چند مطلب جالب اینترنتی 120
پیش گفتار
نوشته های چند مطلب جالب اینترنتی، مطالبی هستند، که خودم در فیسبوک و گوگل پلاس و اینطرف و آنطرف نوشته ام، یا دیگران در آنجاها نوشته و من خوشم آمد، و در این صفحات گرد آوری کرده ام. درضمن علاقمندان می توانند، نوشته هایشان برای انتشار در وبلاگ ارگ ایران ارسال نمایند.
تصویر حفره های اثر کار جویندگان گنج، شماره 3445.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arq.ir .
لوگو آزادی اندیشه و قلم اینترنتی را پاس دارید، عکس شماره 1608.
این صفحه پیوست فهرست مطالب جالب و خواندنی است.
گنجینه میرزکه
تصویر بخشی از گنجینه میرزکه، عکس شماره 4229.
گنجینه عظیم «میرزکه» افغانستان، بزرگترین گنجینه مسکوکات جهان است، «میرزکه» از جمله گنجینه های با ارزش افغانستان حاوی 50 هزار اثر با ارزش است، که قدمت آنها به قرن ششم قبل از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی میرسد. "میرزکه" در نواحی شهر "گردیز" مرکز ولایت "پکتیا" در جنوبشرق این کشور است که در سال 1326خورشیدی، برای اولین بار کشف شد. در واقع کشف منطقه باستانی میرزکه، یکی از با ارزشترین و بزرگترین کشفیات آثار تاریخی در جهان است.
جغرافیای منطقه میرزکه ــ میرزکه در فاصله 30 کیلومتری شمالشرقی شهر گردیز در کنار 2رودخانه "احمدزایی" و "میرزکه" واقع شده است، که قبایل "منگل" در آن رفت و آمد دارند. در کنار رودخانه میرزکه تپهای قرار دارد، که ساکنین محل آن را "کافرکوت" میخوانند.
اولین حفاری ــ در فاصله 70متری "کافرکوت" در کنار مسیر نیمهبیابانی رودخانه میرزکه چشمهای قرار دارد. در بهار سال 1326 خورشیدی برای اولین بار زنان قبایل منگل که برای برداشتن آب به آنجا رفته بودند، سکههایی را در سطح چشمه مشاهده کردند. سکههای به دست آمده از این چشمه، بین مردم دست به دست میشد تا این که باستان شناسان را به منطقه کشاند. با تحقیقات و حفریات مختصری که پیرامون این چشمه صورت گرفت، مشخص شد که در اطراف آن، خانه بزرگ مربع شکلی است، که هر ضلع آن 6 متر طول دارد، و در مجاورت آن خانه نیز خانههای کوچکتری دیده میشد.
چشمه متبرک ــ مشخص شد که در محل کشف سکهها، چشمه متبرکی وجود داشته است، که مردم به قصد تبرک، در آن سکه میانداخته اند.
"احمدعلی کهزاد" یکی از باستان شناسان و مورخان افغانستان که خود نیز از نزدیک در کشف این منطقه در سال 1326 حضور داشته است، در کتابی تحت عنوان "افغانستان در پرتو تاریخ"، نوشته است:
"هویدا گردید که در اعصار باستانی پیش از اسلام و پیش از عهد مسیح در آنجا چشمه متبرکی بوده، که مردم به افکندن سکه در آب آن معتاد بودند، و بدین ترتیب از حوالی قرن 4 قمری تا حوالی قرن سوم مسیحی در حدود 700 سال نمونه های مسکوکات پادشاهان و سلاله های مختلف افغانستان به تعداد زیادی در آنجا متراکم شده بود."
انتقال سکهها به موزه کابل ــ کهزاد در ادامه یادآور شده است: در حدود 50 هزار سکه قدیمی در این چشمه موجود بوده است، که بیشترین آنها را مردم منطقه در همان دوران در بازار های کابل و جلالآباد و پیشاور به فروش رساندهاند. با وجود این، باز هم بیش از 10 هزار عدد از این سکهها به موزه کابل منتقل شد.
این مورخ افغان که مسئولیت انتقال این سکهها را به موزه کابل نیز بر عهده داشت، تصریح کرده است: سکه های منطقه میرزکه که به موزه کابل منتقل شد بزرگترین مجموعه مسکوکات پیش از اسلام بود که موزه کابل در خود میدید.
تفکیک تاریخی سکهها ــ با انتقال مسکوکات به موزه کابل، باستان شناسان افغان و خارجی به تقسیمبندی و تفکیک تاریخی آنها پرداختند. آنان این سکهها را که از نگاه جنس، فلز، نقره و مس بود به دو دسته تاریخی تقسیم کردند. دستهای از این سکهها محلی بودند، و بیشتر در مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان و در "قندهار" و "پنجاب" به ضرب رسیده بودند. این سکهها ضمن این که نام پادشاهی در آن ذکر نشده بود، شکل مرتب و منظمی نیز نداشتند.
اما دسته دیگر، مرتب و منظم بود و اسم و تصاویر سلسلههای تاریخی عصر باستان از قبیل شاهان یونانی جنوب "هندوکش" و "اسکایی" و "پارتی" و "کوشانی" روی آنها حک شده بود. روی برخی از این مسکوکات تصویر انسان، سلاح، پرندگان، ستارگان و برخی از آثار تاریخی نیز دیده میشد. باستان شناسان، تاریخ ضرب این سکه ها را به قرن ششم قبل از میلاد نسبت داده اند. این روشن میسازد که قبل از دروغ حضور یونانیان در افغانستان، ضرب این قبیل سکهها در شرق افغانستان و در قندهار تا کنار رود "سند" رواج داشته است.
"شلوبرژه" و کوریل" دو تن از باستان شناسان مطرح دنیا در کتاب "خزاین مسکوکات افغانستان" نوشته اند: مجموعه مسکوکات میرزکه بزرگترین مجموعه از سکههای است، که به طور تجمیعی از یک منطقه مشخص در خاک افغانستان کشف شده است.
میرزکه در نیم قرن گذشته ــ پس از کشف سکههای مختلف در چشمه میرزکه، این منطقه شاهد حفریات گوناگون مجاز و غیر مجاز قرار گرفت، و در عین حال توجه موسسات بین المللی از جمله "یونسکو" را به خود جلب کرد. در طول نیم قرن گذشته از منطقه میرزکه، آثار مهم دیگری کشف شده که بیشتر آنها توسط قاچاقچیان آثار عتیقه در بازارهای خارجی به فروش رسیده است.
بنا به نقل مردم منطقه گردیز و پکتیا که در رسانهها نیز منتشر شد، در زمان تجاوز شوروی سابق به افغانستان، بمبی توسط جنگندههای روسی، به تپه میرزکه اصابت کرد که منجر به کشف گنجینههای جدید در محل انفجار شد. پس از این حادثه، نزاع سختی بین مردم منطقه برای تصاحب این گنجینه صورت گرفت، و در نهایت به توافق رسیدند که منطقه میرزکه متعلق به همه آنها است. پس از این توافق بود که مردم محلی به حفاری غیرمجاز و غیرفنی در منطقه دست زدند، و ثروت سرشاری را نصیب قاچاقچیان آثار باستانی کردند.
در طول سالهای جنگهای داخلی و دوره طالبان، موزه کابل مورد دستبرد غارتگران آثار باستانی قرار گرفت، و اکثر اشیای گنجینه منطقه میرزکه نیز از این موزه به غارت رفت، و در پاکستان و دیگر کشور های اروپایی به فروش رسید. بزرگترین غارت از منطقه میرزکه در سال های 1992 و 1993 میلادی صورت گرفت، و گنجینه عظیمی از طلا و نقره به ارزش صدها کیلو از این محل خارج شد.
به دنبال غارت گنجینه میرزکه، سازمان فرهنگی یونسکو در سال 1994 با نگرانی از این روند اعلام کرد که آثار عتیقه افغانستان در بازار های اروپایی در حجم بالایی به فروش میرسد. این سازمان از همه خریداران اروپایی خواست، تا از خرید آثار عتیقه افغانستان از دست دلالان و قاچاقچیان خودداری کنند.
در دوره طالبان نیز در منطقه میرزکه حفاریهای غیرمجازی صورت گرفت چنانچه نشریه "میهن" در یکی از شماره خود به نقل از منابع خارجی نقل کرد: گنجینه عظیمی از جواهرت و مجسمههای طلایی و حدود 3 تن طلا و نقره از این منطقه به دست آمد، که تا آن زمان بزرگترین گنجینه کشف شده بود. هیچ یک از این آثار بدست آمده در سال های اخیر، به موزه ملی افغانستان نرسید و همگی توسط دلالان آثار باستانی از افغانستان خارج شد، و در بازار های جهانی "نیویورک"، "زوریخ"، "توکیو" و "لندن" به قیمت های بالا به فروش رفت.
