پاسخ به شبهات دروغ حمله مغول
پیش نویس
اشخاص دانشور علم جغرافی ـ تاریخ نباید به موضوعات سطحی نگاه کنند، باید تمام مسائل را همه جانبه و با مدارک واقعی بررسی کنند، و اساس جغرافیای تاریخی، جامعه شناسی تاریخی، روان شناسی تاریخی و غیره را در نظر داشته باشند. تاریخ علم کمی نیست، به وسعت میلیون ها کیلومتر مربع، میلیاردها انسان، و هزاران سال است.
تصویر نقاشی خیالی حمله مغول، عکس شماره 3306.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو تاریخ را علمی بدانید نه داستان روی داستان، عکس شماره 1618.
برگه 178 اولین آغاز پائیز 1384 پیوست دروغ حمله مغول به ایران است.
ادامه پیش گفتار
حتی بمنظور شستشوی مغزی در کتاب های درسی ایران نوشته بودند، که سواران مغول برای فتح ایران از اسب پائین نمی آمدند، و در بالای اسب می خوردند و می خوابیدند و می تاختند. از قدیم گفته اند دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش ساده است، و هیچ کس نگفت با کدام اسب! همین اسب های کوتاه مناطق سردسیر استپ، که اگر به مناطق گرمتر یا کوهستانی می آمدند، نمی توانستند دوام بیاورند، یا اسب های پارتی که به ترکمنی معروف شده، شاید در بیابان پائین دست بفراوانی اسب پارتی ریخته بود، و آنها هم آنقدر دانش داشتند، که بدون در نظر گرفتن فرمول های تاریخ یادگیری، از آنها استفاده کنند، دروغ پشت دروغ!!
....این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود....
تصویر یک سوار مغول و اسب مغولستانی، عکس شماره 4244 ، همانگونه که می بینید، اسب های تاریخی مغولستانی کوتاه قد هستند، و به هیچ عنوان توانایی رقابت در سرعت، با اسب های ایرانی را نداشته و ندارند. سوارکار آنها از سرعت و ارتفاع بسیار کمتری از ایرانی برخوردار بود، و در ضمن اسبها از نظر تغذیه و گرما نمی توانستند خارج از استپ های مغولستان، (یا در واقع سگ استان جنوبی یا تمام سخا استان) بمانند یا زاد و ولد کنند، و متقابلاً اسب های معمولی نمی توانند در آنجا بمانند. سوارانی که با اینگونه اسبها، از نظر سواری و تربیت عادت داشتند، نمی توانستند اسب های بلند قامت و تیز روی پارتی و پارسی سوار شوند، و نیازمند زمان یادگیری نسلی برای هماهنگی داشتند. این یکی از مهمترین موضوعات دروغ حمله مغول کشور مغولستان است، زیرا اسلحه و فرابری حرف اول را در لشکر کشی می زند. می گویند فرماندهان مغول سواد نداشتند، اسب و اسلحه آنها هم ضعیف تر بوده است، قبایل با یکدیگر دشمن بودند، از رعد و برق می ترسیدند، مشروبخور هم بودند، پس آنها با باد هوا در روی کاغذ پیروز شدند، و ایران را گرفتند.
عزیزان اگر هوشیار نباشید و دقت نکنید، در ادامه داستان سرایی های تاریخی و سرنوشت سازی های تاریخی، یکبار دیگر برای ما ملت های قاره کهن سرنوشت می سازند. همانگونه که بسیاری مثلاً اندیشمند نو سردگم هستند، و می پرسند چرا در یک قرن گذشته ایرانیان سرگردانتر بودند، عدم هوشیاری باز هم سرنوشت سازیها تکرار و تکرار می شود. تنها گفتن و نوشتن از اینکه بخش هایی از تاریخ دروغ است، کافی نیست باید بدانیم که چقدر در تاریخ زیاد دروغ گفته اند، تا بتوانند هر آنچه می خواهند بکنند. البته این را در نظر داشته باشید، باید فقط یک بخش از تاریخ را تخصصی بررسی نمایید. اگر کمی به برنامه مختلف، که از خارج ایران پخش می شود دقت کنید، می بینید عده ای را گماشته اند تا بشدت در بوق کنند و دروغ های تاریخ را تکرار نمایند. غفلت از این آگاهی های و ندانستن موقعیت های کنونی و تاریخی ایران، آسیب جبران ناپذیر به ایران و ایرانی وارد می شود، که دیگر غیر قابل جبران خواهد بود.
