آنها نیز در آب و هوا و غذای خوب رشد کرده بودند.
عکس ایران ما، کاری از پرنیان حامد در بازدید های تاریخی، عکس شماره 4012.
کلیک کنید: ذهن های پویای تاریخی
کلیک کنید: تاریخ کتاب و کتابداری در ایران
کلیک کنید: تاریخ شهر و شهر سازی در ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ http://arqir.com