در مجموع تاکنون سکههای به دست آمده از منطقه میرزکه بیش از 50 هزار اثر که قدمت آنها به قرن ششم قبل از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی برآورد شده است. جهت اطلاعات بیشتر در جستجوها بنویسید:
Afghanistan Mir Zakah Treasure
سکه های ساسانی در آلمان
سکه های منقوش به تصویر خسرو دوم، بیست و دومین پادشاه ساسانی، در شمال آلمان کشف شد، و نشان دهنده تعملات تجاری گسترده اروپاییان با بازرگانان خاورمیانه است. سکه های دیگری هم از تمدن های باستانی افغانستان، عراق و شمال آفریقا به همراه این سکه ها بدست آمده است.
به گفته باستانشناسان، جستجوی کاوشگران برای ردیابی و شناسایی سکونتگاه اسلاو های ساکن در منطقه در سال ۸۰۰ میلادی به شناسایی این سکهها انجامید، که در ظروفی سرامیکی قرار داشته و توسط ثروتمندان منطقه دفن گردیده بودند.
از بین ۸۲ سکه کشف شده سکه هایی متعلق به سال ۸۲۰ میلادی وجود داشت، که روی آنها نوشتههایی به زبان عربی ضرب شده بود. نوشته هایی برجسته که به گفته باستانشناسان در نوع خود بی نظیر بوده، و با تمیز شدن ساده به خوبی قابل مشاهده بودند. به گفته باستانشناسان، زراعی بودن منطقه منجر به آن شده بود، که با گذشت زمان و شخم زدن زمین، سکهها از محفظه های خود خارج و در تمام سطح زمین پخش شوند.
منطقه شمالی آلمان که در خط مرزی لهستان قرار گرفته، و در دهه های اخیر از رکود اقتصادی و جمعیتی رنج میبرده، در اعصار گذشته به دلیل برخورداری از یک جاده تجاری شش هزار کیلومتری از شکوه بالایی برخوردار بوده است. جادهای که از دریای خزر آغاز و از مسیر رود ولگا به شمال غرب روسیه یا سنت پترزبورگ امروزی رفته، و از مسیر دریای بالتیک به اسکاندیناوی و شمال آلمان منتهی میشده است.
به عقیده باستانشناسان، درهم های نقره، در این دوران ارزش بالایی داشته، و هر کدام برابر با جیره ۷۵ روزه گندم یا یک مرواید بوده اند. از اینرو بیشتر سکهها به حالتی نصفه یا تکه تکه شده در این منطقه کشف شدند.
راه آزادی و مدنیت
آزادی نه دادنی است، نه گرفتنی...! بلکه آموختنیست... برای همین خیلی ها از آن گریزانند...!
با دوپینگ نمیشود جهان اولی شد...! راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد... برای همین است، که کتابخانه ها در جهان سوم امن ترین جا برای عنکبوت هاست!
بدون برنامه و نقشه راه
یکی از اساتید ایرانی تحصیل کرده فرانسه و آمریکا می گفت، آرزو بدل ماندم، که جوانان زیر 35 سال تحصیل کرده در سیستم آموزشی ایران، بتوانند یک بحث و موضوع را سازمان یافته بگویند و یا بنویسند، و ادامه دهند. وی افزود، جوانان امروز ایران بدلیل این سیستم آموزشی، درکی از تخصص و حرفه، سازماندهی و استراتژی، سبک کار و نفوذ پذیری، در پندار و گفتار و کردار خود ندارند، و هر دم با هر احساس، که به آنها غلبه می کند، می گویند و می نویسند. در واقع با این وضع، ایران آینده ای نخواهد داشت، جز مقدار زیادی آدم، با احساسات متفاوت متغییر، که بر آنها و جامعه حاکم است.
گفته این استاد ایرانی تحصیل کرده فرنگ را، بخوبی می توان در بخش نظرات و پرسش و پاسخ های وبلاگ ارگ ایران دید. آنچه که از وضع موجود متوجه شدم، امید خودم را برای پیشبرد اهداف وبلاگ، به یک درصد باهوش متخصص بستم، که با یک جمع بندی می شوند حدود یکصد نفر، از میان انبوه علاقمندان فارسی زبان به تاریخ ایران. شاید بنظر از نظر تعداد کم آید، ولی همیشه تاریخ در کشور های شن های روان خاورمیانه، همین وضع حاکم بوده، و یک نفر و یا تعداد اندکی، می توانند تغییر اساسی حتی ناپیوسته ایجاد کنند.
در هر صورت من وظیفه خود می دانم، آنچه را که بعنوان نقاط ضعف سیستم آموزشی می دانم، گوشزد کنم، و امید داشته باشم، در راه بهتر شدن یا معالجه اساسی برای کل سیستم و یا فردی، کار هایی انجام شود. حتماً نیاز نیست، که اقدامات بهبودی از طریق کل سیستم آموزشی و حکومتی انجام گردد، یا بهتر بگویم امکان ندارد، باید آنها را کنار زد، نشان های زیادی استعماری دیده می شود. در این دوره انفجار اطلاعات و ارتباطات، یک درصد باهوش متخصص در علوم اجتماعی و روانشانسی اجتماعی و این قبیل گرایش ها ، می توانند به بازپروری های لازم اجتماعی اقدام کنند.
ملی گرایی ایرانی
الان تلویزیون دارد کشتار های داعش را نشان می دهد، کشتارها و خرابی هایی که در یک دهه گذشته بسیار دیده ایم. در دنیای امروز ما، فقط ناسیونالیسم ایرانی می تواند ایرانیان را بسلامت از تاریخ وحشتناک تخریب و انقراض دهه های نخست قرن 21 عبور دهد، ما در ایران نیازمند بیشتر و بیشتر طرح های ملی گرایی ایرانی هستیم. باید ایران و ایرانی را خوب شناخت و معرفی کرد. در مقابل وضع ویرانگر امروزی هیچ چیز توانایی مقابله ندارد، نه انسان گرایی داستان گونه، نه آسمان نگری های عالم دیگر، و نه و نه هیچ چیز، فقط و فقط قدرت دانایی ایرانی است، که می تواند ما را از امواج غران و ویران بسلامت عبور دهد، زیرا تاریخ شکوهمند و جایگاه تاریخی در بدنه دارد. ملی گرایی ایرانی مجموعه ای از همه چیز ایران است، با دید علمی برای بهره گیری اصولی از آنها.
کلیک کنید: ناسیونالیسم واقعی ایرانی
متن جالب خنده ای
موضوع شگفت انگیزی در باره جامعه و خلق و خوی روس ها وجود دارد، شما هیچ وقت روس ها را در حال قهقهه زدن و خندیدن با صدای بلند و حتی لبخند زدن بی مورد نمی یابید! روس ها مثل معروفی دارند که می گوید: "خنده بی دلیل نشانه بی ادبی است!" البته این نوع اندیشه در بسیاری از مردم جهان وجود دارد، مانند ژاپن و کره و چین، و عموماً در کشور هایی که سیستم آموزشی جدی و پویا و کارآمد دارند. ولی در کشورهایی که سیستم آموزشی آنها بی محتوا و بی خود است رعایت نمی شود.
فرهنگ روسیه لبخند زدن بی مورد را یک نوع دورویی می داند. روس ها همچنین لبخند زدن به بیگانگان را بسیار ناپسند می شمارند. آنها همچنین معتقد هستند، زندگی کردن موضوعی جدی است، بویژه در اموری مثل آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، امنیت جامعه، حراست از کشور و آب و خاک، و اموری که به سرنوشت مردم مربوط می شود، باید کاملا جدی بود. همچنین در مواجهه با خارجیان که همیشه دنبال مطامع خود هستند، و می خواهند ملل دیگر را به انقیاد خود در بیاورند، باید کاملا جدی برخورد کرد، و خندیدن بروی آنها کاری احمقانه است!