نقشه طبیعی کشور مغولستان تا ایران، عکس شماره 4311 ، این مسیر مستقیم حدود 4000 هزار کیلومتر است، که با خط قرمز مشخص شده است. در صورتی که بخواهند این مسیر زمینی طی شود، خیلی بیشتر از ده هزار کیلومتر می شود. من انواع نقشه های جدید و کتاب های تاریخی را مقابل خودم گذاشتم، هر چه گشتم و هر چه کتابها و مسیر ها را در نقشه ها زیر رو کردم، متوجه شدم به هیچ عنوان امکان این نبوده و نیست که مغولان کشور مغولستان بتوانند، با اسب های سردسیری کوتاه قدشان، از این مسیر سخت کوهستانی و بعضاً بیابانی با رودخانه های خروشان و غیره، با وجود قبیله های مختلف دشمن، در این مسیر عبور کنند. شما هم بگردید و ببینید تا چه اندازه درباره دروغ حمله مغول کشور مغولستان، دروغ گفته و بخورد ملتها داده اند.
کلیک کنید: بررسی تاریخ جهانگشای جوینی
قابل توجه پژوهشگران تاریخ
پژوهشگران تاریخ، مقالات کوتاه دروغ های حمله اسکندر و چنگیز را مطالعه فرمایید، و به عنوان پژوهشگر، مجددا در باره تاریخ های فوق با حوصله ای جدید و دیدی نو، به بررسی پردازید . کتاب هایی قدیمی ایرانی و خارجی، که تاکنون درباره این جریان های تاریخی نوشته شده اند، مشابه یکدیگر می باشند، یعنی بدون ارایه اسناد واقعی هستند، و با سلیقه های مخصوص به آن کتاب و آن زمان و به احتمال زیاد با نفوذ استعمار و سازمان های مخفی یهود و کلیسا بوده اند، که همچنان باقی مانده، و در دسترس می باشند. شما پژوهشگران گرامی، یکبار دیگر با دیدی نو، پرسش های زیر را بررسی نمایید:
در طول تاریخ ایران، قدرت و نفوذ سازمان های مخفی یهود و کلیسا و دینی، چقدر بوده است؟
تعهد و یا جیره خواری نویسنده کتاب های تاریخی، به ملت و حکومت وقت یا استعمار چقدر بوده؟
آیا چاپ کتاب های تاریخی و خطی، از نسخه اصلی و واقعی است، و یا دست کاری شده می باشند؟
منابع آن چند کتاب خطی ایرانی، که قرن ها بعد از اسکندر و چنگیز نوشته اند چیست؟
نفوذ، واتیکان، روم، ونیز، استعمار و غیره، در نوشتن تاریخ ایران، چقدر بوده است؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
بناها، جاده ها و نهرها، گفته شده در دروغ نامه ها کدام و کجا بوده اند؟
صحنه واقعی جنگ ها و اردو های نظامی کجا قرار داشتند؟
ده ها و صدها پرسش دیگر؟
پرسش و پاسخ ها درباره دروغ حمله مغول به ایران
پرسش 4411: بگویید کجای کتاب جهانگشا اون عبارتی که در مورد خوارزمشاه موقع فرار آوردید هستش؟ تا اون جایی که من خوندم همچین عبارتی نبود.
پاسخ انوش راوید: در این باره و امثال آن قبلاً در چند جای
وبلاگ توضیح داده ام، بسیاری از کتابها که
به عنوان کتاب تاریخ می باشند، داستان
هایی هستند که نویسندگان از روی یکدیگر برداشته و فقط آنها را کمی تغییر داده اند، بنابر این با هم در بعضی از مطالب و آمارها
اختلاف دارند، به دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ مراجعه شود.