در فرهنگ روسی ها برای لبخند زدن باید توجیهی منطقی وجود داشته باشد، و اگر توجیهی وجود نداشته باشد، بیانگر حماقت و نادانی است. روس ها بیم دارند با لبخند زدن بی مورد، احساسات طرف مقابل را خدشه دار کنند، زیرا ممکن است طرف مقابل در همان لحظه ناراحت و غمگین باشد. همانطور که در بالا نوشتم، خنده های بی مورد ویژه کشورهایی وجود دارد، که سیستم آموزشی بی خود، و رادیو و تلویزیون های مسخره باز دارند.
چند سفارش اینترنتی
لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش . بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبح، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو. زیر بارون راه برو! نترس از خیس شدن !
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد نیم ساعت خوردن مقداری میوه است . صبحانه ات رو ببر تو حیاط. بقیه رو هم صدا بزن بیان.
فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارند . روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص.
توی حموم آواز بخون! آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟! بی مناسبت برا خودت و دیگران کادو بخر!
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن، مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش، برو استخرو ماساژ و لذت ببر.
قاصدک بگیرو آرزو کن، آرووووم فوتشون کن، قبل خواب کار های روزت رو مرور کن، هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن. همه اینا رو گفتم و تو خوندی، فقط خواستم یه چیزی بهت بگم دوستم :
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی ..!!بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش ببالد، برای خسته شدن خییییییییلی زوده !
بذار هرکی هرچی دوس داره فکر کنه... بیخیااااال.... تو شاد باش . لبخند رو هرگز فراموش نکن.
پرسش از عموم: این لبخند فراموش نشود، با آن متن جالب خنده ای در بالاتر آن، چگونه می توان تعریف و توجیه کرد؟
اصل تاریخ اجتماعی
تاریخ اجتماعی اصل تعیین کننده برای حال و آینده است، بسیار افرادی می بینم، که چیزی از واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی نمی دانند، سالها در تلویزیونها و رادیوها و غیره در ایران و خارج، می خواهند طرح و برنامه برای ایران و یا حتی جهان بدهند، بدون اینکه کوچکترین درکی از ساختار های تاریخی اجتماع داشته باشند، و تازه بسیاری از آنها خود را جامع شناس و تاریخ دان هم می دانند. تا وقتی این عده نتوانند دروغ های تاریخی را بشناسند، و سعی در جهت یافتن واقعیتها نکنند، هرگز نخواهند توانست طرح و برنامه درستی انجام دهند. برای همین است، که دائم داد می زنند و گله می کنند، چرا کارشان نتیجه ای ندارد، آنها هرگز بخودشان نهیب نمی زنند، که اشکال از درک خود آنهاست.
ترفند تاریخ نویسی و تاریخ سازی استعماری خیلی مهم و جالب است، افرادی در بریتانیای کبببیر و غیره امثال، بخوبی می دانند، که چند نسل قبل از آنها کاری با تاریخ کرده اند، کارستان. آنها بخوبی می دانند، که همه چیز را واژگون ببینند و بررسی کنند، ولی مثلاً تیوریسین های ایرانی و عربی و غیره، هیچ چیز درباره تاریخ بدرستی نمی دانند، و حتی نمی توانند پا و ذهن را جلو بکشند، و با مطالعه های جدید درک جدید درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی پیدا کنند. روزی ما ملت قاره کهن می توانیم، از برنامه های تعیین شده استعماری نجات پیدا کنیم، که بزرگان طرح و برنامه کلی این قاره، بتوانند به موضوع مهم تاریخ نویسی استعماری و دروغ و دونگ در تاریخ پی ببرند.
وبسایت ارگ ایران در راه شناسایی دروغها، و یافتن واقعیت های تاریخی، می تواند کمک بزرگی باشد.
تصویر تاریخی بازار بغداد، حدود یک قرن پیش، از قیافه آنها کاملاً پیداست، که استعمار های عثمانی و فرانسه و انگلیس چه بروز آنها آورده اند، هر چه توانستند تجاوز کردند، و بردند و کشتند و عقب افتاده نگه داشتند، مانند این عکس از قاهره و بصره و کویت هم در جای دیگر وبلاگ گذاشته ام، عکس شماره 4234.
تصویر تاریخی بازار تهران، حدود یک قرن پیش، تفاوت آن با بازار بغداد کاملاً پیداست، زندگی با لباس های سنتی و عادی مطابق معمول تاریخ است، عکس های دیگری از همین دست در وبلاگ فراوان گذاشته ام. هرگز استعمار نتوانست ایران را اشغال نظامی کند، درصورتیکه تمام کشور های عربی تا همین نیم قرن پیش، مستقیم در اشغال استعمار بودند، عکس شماره 1267، هر دو عکس بالا و این را انگلیسها گرفته اند.
آشفته بازاریست
بیش از ده روزی ست که در فیسبوک فعال نبودم. فیسبوکم را بسته بودم اما نمیدونم چرا بعد از یه هفته خود بخود اکتیو شد! فیسبوک اصلا اجازه نمیده به راحتی کاربرانش ترکش کنند مگر اینکه گزینه «دوباره برمیگردم» را انتخاب کنی و احتمالا اتوماتیک گزینه یک هفته دیگه برمیگردم انتخاب شد! در هر حال ...
راستش نمیخواستم هم دیگه فعالیت فیسبوکی داشته باشم حداقل تا مدتی! خسته نیستم ولی یه جورایی جو حاکم و نوع برخوردها و عکس العمل ها به مسائل ملال آور شده! همه حالت حمله به خود گرفتند و انگاری میخواهند همدیگر را بدرند! گویی میدان جنگ است و هر استاتوسی و یا هر نظری و تحلیلی شلیک یک خمپاره است و باید منتظر توپخانه کسانی که هم نظر تو نیستند بود! تحمل کم شده و دگر اندیشی فقط به یک ژست روشنفکری تبدیل شده. اگر کسی مخالف نظر یا تحلیلی بود آنچنان برخورد می کند که فکر میکنی اگر قدرت میداشت حتما بلایی سرت می آورد! انگار همه دوست دارند یک شکل شوند! یک طور فکر کنند و یک طور حرف بزنند!
البته نه! این هم نیست! چون تجربه این سالیان نشان داده این تیپ افراد حتی اگر باهاشون هم نظر باشی به شکل دیگه ای میخواهند تخریبت کنند! چون یا حسادت سراپای وجودشان را گرفته و یا خودشان حرفی برای زدن ندارند و یا کاری برای عمل کردن ندارند و یا هدفی برای پیش بردن ندارند! پس هر کاری بکنی یه جورایی این تیپ ها هستند که قصد تخریب داشته باشند.
شکل خیلی حقیرانه اش که به تازگی فهمیدم اینه که برخی از این تیپ افراد که ادعای روشنفکری شون به هیچ لامپ روشنی نمیرسه! حتی می نشینند ببینند کدوم یکی از دوست هاشون پست یا استاتوس ترا لایک کرده که بعد با آن دوست ارتباط بگیرند و او را منصرف کنند و اگر طرف گوش نداد با او قطع ارتباط می کنند! آدم از این همه حقارت دلش میسوزه! به جای این همه انرژی برای تخریب دیگری اگر به فکر ساختن خود می بودند این همه حقیر نمی بودند! یا نوع حقیرانه ی دیگه اگه به مطالب و پست هاشون عکس العمل نشون ندادی باهات دشمن میشند!
مفاهیمی چون اهل « اندیشه و قلم» هم ارزش خودشان را از دست دادند چون هر کسی بخاطر دو استاتوس یا مطلبی که چندین لایک خورده به راحتی در باره ی خودش می نویسه اهل اندیشه و قلم!
یه جورایی یه بیماری ملی گرفتیم! همه به نوعی عقده ای! برخی عقده های سرکوفت شده و نشده ی جنسی خود را یدک میکشند و با پزهای روشنفکری دفاع از حقوق بشر یا حقوق زن و یا حقوق اقوام مشغول شکارهای جنسی مورد نظر خود و برخی عقده های شخصیتی و در پی شکار و نزدیک شدن به هنرمندان و فعالین مطرح برای دیده شدن خود!
عده ای از تلاش دیگری ناراحت اند، عده ای از موفقیت آن یکی و عده ای هم انفعال خودشون رو در تهمت زدن و فحاشی به دیگری پنهان می کنند و عده ای هم با هدف قرار دادن افراد متشخص ادبی و هنری و رسانه ای خود را مطرح میکنند!
فیسبوک به محلی برای بروز چنین خصایص تبدیل شده و به راحتی هم متوجه میشوی! آشفته بازاری ست خلاصه ....
امیدوارم که هر مدعی این «امت» همیشه در صحنه اول سوزنی به خود بزند و خود را درست کند و بعد شعارهای حقوق زن و حقوق اقلیت ملی و مذهبی و حقوق بشر بدهد و خواهان درست شدن اجتماع شود!
اجتماع از ما شکل گرفته و اگر ما درستکار باشیم مطمئنن اجتماع هم درست میشود! اختر قاسمی
نظر انوش راوید: خیلی عالی، من نیز در فیسبوک بهمین خاطر کم فعال هستم، در مورد متن شما گرامی در وبلاگم نوشته ام، با اجازه شما نوشته زیبایتان را با نام خودتان به آن اضافه می کنم. مشکل از سیستم های آموزشی است، یادم می آید چهار مادر و پدر بزرگ های من، خانه هایشان یکی دو کوچه با هم فاصله داشت، آنها و دیگران آنقدر با یکدیگر صمیمی بودند و همدیگر را تأیید می کردند، که حد نداشت، اما امروزه وضع کاملاً متفاوت است.
خاطرات و خاطرات
خدا رحمت کنه بابا بزرگ رو . عید های نوروز ،دست های دخترها و پسرش رو می گرفت و می برد میدان شهرداری یا حافظیه و عکس دست جمعی می گرفتند . بره همه دختر ها هم لباس یک شکل و یک رنگ می خرید . فقط مامانم، اون که کوچکتر از همه است همیشه جوراب قرمز دوست داشت . نفر دومی که خاله ام می شه و توی عکس دستش رو به دهن گرفته و می خنده اینجا دامن کوچولو مامانم رو بزور گرفته و مال خودش رو به او داده . خدا بیا مرزتش. همین پارسال فوت کرد . نفر سومی که مودب و خوشگل وایستاده خاله دیگرم هست که الان فرانسه زندگی می کنه . از همون بچه گی با کلاس بوده . قربونش برم . بابا بزرگ قد بلند و خوش تیپم که همیشه خدا قلیون زیر لب می گذاشت و شاهنامه رو با صدای بلند می خوند . کتاب های عزیزش بعد فوتش هر کدام پخش و پلا شدند . پسر کوچولو که دایی بزرگم بود همون بچگی فوت کرد . و اون دختر خانم قد بلند محجوب که نگاه زیبایی داره خاله بزرگم هست . اونم همیشه یا شاهنامه می خونه یا در موردش بحث می کنه . البته حالا دیگه چشمهاش درست نمی بینه و بیت ها رو هم بیشتر از یاد برده . خدا زنده نگهش داره. فروغ فاضل
یک قهرمان واقعی آمریکایی
بردلی منینگ سرباز آمریکایی است، به انگلیسی , Bradley Manning متولد ۱۷ دسامبر ۱۹۸۷ ، وی در سال ۲۰۱۰ به اتهام در اختیار قرار دادن اطلاعات طبقه بندی شده به سایت ویکیلیکس در عراق بازداشت شد، و از آن زمان در سلولی در پایگاه نظامی کوانتیکو در ایالت ویرجینیا زندانی است. وی در نخستین جلسه دادگاه نظامی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۲ که در فورت میـد ایالت مریلند آمریکا برگزار شد، از قبول یا رد اتهامات خود خوداری کرده است. در صورت مقصر شناخته شدن توسط دادگاه نظامی، او ممکن است به حبس ابد محکوم شود.
او متهم است هزاران سند طبقه بندی شده آمریکا را که به صورت رایانه ای در اختیار داشته، در زمان اعزامش به عراق در اختیار پایگاه اینترنتی ویکی لیکس قرار داده است. وی اخیراً نیز توسط متخصصان نهاد های امنیتی آمریکا متهم شده که نشانه های ورود غیر قانونی به یک وب سایت محرمانه دولت آمریکا نیز توسط بردلی منینگ نظامی آمریکایی وجود دارد، که این اقدام نیز وی را به دادن اطلاعات طبقه بندی شده آمریکا به پایگاه اینترنتی ویکیلیکس متهم می کند.
بسیاری از مردم و هوادارن منینگ معتقدند اگر به خاطر جسارت او در افشای این مدارک نبود، انقلاب های مردمی اخیر در خاورمیانه رخ نمیدادند، و او را یک قهرمان میدانند. در مقابل عده ای وی را فردی خائن میدانند، که اطلاعات سری کشورش را افشا کرده است.
نام وی در سال ۲۰۱۳ جزء ۲۵۶ نفر نامزد اولیه دریافت جایزه صلح نوبل قرار گرفت، که هوادارانش جهت راهیابی وی به مرحله دوم اقدام به جمع آوری امضاء نمودند. بردلی منینگ، همکار وبسایت ویکیلیکس خود اعتراف کرده که ۷۵۰ هزار سند نظامی و دیپلماتیک را در اختیار گروه افشاگر ویکیلیکس قرار داده، اما گفته است قصد ضربه زدن به امنیت ملی را نداشته است. وی هدف از این کار را برانگیختن بحث عمومی درباره سیاست خارجی ایالات متحده دانسته است.
منینگ در مجموع با ۲۱ اتهام مواجه است، او به ارتکاب ۱۰ مورد از این اتهامات اعتراف کرده است. دادگاهی در آمریکا این سرباز آمریکایی را در مورد اتهام "جاسوسی" گناهکار و درباره اتهام "کمک به دشمن" بیگناه دانست. این دادگاه نظامی بردلی منینگ را به علت درز اطلاعات محرمانه به بیش از ۹۰ سال زندان محکوم کرد. اقدام بردلی منینگ، بزرگترین مورد درز اطلاعات طبقه بندی شده در تاریخ آمریکا محسوب می شود. محاکمه آقای منینگ در پادگان "فورت مید" ایالت مریلند برگزار میشود، که مقر سازمان امنیت ملی، بزرگ ترین سازمان جاسوسی آمریکاست.
منینگ در روز ۱۴ اوت ۲۰۱۳ (۲۳ مرداد ۱۳۹۲) برای شنیدن حکم دادگاه نظامی در فورت مید ایالت مریلند حاضر شد. بردلی منینگ در دادگاه گفت: "من بابت آسیب رساندن به مردم عذرخواهی می کنم. من بابت آسیب رساندن به آمریکا متاسفم. من بابت هر آسیب ناخواسته ای که از محل عمل من به کسی رسیده عذرخواهی میکنم. سه سال گذشته (در بازداشت) درس های خوبی به من آموخت." می گویند در این زندان مورد شکنجه قرار گرفته است، عکس او چنین می گوید.
ژولین آسانژ پایه گذار وبسایت ویکیلیکس، حکم دادگاه علیه بردلی منینگ، نظامی آمریکایی همکار این وبسایت را به شدت تقبیح کرد. آسانژ گفت: "این نخستین حکم جاسوسی علیه یک فرد افشاگر در ایالات متحده و سابقه ای خطرناک و نمونه ای از افراط گرایی در زمینه امنیت ملی است. "وی حکم دادگاه را "کوته نگرانه" توصیف کرد، و گفت باید این حکم لغو شود. جولین آسانژ همچنین هشدار داد که نباید اجازه داد تا منابع اطلاعاتی رسانهها به جاسوسی متهم شوند، و افزود که چنین اقدامی به معنی تهاجم به امنیت روزنامه نگاری در ایالات متحده است. وظیفه تمامی رسانهها این است، که از منابع کسب اطلاعات خود حفاظت کنند و در صورت لزوم، از آنان حمایت قانونی و سیاسی به عمل آورند. منبع اینترنت.
عکس قهرمانی واقعی از کشور آمریکا، از او بگویید و بنویسید، وی بردلی منینگ سرباز ریز نقش آمریکایی، بمنظور دفاع از حقوق طبیعی آدمها و هم نوعانش، بدست دژخیمان ضد بشر گرفتار شده است، و آثار شکنجه در عکس سمت راست دیده می شود، عکس شماره 5865.
مهم: آنهایی که از تاریخ ایران و بزرگان تاریخ ایرانیان بد می گویند، یا به نوعی و ترفندی دروغ می شمارند، و امکانات وسیع پخش پرت و پلا هایشان را دارند، حقوق بگیر استعماری هستند. وظیفه آنها این است، که ملت ایران را بی هویت تاریخی کنند، تا نهایت، در ادامه تخریب های داعشی گونه آثار تاریخی، ایران و ایرانی را نیز در گرداب برنامه های استعمار و امپریالیسم نابود کنند. باید مراقب بود، تا در دام برنامه ها و ترفند های رنگارنگ استعماری نیافتاد.