پرسش 4412:
در
ضمن می شه بگید انکیانو توی کلیات سعدی کیه؟
و اون اژدهای سنگی توی معبد داش کسن برای چه دوره ایه؟
پاسخ انوش راوید: ایران در چهار راه جاده ابریشم و ادویه قرار داشت، و ایران مرکز تبادل فرهنگی و زبانی سه جلگه تمدنی بین النهرین و ماورالنهر و سند و پنجاب قرار داشت، گاهی خوانین و طوایف در گذر زمان ردی و اثری از خود بجای گذاشته اند، که هیچ کدام دلیل برتری و اشغال نمی باشند، و نیز کاروان ها، بازرگانان و چاروا دارها از ملت های مختلف در هر سو می گشتند، لغات و کالاها و سکه ها رد و بدل می کردند در اینجا. این وظیفه جوانان غیرتمند و دانای گروه فرهنگی و تاریخی می باشد، که نسبت به حذف دروغها و جمع آوری واقعیت های تاریخی اقدام کنند.
پرسش 4413: کلمات آقا خانم بالش تومان سوغات یورش غوغا چریک شقایق نوکر آجی و ... چجوری از زبان مغولی به زبان ما راه پیدا کرده؟
پاسخ انوش راوید: برای زبان شناسی لازم است سالها مطالعه و تحقیق نمود، البته برای افراد عادی غیر حرفه ای به منظور زبان شناسی غیر از مطالعه، مسافرت بسیار مهم و قابل توجه می باشد. در بخش زبان های فارسی و ترکی و مغولی بهترین مسیر رفتن به تاجیکستان و دوشنبه و سپس به شهر بیشکک پایتخت کشور قرقیزستان، و در ادامه به شهر های یارکند و اورمچی در کشور چین را پیشنهاد می کنم. مسیری بسیار ارزان و دیدنی و لذت بخش و در نهایت تحقیقاتی است، که اطلاعات فراوانی در بخش تاریخ و تاریخ اجتماعی و زبان شناسی را در بر دارد. تأثیر زبان های منطقه و نفوذ زبانها به یکدیگر در طول تاریخ در این مسیر کاملاً پیداست.
زبان پارسی در یارکند امری عادی است، که در مسیر تاریخ اجتماعی زبان فارسی بوده است، اما در اورمچی از فراوانی لغات فارسی در زبان های اویغوری و مغولی متعجب خواهید شد. اینک که این مطلب را می نویسم تلویزیون NTV تاتارستان را از ABS1 گوش می دهم، از تعداد افعال فارسی و اسامی روسی در زبان تاتاری متعجب هستم، از خود می پرسم آیا چند صد سال پیش تاتارها به این زبان امروزی شان حرف می زدند؟
ــ آقا = آگا = آ حرف اول الفبا + گا = قوی، فاعل تولید مثل، در کل قدرت اول.
ــ گان = Gun = گا + ان = غرش، دارنده صدای بزرگ.
ــ خانم = خان + م = دارنده خان و خانه.
ــ بالش = بال = بال و پر مرغ + لش = نگهدارنده.
ــ تومان = تامن = تا = مضاعف، چند برابر + من = واحد اندازه و وزن من = برابر با مرد Man . واحد ده هزار نفری گارد جاویدان در سلسله هخامنشیان.
اینها همه واژه های ایرانی هستند، از تمدن کهن جی، جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستا های ایران بروید.
کلیک کنید: ریشه تمام زبان های دنیا در زبان تمدن جی است
پرسش 4414: آیا در زمان اشغال آثاری از مغول هست، در باره زبان چطور؟
پاسخ انوش راوید: اشغال یک کشور آنهم با جنگ و کشتار کاملاً متفاوت است، در ابتدای قرن 16 میلادی مردم ایران و قاره کهن در سازمان قبیله ای بودند، و کشور پرتقال وارد بورژوازی شده بود، و تمدنی دو مرحله جلوتر از قاره کهن داشت، و نیز با برتری سلاح گرم فقط توانست دو قلعه در هرمز و قشم بنا کند، به خلیج فارس رجوع شود. از نظر فرهنگی و زبانی، ریال به معنی سلطنتی را وارد ارز ایرانی کردند، و میوه اورنگ یا اورنج ما نیز به نام آنها پرتقال نامیده شد، آن میوه را از جنوب ایران برای شاه وقت بردند و شاه گفت به نام آنها بگویید پرتقال، البته چند کلمه دیگر هم از زبان آنها وارد فارسی شده، که به اهمیت این دو نمی باشد. فقط در دو نقطه جزیره ای کوچک، کلی توپ و آثار جنگی تاریخی از پرتقالیها باقی مانده است، ولی از اشغال دروغی مغول به وسعت قاره کهن و ایران بزرگ حتی خنجری هم نیست، در صورتیکه فاصله زمانی آن حدود سه قرن در میانه هزاره دوم میلادی است.