یک دیدگاه دو بلاگر
در وبلاگ هم میهنی مطلب زیر را خواندم، تکرار این گونه موضوع را در وبلاگها زیاد دیدم، .... در این صفحه آنها را کپی می کنم، تا عزیزان علاقمند هم بخوانند، و اگر خواستند نظر دهند.
ــ بخشی از مطلب وبلاگ: عقل و اخلاق جهانشُمول.
. . . . از بیش از ده سال آشنایی و کار با اینترنت و گاهی کامنت و وب نبشتی منتشر کرد، با پدیده بس زشتی روبرو شده ام که ترکیبی از پلشتی برخی دارد.
عدهیی معلوم الحال، با ریشه از گرایشهای پان و ناسونالیسم قومی، در راه پلید نفاق و اختلاف افکنی کار را بدانجا رسانده اند که بزرگترین و عجیبترین دروغهای تاریخ را در این مزر و بوم منتشر کرده اند، مثل اینکه زبان فارسی دری لهجه سی و چندم عربی است یا فارسها جمعی از تُرک و کُرد هستند که زبانشان به این لهجه عربی گردیده است!
حقیقتا برای رسیدن به هدف تجزیه ایران و پاک کردن صورت مسئلهیی به نام ایران پارس از پیش اجانب غارتگر و عوامل مرتجع و دیکتاتور منطقهییشان دست به چه کارها که نمیزنند!
حسادت شدید این عوامل نسبت به هویت پارسی تبار (دری زبان خراسانی، سیستانی، لر، بختیاری، مازنی، گیلکی...) و زبان فارسی دری چنان بچگانه و حقیرانه است که با ساختن دهها هزار وبلاگ و وبسایت در اینترنت یک جنگ تمام عیار سایبری به راه انداخته اند، شما کافی است کلماتی مانند تورک یا کورد یا لور یا خلیج فارس با نام جعلی در گوگل جستجو کنید تا به انبوهی از دهها هزار وبلاگ و وبسایت از جمله در همین سرویسهای فارسیزبان بلاگفا و پرشین بلاگ و غیره مشاهده خواهید کرد.
تنها با یک تخمین میشود میزان عظیم سرمایه گذاری انسانی و مالی در پروژههای ایران ستیزی را تصور کرد!
سخن میلیونها ساعت کار و میلیونها دلار هزینه روزانه است برای نابود کردن بزرگترین مسئله امپریالیسم و عوامل مرتجع و دیکتاتور قوم گرا در منطقه ماست!
ــ نظر انوش در بخش نظرات وبلاگ فوق:
من نیز در این چندین سال وب نویسی، با پان های دگم و مگم مشکل داشتم، آنها انواع ترفندها را بکار بردند، تا مرا از اینترنت بیرون کنند، ولی خودشان بشدت سوختند یا دماغ سوخته شدند. زبان فارسی ما ریشه در زبان تمدن کهن جی دارد، و تمام زبان های دنیا نیز ریشه در این زبان دارند، در اینجا. در این باره در وبلاگ زیاد نوشته ام. تندرست و پیروز باشید.
ــ پاسخ به نظر من در نظرات همان پست:
..... : تشکر از توجه و لطف شما، در این باره سخن بسیارست ولی جناب انوش، بعضی وقتهابه برخی چیزها برمیخورد دیگر از مسائل پان و ناسیونالیسم قومی و سیاست و اینها گذشته است، به نظرم بخش مهمی از این جعلیات و دروغهای تفرقه افکن میان مردم شرق، ناشی از بداخلاقی و عدم تربیت خانوادگی و اجتماعی درست است! باور کنید انتشار اداعهایی که زبان شبه جهانشمولی "فارسی دری" را لهجه زبان عربی عنوان کنند و یا نامهای هویت چند قرنی در مقابل نام چند هزار سالی پارسی بگذارند نشان از شدن حسادت و احساس حقارت است! آخر چگونه ممکنست نام یک زبان یا قومیتی که چند قرن بیشتر سابقه حضور در تاریخ ندارد خودش پدر و مادر پارسی بدانند که نام پارسی اش دست کم پنج هزار سال یعنی از سپیده دم تاریخ مکتوب جهان ثبت شده است؟ این دیگر از سیاست بازی گذشته به ادا و اطوار بچگان رسیده است.
ببیند اگر در این بیش از یکسال از وبلاگ نویسی درباره عقل و اخلاق جهانشمول (ریمو) دقت کرده باشید بینش اصلی ام حول همگرایی و همبستگی و همزیستی است چرا که از بنیانهای جهانشمولی است و پایۀ مدنیت و تمدنست و اگر مدنیت و تمدن که امروزه به صورت تمدن جهانی ظهور کرده جهانشمولست که هست، بخودی خود ما را بسوی پیدا کردن چیزهایی سوق میدهد که کمکی بدین منظور کند از جمله یافتن ریشه مشترک زبانها که امروزه عامل و بهانه یی در دست تفرقه افکنان منفعت طلب سیاسی-ایدئولوژیست پان و ناسیونالیست و افراطی و بنیادگرای مذهبی قرار گرفته است.
فرضیه آریوتورال من همین موضوع مد نظر دارد که ریشه گروههای موسوم به آلتایی و هند و اروپایی ریشه شان ممکنست در فلات ایران باشد ولی نه صورت کهن آلتاییک یا هندواروپایی بلکه این دو پدیده نهایی دو پروسه از منشا مکانی واحد زبان پدیداری است.
روند زبان پدیداری دو شاخه آرین و آلتایی در رونید بوده که بنیان زبانهای پیوندی از جمله عیلامی و سومری نیز در ادامه همانبوده است. آلتاییک محل ظهورش در آسیای مرکزی بالا (مغولستان و آلتایی) بوده است ولی ممکنست از فلات داخلی ایران شروع شده باشد با مهاجرت انسانی از فلات ایران، همچنانکه ظهور آریو در نواحی شرقی و جنوبی فلات اینگونه بوده از مهاجرت مردمی از جنوب و داخل فلات و این یک روند زبان پدیداری خانواده زبانهای پیوندی است که تا استرالیا و چین نیز کشیده شده است چرا فلات ایران محل مهاجرت انسانهای بوده که امروزه زبانشان پیوندی است و لغات بنیادی با کاربرد کهن هم ریشه در آنهاست! به همین لیل زبانهای ترکی و پارسی هر دو ایرانی هستند از نظر من و به یک اصل میرسند مثلا بطور مشخص زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگ و تمدن مردم گویشور بدان فرزندی از فرهنگ و تمدن ایران زمین است.
ترکی آذربایجانی در چند قرن اخیر در دامن حوزۀ فرهنگی- تمدنی ایران زمین متولد شده است مانند زبان اردو و فارسی دری و نه خارج از آن. بیگانه و غیر ایران دانستن ترکی آذربایجانی یک ظلم به تاریخ و فرهنگ ایران زمین است.
به همین دلیل جعلیات زبانهای ایرانی بجای زبانهای پارسی که از قرن بیستم میلادی شروع شده و منجر به رواج اصطلاح زبانهای غیر ایرانی شده (؟!) که حتا زبانهای ارمنی و آسوری و عیلامی و سومری غیر ایرانی میپندارند! ظلمهای بزرگ به هویت تاریخی و فرهنگی ایران زمین است در حالی همگی این زبانها ایرانی هستند اعم فارسی دری و غیر آن.
اشتباه است همبستگی و اشتراک ما بیشت موارد زبانی است ولی شباهتهای دو شاخه آرین و آلتایی بویژه اشتراکشان بیشتر افتراقشان است.
ــ با سپاس گذاری از نظر شما عزیز، مهمترین مسئله امروز ما مردم خاور میانه اصطلاحی، یا قاره کهن، نفوذ فراوان استعمار و امپریالیسم است، در تمام این کشورها از چند سال پیش با اسم رمز بهار عربی، جنگ ستیز و خرابی و کشتار بین مردم بشدت آغاز شده، و بزودی گسترش خواهد یافت، و دامنه آن به چند کشور دیگر هم می رسد، و این یک موضوع کوچک و کم اهمیت نیست، تقاضا برای افزایش جمعیت بی سواد و بی خودی در این کشورها، نیاز به جنگ و کشتن و کشته شدن است. چرای آن چندین دلیل دارد، یکی از آنها فقر فرهنگی و بینشی است، ولی اصل آن وجود امپریالیسم نو می باشد، من در وبلاگم سعی می کنم، در ابتدا و کل، این موضوع مهم را بشناسانم، تا بلکه یک درصد جوانان باهوش ایرانی، به این مسئله مهم بهتر آگاه شوند، و بدانند نباید اغفال ترفند های دشمنان تاریخی قاره کهن شوند.