در مورد زبان بگویم، طول تاریخ قبایل بشر از یکدیگر چیزها آموختند و نسل به نسل و قبیله به قبیله، فرهنگ و تمدن به دیگری دادند، بدین ترتیب زبان همه سرزمین ها در هم آمیخت و هر زبانی لغات بسیاری از دیگری در زبان خود دارد. مانند دی که به پارسی به معنی روز است، و تمام ایام سال و هفته زبان های اروپایی از روز شمار و با نام ایرانی است، تمام زبانها ریشه در زبان تمدن جی دارند.
تصویر از یک نسخه خطی دوران جنگ های اردو طلایی مغول در اروپا، براحتی دیده می شود، که لباس و کلاه و سلاح مغول های اردو طلایی سکایی و هخامنشی و ایرانی است، عکس شماره 4737.
پرسش 4415: بعضی نقاط هستند که می گویند آثار بجای مانده از مغول است مانند روستای درفک سبزوار، آنها چه هستند؟
پاسخ انوش راوید: مکان های متعدد تاریخی موجود می باشد، که هیچ کار تاریخی و باستان شناسی واقعی در آنها انجام نگرفته است، و برای راحتی و خلاص شدن از کار علمی، آنها را به مغول و اسکندر و اینقبیل دروغها نسبت می دهند. در صورتیکه هیچ اثر تاریخی و باستان شناسی از آنها در این مکان های نمی باشد، مانند تخت سلیمان مهری را به مغول نسبت می دهند که هیچ علامتی از مغول در آن نیست، این چیز ها هیچ کدام دلیل اشغال یک سرزمین بزرگ به حساب نمی آید. از ابتدای تاریخ تا قبل از بسته شدن مرزهای شوروی سابق در 1923 تجار اویغور کالا های چینی را تا سبزوار می آوردند، و از آنجا بازرگانان و چاروادار های ایرانی کالاها را پخش می کردند که قسمی به روم و عراق می بردند. مقداری آثار از بازرگانان و چاروادار های خارجی در مسیر و راه مانده است، که به سادگی می پندارند مغولی است.
در مسیر جاده ابریشم هر کاروانی مسیر مشخصی داشت، معمولاً کاروان های چینی تا اورومچی می آمدند، و از آنجا کاروان های مردم ترکستان شرقی تا اولین شهر های مهم ایران بزرگ می آمدند. کالا مبادله می شد و یا به کاروان دیگری می سپردند، که از مردم شمال شرقی ایران بودند، اینها نیز تا سبزوار و یا ری می آمدند. برای اطلاع بیشتر بروید به تاریخ مسافرت.
پرسش 4416: شما که می گویید حمله مغول دروغ است، پس کتاب های تاریخی مثل تاریخ جهانگشای جوینی که از حمله مغولان سخن گفته از کجا آمده است؟
پاسخ انوش راوید: در دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ توضیح داده ام، مطالعه نمایید و اگر پرسش دیگری بود پاسخ می گویم. همچنین در خود مقاله دروغ حمله مغول از چگونگی ساختن این دروغ و نوشتن کتابها توضیح داده ام، من یک پرسش از شما دارم، آیا از اصالت آن کتاب می دانید؟
پرسش 4417: آیا قبری از مغول ها در گوشه ای از ایران مانده است؟
پاسخ انوش راوید: خیر هیچ قبری از نیرو های مهاجم در ایران وجود ندارد، که خود دلیل محکم بر دروغ بودن این حملات می باشد، در صورتیکه در مصر باستان گبرستان و آثار هخامنشی بسیار است. البته قبر که چه عرض کنم یک چاقو هم از آنها وجود ندارد، که یادی از سرزمین مغولستان باشد. یک تاریخ دان نباید داستان های کتاب های تاریخی را بعنوان تاریخ بپذیرد، بلکه باید تاریخ را علمی و بر اساس شواهد تاریخ اجتماعی و باستان شناسی نگاه کند، و در آن پرسش مطرح نماید و بدنبال پاسخ باشد. جهت راهنمایی به تاریخ و فرهنگ یادگیری و کارگاه فکر سازی مراجعه شود.