ــ نظر یک هموطن عزیز دیگر، در وبلاگ من:
عکس با عنوان: عکس همه اعضای خانواده مو، از وبلاگ فوق، عکس شماره 7036.
آدرس ﺟﻬﻨﻢ
ﺟﻬﻨﻢ ﻧﺎﻡ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ( ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ) ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﮐﻮﻩ ﺻﻬﯿﻮﻥ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺒﺮﯼ ( ﺯﺑﺎﻥ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﻦ ﯾﻬﻮﺩ ) ﮔِﻬﯿﻨﻮﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﮒ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻟﻐﺎﺕ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﮒ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺝ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ( ﻣﺎنند ﮔﺮﮔﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺑﯽ ﺟﺮﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﮔﻮﻫﺮ ﮐﻪ ﺟﻮﻫﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ) ﺍﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ی ﮔِﻬﯿﻨﻮﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﯿﻨﻮﻡ، ﺳﭙﺲ ﺟﻬﻨﻢ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻠﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺷﻬﺮ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﮊﻩ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ: ﮐﺪوﻡ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ.
ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﺷﺪﻩ ﮔﻪ ﺑﻦ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﺑﻮﺩﻩ = ﮔﻪ + ﺑﻦ + ﻫﯿﻨﻮﻡ = ﺩﺭﻩ + ﭘﺴﺮ + ﻫﯿﻨﻮﻡ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﻫﯿﻨﻮﻡ.
ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﺷﺪ، ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﻭ ﻓﯿﻨﯿﻘﯿﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ﻣُﻠِﮏ ﻭ ﺑَﻌﻞ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﭘﺮﺳﺘﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﮔﺴﺘﺮﺵ یافت ﻭ ﻣﺘﻌﺼﺒﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻪ ﺑﻦ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻦ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﺣﺬﻑ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻧﺎﻡ ﺩﺭﻩ ﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﺘﻮﻥ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻤﯽ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﭘﯿﺸﯿﻦ، ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﮐﺎﺭﺑﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﻫﺎ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺧﻮﺩ، ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻧﻮﻣﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﺟﺎﻧﯿﺎﻥ، ﻗﺎﺗﻼﻥ ﻭ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻧﺪ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﺯ ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻭ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﮑﺎﻥ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺟﺴﺪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﮐﺎﺭﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ: ﺗﻮ ﻻﯾﻖ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻫﺴﺘﯽ. ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ.
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺳﺮﻭﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻗﺖ ﺑﺎﺭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﯿﻦ ﯾﻬﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ، ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﺎﻡ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﮐﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺗﻮﺭﯾﺴﺖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ.
فساد در فساد
به امید روزی که هرکس به دنبال خارج کردن خود از چرخه فساد باشد...!
فردی به مطب پزشکی مراجعه میکند. در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه میرسد و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکیش را ارائه کند. پزشک، بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میگذارد و میگوید: "من پزشک واقعی نیستم. شما این پول را بگیر و بی خیال شو"
بازرس پول را میگیرد و از در خارج میشود! مریض یقه بازرس را میگیرد و اعتراض میکند!
بازرس میگوید: "من هم بازرس واقعی نیستم، و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی توی مریض میتوانی از این پزشک قلابی شکایت کنی..."!
مریض لبخند تلخی میزند و میگوید: "اتفاقا من هم مریض نیستم و فقط آمدهام که چند روز استراحت استعلاجی برای مرخصی محل کارم بگیرم ..."!
این است حکایت ما در جامعه... چون هر کدوم مون به نوعی آلوده هستیم، نمیتونیم جلوی فساد رو بگیریم. به امید روزی که هرکس به دنبال خارج کردن خود از چرخه فساد باشد...!
آگهی های جالب
اگر چکیده تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل های دماغ گنده چاقی هستند که ناتوانی جنسی دارند که میخواهند سریعا لاغر شوند و یک هفته ای ویزای کانادا بگیرند، اما قبل از آن میبایست اعتیاد خود را ترک کنند...
تا کتک نخورید آدم نمیشم
امروز ظهر توی اتوبوس انقلاب-آزادی بودم. با این که جمعه بود ولی اتوبوس خیلی شلوغ بود. مثل اینکه کل ملت می خواستن برن استادیوم بازی استقلال-پرسپولیس رو ببینن. اتوبوس تا درش پر بود که سلمان آقا هم به زور و آخ و ناله کنان آمد بالا... سر تا پاشو که نگاه می کردی معلوم بود یارو عوضی سوار شده. جای اون توی اتوبوس نبود.. آمبولانس باید سوار میشد!!!
دست چپش را با باند به گردنش انداخته بود.. سرش را باندپیچی کرده! زیر چشم راستش سیاه شده و چشم چپش قرمز بود...
به هر زحمتی بود آمد بالا.. یکی از مسافرها که باهاش آشنا بود، بلند شد و صندلی شو داد به اون... سلمان آقا با آخ و ناله نشست و مثل ساعت که دائم تیک تاک می کنه مشغول آخ.. واخ شد!!.
- مُردم.. خدا عمرت بده آقا که جاتو به من دادی. کسی که جاشو بهش داده بود، پرسید:
- سلمان آقا... خدا بد نده، چی شده!؟
سلمان آقا به زحمت کمرش را راست کرده و به صورت طرف خیره شد... تازه او را شناخت و گفت:
- آخ... واخ... آقای شریف شمائی؟.. مُردم نپرس.. درست سه ماهه که خونه خوابیده بودم...
- دکتر چی تشخیص داده؟
- راستش این مرض خیلی هم مسری هست... من از پسرم گرفتم. (چند تا از مسافرها که اطراف سلمان آقا بودند، عقب رفتند. می ترسیدند این مرض مسری به اونا هم سرایت بکنه)!
- پسرت حالا تو بیمارستانه؟
- نه.. اون مرضش خیلی خطرناکه.. تیمارستان هم راهش نمیدن!
- تعریف کن ببینم این چه مرضی یه؟!
سلمان خواست کمی راست تر بنشینه که صدای آخ و واخش درآمد:
- آی.. آخ.. اما... والله پسر من به جای درس خواندن و مدرسه رفتن همش دنبال توپ بازی بود. دو سال تو کلاس اول راهنمایی ماند.. دو سال هم تو کلاس سوم راهنمایی رفوزه شد...
هرچی می گفتم: پسرجان این توپ بازی را ول کن، جواب میداد: «مگه میشه بابا؟». خدا را شکر پای چپش شکست و دیگه نتونست بازی بکنه. اما پسره دست بردار نبود. حالا هم که نمی تونست بازی بکنه برای تماشای مسابقه می رفت..
یکروز خبر آوردند پسرم کلانتریه. رفتم کلانتری، دیدم پسرم با تماشاچیها دست به یقه شده و حسابی بزن و بزن راه انداختن.. پرونده را بستم و بردمش خونه. وقتی خوب شد با خواهش و تمنا ازش خواستم دیگه به تماشای مسابقه نره.. ولی پسرم زیر بار نرفت و گفت: "شماها راس میگین، ولی من نمی تونم قبول کنم".
یکروز گفتم برم ببینم این مسابقه چیه که از حرف پدر و مادر مهمتره. به اتفاق پسرم به تماشای مسابقه فوتبال جنجالی استقلال-پرسپولیس رفتم. بازی شروع شد. من نه از بازی سر می می آوردم، نه تیم ها را می شناختم، نه طرفدار کسی بودم... .
هرکس می برد و هرکس می باخت، به من ارتباط نداشت، فقط هر وقت توپ از زیر پای بازیکنان در می رفت یا زمین می خوردند، من می خندیدم و مسخره شان می کردم...
بالاخره یک توپ به تیر دروازه خورد و رفت توی دروازه؛ اما دروازه بان سریع توپ را گرفت و پرت کرد بیرون!!! صدای هورا و داد و بیداد جمعیت یکباره بلند شد... یک عده داد می زدند: «گُل! گُل!». یک عده انگشت شستشان را به نشانه «بیلاخ» به سایرین حواله می دادند! یک عده می رقصیدند.. یک عده هم وسط زمین اطراف داور جمع شده بودند.
منکه چیزی سرم نمی شد، فهمدیم این گل بود! اما این داور با کمال پررویی توی صورت تیمی که گل را زده بود، ایستاد و گفت: «گل نشد!..». طرفدارهای تیمی که گل را زده بود، داور را هو کردن... عده ای هم کف می زدن و داور را تشویق می کردند.
یکی از اونا که پهلوی من نشسته بود، گفت: «حق با داوره.. این گل قبول نیست». من بدون منظوری جواب دادم: «خیلی هم گل خوبی بود!.. داور حق کشی کرد، حتما از اون تیم حق و حساب گرفته..». طرف مربوطه بدون اینکه رعایت سن و سال مرا بکند، با لحن زشتی داد زد: "مرتیکه گاو! اینم شد حرف!؟".
تا اون روز کسی جرأت نکره بود به من همچنین توهینی بکنه! مثل ببر تیر خورده به طرفش برگشتم و بهش گفتم: "گاو اون پدرته که گوساله ای مثل تو رو درآورده!."
هنوز حرفم کامل تموم نشده بود که مشت محمکی روی دماغم خورد و سرم گیج رفت. خدا رحم کرد عده ای برای میانجیگری به وسط دیدند و ما را جدا کردند و الا یارو حسابی لت و پارم می کرد.. منکه روی زمین افتاده و خون مثل لوله آفتابه از دماغم می ریخت، پسرم را به کمک طلبیدم.. «پسرجان کجایی به دادم برس..» مطمئن بودم پسرم میاد تلافی منو در میاره؛ اما اون از ردیف جلو جواب داد: «صبر کن بابا! الآن داره گل میشه!!..». امیدم از پسرم هم قطع شد.
در حالیکه دستمالم رو جلوی دماغم گرفته بودم، از جا بلند شدم... این بار علاقه زیادی به تیمی که گل زد ولی داور قبول نکرد، پیدا کرده بودم. وقتی اون تیم، توپ را جلوی دروازه رقیبش می برد، من از هیجان به رقص در میامدم.. مثل اینکه توپ زیر پای من است.
یکبار هم چنان حواسم پرت شده بود که به جای توپ، لگد محکمی به کمر مردی که جلویم نشسته بود زدم.. اگر کس دیگری همچه لگدی به من زده بود، بیچاره اش می کردم. اما آقایی که جلوی من نشسته بود، کوچکترین توجهی نکرد. وقتی هم چند بار ازش معذرت خواستم، بدون اینکه سرش را برگرداند، گفت: «عیب نداره، توی مسابقه فوتبال از این چیزها پیش میاد..». در این موقع چنان لگد محکمی به پشتم خورد که نفسم بند آمد و برق از چشمم پرید!.. به عقبم نگاه کردم که ببینم کیه!.. یارو حتی ازم معذرت هم نخواست.
خلاصه چه دردسرت بدهم! آقای شریف عزیز! از همان روز، مرض مسری تماشای مسابقات به من هم سرایت کرد و خیلی زود در وجودم ریشه دوانید.. همینطور که مشغول لگد زدن و لگد خوردن بودم، یک گل وارد دروازه تیم ما شد.. یک عده می گفتند: «گل بود!». یک عده داد می زدند: «گل نشد.». بعد هم افتادند به جان یکدیگر و بزن و بزن شروع شد... منم از حرصی که داشتم یقه یک پسربچه 10 ساله رو گرفتم و شروع کردم به مشت و لگد زدن... پسربچه گفت: «عمو جان، منم طرفدار تیم شما هستم». این رو که گفت ولش کردم، اما خودم گیر یک آدم هیکل دار و گردن کلفت افتادم که حسابی دخلم را در آورد..
از یارو که داشت من رو کتک می زد پرسیدم: «بابا جون، شما طرفدار کدوم تیم هستی؟». می خواستم اسم هر تیمی را که می بره بگم منم طرفدار همان تیم هستم(!) اما وقتی اسم تیم مخالف را برد، بی اختیار فریاد کشیدم: «مرده باد تیم شما! ». یارو یکهو مرا مثل گوسفند قربانی از جا کند و پرت کرد پشت نرده ها... بعد از اون دیگه چیزی یادم نیست. یکوقت چشم باز کردم، دیدم روی تخت بیمارستان خوابیدم.
آقای شریف سرش را با تأسف تکان داد و گفت:
- خدا شفای خیر بده!
اتوبوس توی ایستگاه ایستاد.. سلمان آقا می خواست از جاش بلند بشه، پاکتی که زیر بغلش بود افتاد زمین. خم شد، پاکت را برداره، صدای آخ و اوخش درآمد.. آقای شریف پاکت را برداشت و به دستش داد و پرسید:
- حالا داری میری دکتر؟..
- نه جانم، می خوام برم تماشای مسابقه استقلال-پرسپولیس. توی این پاکت دو تا حلبی گذاشتم. حالا که صدام گرفته و نمی تونم هورا بکشم و کف بزنم، می خواهم با این حلبی ها سر و صدا راه بیندازم!! تا کتک نخورم آدم نمیشم!!
تفرقه افکنی: سلمان استقلالی بود یا پرسپولیسی؟ چرا؟
به برندگان یک عدد بلیط ویژه بازی استقلال و پرسپولیس اهدا خواهد شد! از اینترنت.
یک مهر استوانه ای بابلی
مونیکا روشن ضمیر (داهنکه)
چندی پیش در بازار اصفهان یک مهر استوانه ای را جهت خرید بمن عرضه نمودند. فروشنده آنرا بعنوان مهر هخامنشی ارائه مینمود، ولی هنگامیکه مهر مزبور را از نزدیک و با دقت ملاحظه نمودم، با نظر اول دریافتم که آن مهر نیز، همانند تعداد زیاد مهر های استوانه ای دیگر، متعلق به دوران قدیم می باشد.
طول این استوانه که از سنگی خاکستری رنگ ساخته شده است، 27 میلیمتر و قطر آن 14 میلیمتر می باشد. نقش و کتیبه چهار خطی روی آن تقریبا” خوب مانده است، ولی لبه بالا و وسط مهر، شاید در اثر استعمال زیاد و یا طول عمر، کمی سائیدگی پیدا نموده و در قسمت پائین آن نیز در دو جا بریدگی دیده می شود. برای خواندن کتیبه و دقت بر روی نقوش آن ابتدا کوشش کردم تا طبق معمول از انتقال نقش بر روی موم استفاده نمایم، ولی متأسفانه موفقیت حاصل نشد، و نتیجه رضایت بخشی بدست نیامد. ناچار مهر را در مقابل آئینه قرار داده، و با دقت نوشته ها و نقوش آنرا بروی کاغذ ثبت نمودم.
تصویر از اصل مقاله، عکس شماره 8618.
بطوریکه ملاحظه میشود، در این نقش غیر کتیبه نامبرده، صورت سه انسان و یک حیوان چهار پا نشان داده شده است . شخص سمت چپ متوجه نفر وسط گردیده است ولی بالا تنه ی او از روبرو دیده میشود. دست راست وی بحال آزاد در سمت راست قرار گرفته و دست چپش در حالیکه چیزی در دست گرفته در روی سینه اش واقع گردیده است. از لباس این شخص چیزی که جلب نظر میکند دامن یا پیشبندی است که گوشه آن در سمت جلو آویزان بوده و نمایش داده شده است، این شخص کلاهی سه گوشه نیز بر سر دارد. شکل 1 و 2 از عکس شماره 8618.
در قسمت بالای نقش میان اول و دوم تصاویری دیده میشود که به احتمال نزدیک بیقین، نقوشی از کرات آسمانی شکل 2 و 3.
نفر وسط که بطرف سمت چپ نقش متوجه شده است کاملا” از نیمرخ نشان داده شده و از حرکت دو دست وی آشکار میگردد که در حال نیایش به درگاه خدایان مافوق خود میباشد . بالا تنه این شخص در روی مهر تقریبا” محو گردیده و از صورت وی تنها دماغ و چانه اش نمودار میباشد و در بالای سرش آثاری از یک کلاه، که همانند سرپوشهای سایر خدایان این دوران میباشد ، نقش گردیده است. از لباس این شخص در قسمت بالا چیزی دیده نمیشود ولی دامن او بطوریکه نشان داده شده است، عبارت از دامن راه راه بلندی است که تا روی پا کشیده شده است. این فرم لباس مخصوص خدایان مربوط به این دوران میباشد. در روی این دامن، از قسمت کمر بپائین، قسمتی پر رنگ تر دیده میشود و احتمالا” هنرمند پیکر تراش میخواسته است چپ بدن این شخص را بطور وضح نشان بدهد، شکل 1 و 3.
پیکره سوم نقش تقریبا” همان حرکات نفر اول را، بحالت عکس، بخود گرفته است. یعنی در حالیکه بالاتنه او از روبرو نشان داده شده، سر و پاهایش در حالت نیمرخ نقش گردیده است و مثل آنکه در حالت رقص پای راستش را بطرف جلو برده و بسمت نفر وسط پیش میرود. ولی با توجه به نقوش و متون مربوط به آسور و آسورشناسی، این حرکت مخصوص نیایش و جزو اعمال مذهبی بوده است. محل و موقعیت قرار گرفتن این شخص در بالای یک حیوان، با مقایسه با سایر نقوش این سبک و این دوران ، دلیل برآنست که وی نیز جزو خدایان میباشد. لباسی که این شخص در بر دارد عبارت است از پیراهنی بلند که تا روی پا رسیده و در سمت جلو دارای شکافی است که از میان آن پای راست پوشنده آن بیرون آمده و نمایان است. دست چپ این شخص در بالا و دست راستش با داشتن زاویه ای بطرف پائین نمایش داده شده است. در بالای سر این شخص نیز چیزی شبیه به کلاه یا تاج دیده میشود. در پائین پای این پیکره نقش حیوانی دیده میشود که با توجه به وضع ظاهری اندامش، بویژه فرم سینه و دم حیوان، میتوان آنرا گاوی دانست و دو نقطه ای که در بالای سر او اثرش بجا مانده شاید معرف دو شاخ باشد، شکل 4.
متن نوشته شده ( خط میخی بابلی ) روی مهر از پائین پای نفر اول آغاز گردیده و بطوریکه بدان اشاره شد شامل چهار خط میباشد بدینطریق :
نگارنده بمنظور ترجمه و خواندن دقیق و کامل این متن رونویس آنرا عیناً همراه نامه ای توسط استاد ارجمند و دوست دانشمند آقای پرفسور والتر هینتس برای پروفسور دکتر بورگرProf Dr . Rykle Borger استاد آسور شناسی دانشگاه گوتینگن آلمان که معروفیت جهانی دارد فرستادم. پروفسور هیتنس در اول ماه فوریه امسال پاسخ نامه من را داده و در آن چنین اظهار نظر نموده اند :
"در اصالت این مهر استوانه ای نمیتوان تردیدی بخود راه داد. این مهر متعلق بدوران بابل قدیم (18 تا 17 پ م) میباشد، که دارای متن کاملا” صحیح بابلی میباشد و بطوریکه همکار آسورشناس من پروفسور دکتر بورگر اظهار داشته است، عبارات و ترجمه متن مزبور چنین میباشد: شکل 5.
مردوک موبالیت
DINGIR . MARDUK – mu – ba – Ii – it
پسر ابن مردوک
mar – Ib – ni – DINGIR . MARDUK
خدمتکار خدای سین
Warad DINGIR . Sin
و خدمتکار خدای ادد
u DINGIR . Adad
توضیح آنکه سین خدای ماه و ادد (چنانچه درست خوانده شده باشد) خدای طوفان و تغییرات هوا در بابل قدیم میبوده.
این مهر استوانه ای، چنانچه بدان اشاره شد، در دوران بابل قدیم قدیم ساخته شده است و توضیح آنکه عصر مزبور در فاصله میان پایان دوران او رسوم Ur III و دوران از بین رفتن سلسله اول بابل بدست مورشیلی اولMurshili I . شاه هیتی ها بسال 1594 پ م داشته است. معروفترین شاه بابل حمورابی نام داشته که از سال 1792 تا 1750 پیش از میلاد سلطنت میکرده است .
شاید بتوان پذیرفت که مهر استوانه ای مورد بحث ما در زمان همین شاه معروف بابل ساخته شده و مورد استفاده قرار میگرفته است . موضوع جالب توجه دیگر این است که در روی این مهر تصویر سه نفر نقر گردیده و در متن کتیبه آن هم از نام سه نفر یاد شده است یعنی بنظر اینجانب بایستی حتما” رابطه ای میان و کتیبه موجود باشد.
تصویر از اصل مقاله، عکس شماره 8619.
E . Srtommenger und M . Hirmer : Funf Jahrtausende Mesopotamien , Munchen 1962 , P . 157 . Andre Parrot , Sumer , London 1960 , P . 177
تصویرهای نفر وسط و دست راست بدون شک از خدایان میباشند. در کتیبه هم از سین خدای ماه و از ادد خدای توفان نام برده شده بعنی این دو نفر همان سین و ادد میباشند .
چنانچه گمان من درست باشد شخص اول دست چپ، که نشان خدائی ندارد، همان مردوک موبالیت صاحب این مهر میباشد، که در مقابل خدای سین، که برای او دعا و نمایش میکند، ایستاده است .
البته این گمان من شاید گستاخانه باشد چون تا آنجا که آگهی دارم تا بحال دانشمندان آسور شناس هنوز رابطه نزدیک میان نوشته ها و نقوش روی اینگونه مهرها را دقیقا” مورد بررسی قرار نداده اند. ولی از طرفی گمان من در مورد رابطه و پیوستگی و نزدیک میان کتیبه و اشخاص روی این مهر بایستی با حقیقت وفق دهد. مگر نقوش برجسته دورانهای ایلامی تا ساسانیان همیشه با کتیبه های مربوط آنها پیوستگی نداشته اند؟ از آن گذشته دلیلی ندارد که در روی مهری نام چند نفر ذکر گردیده ولی نقوش روی آن مربوط به موضوع و اشخاص دیگری باشد .
موضوع دیگر آنست که در روی آثار هنری ناحیه بین النهرین، تا آنجا که نگارنده آگهی دارد، لباسی همانند دامن یا پیشبند نفر اول سمت چپ روی مهر کمتر دیده شده است تنها در یک جا نقش این پیشبند بطور کامل و دقیق در روی سنگ نقر گردیده است و آنهم در روی لوحه سنگی کتیبه دار نارام سین میباشد .
نارام سین در سالهای میان 2260 تا 2223 پ م دراکد حکومت داشته است، شکل 6.
موضوع نقش لوحه نارام سین پیروزی وی در یکی از جنگلهای معروفش میباشد و بطوریکه ملاحظه میشود پیکر نارام سین، از نظر ایستادن و قرار گرفتن دستها ، درست همانند نقش شخص اول سمت چپ روی مهر بابلی مورد بحث ما میباشد. نکته جالب تر پیشبندی است که در هر دو تصویر با شباهت بسیار زیادی خود نمائی میکند .
در روی یک استوانه ی متعلق به دورة کاسیت ها، که در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد در بین النهرین فرمانروائی داشته اند، نیز دو نفر در وسط نقش روی استوانه دیده میشوند که طرز ایستادن آنها در مقابل یکدیگر کاملا” مطابق تصویر دو نفر سمت چپ و وسط مهر بابلی مورد بحث ما میباشد. البته این نقش، بسبب آنکه قدمت آن بپایه نقش استوانه بابلی نمیرسد، بمراتب بهتر و سالم تر مانده است. شکل 7.
در هر صورت وجود این دو استوانه و لوح نارام سین دلیل روشنی دیگر بر پیوستگی و استمرار هنر بین النهرین در طی سده های متمادی و مختلف تاریخی این سرزمین میباشد .
” پاورقی ها ”
1 – Fischer Weltgeschichte : Die Altorientalischen Reiche I Frankfurt 1965 .
2 – Fischer . . . . P . 106 .
نظر انوش راوید: این مهر متعلق به منطقه سینستان یا چینستان می باشد، که همان استان چین یا استان های مرکزی ایران است. بزرگترین مشکل تاریخ دانها این است، که نمی دانند سین چه بوده و که بودند و استان آن کجا بوده است. مردم سین استان در زمان همان استوانه مهر، بمرور به سرزمین های شرقی رفتند، و نام کشور خورشید یا سین یا سان، یعنی چین را به آن سرزمین گذاشتند، پوشاک و علائم این مهر، همانندی در آثار دوره های بعد کشور چین دارد.
آسور = آ + سو + ر = سرزمین قرمز بالا، یا سرزمین سرخ اول.
سومر = سو + مر = ماد قرمز یا مد سرخ. همان خاک سرخ رنگ بابل. مشروح در اینجا.
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: استراتژی ملی مردمی ایران
کلیک کنید: معنی نام شهرها و روستاهای ایران
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید:
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com