پرسش 4418: احمق به چه کسی می گویند؟
پاسخ انوش راوید: در فرهنگ لغات آمده
است، بی عقل، کم خرد، ساده لوح، در فارسی
کودن، گول، دبنگ، دنگ، دنگل و ... در وبلاگ انوش راوید به کسی گویند، که خود را تاریخ دان بداند ولی چون احمق ها
براحتی اغفال دروغ های تاریخی شود. با دقت بخوانید، با حوصله تحقیق نمایید، با دانایی نوین اندیشه پردازید، یعنی در واقع مغز
را کار بیاندازید، دروغها را بشناسید و
بسوی کشف حقیقت بروید.
پرسش 4419:
همون
طور که میدونیم حافظ در قرن هشتم یعنی سال های 700 زندگی می کرده، مغول ها هم در قرن هفتم یعنی سال های
600 به ایران حمله کردند. حافظ در شعر دوم
دیوانش میگه:
* فغان کین لولیان شوخ شهر آشوب / جنان بردند
صبر از دل که ترکان خوان یغما را *
آیا منظور حافظ از ترکان مغول ها بوده است، چون غزنویان در قرن چهارم و سلجوقیان در قرن ششم
حکومت می کردند. باید منظور حافظ یغمایی
باشد که مغول ها از ایران بردند، ترک های دیگه که خوان یغمایی نبرده انند ،
اونطور
که ما میدونیم.
پاسخ انوش راوید: میگن حافظ شیرازی نه بقال سر کوچه، حافظ دقیق و بدون شبه و شک می گوید، آنکه مشکوک می نویسد دروغگوست. گمان و حدس برای افراد علمی نیست، هر شخصی که بدنبال دانش است، تحقیق و بررسی می کند و گمان بکار نمی برد، به کارگاه فکر سازی مراجعه شود.
در طول تاریخ همیشه بین قبایل و دین و مذاهب زد و خورد های محلی وجود داشته، در جغرافیای فعلی ایران تا قبل از بورژوازی و دوران رضا شاه پهلوی زد و خورد های محلی و کشتن و غارت فراوان بود. امروز هم در گوشه و کنار قاره کهن که افکار قبیله ای و یا دینی حاکم است، مانند عراق و افغانستان و پاکستان، بین قبایل و دینها زد و خورد و کشتار وجود دارد. آخرین این برخوردها در 2010 م، بین قرقیز ها و ازبکها در قرقیزستان بود. حافظ از این برخورد های موضعی بین ترک و فارس گفته است. بعد از انقلاب انسانی ایرانی که منجر به بر کناری شاهنشاهی ساسانیان گردید، آزاد سازی طبقات اجتماعی روستا ها را خالی از رعیت نمود، و شهر ها را پر جمعیت کرد، که در این میان شهر های شیراز و اصفهان هم بودند. برای کار های کشاورزی و غیره در روستاها، عشایر و قبایل دیگری منجمله ترکان غیر بومی را از ایران شمالی به ایران آوردند، در مدت دو، سه قرن اینها قدرتی داشتند و زد و خورد هایی پیش می آوردند، که در نهایت به حکومت های دوره دوم و سوم اسلامی ایران ختم شدند، جهت اطلاع بیشتر به لینکها مراجعه شود. همچنین هیچ آثار تاریخی و فرهنگی ایرانی غارت شده از قرن های 13 و 14 میلادی در مغولستان یافت نشده است، همین گونه هیچ آثار جنگی و غیره از مغولستان در ایران وجود ندارد.
پرسش 4420: آیا هلاکوخان مغول نبود؟ آیا حکومت ایلخانیان از نوادگان چنگیز نبودند؟ آیا شاهرخ از نوادگان تیمور نبود؟ مسجد گوهر شاد مشهد را چه کسی ساخته است آیا زن شاهرخ آنرا نساخت؟
پاسخ انوش راوید: هلاکوخان واقعیت ندارد، و هیچ اثر تاریخی واقعی از هلاکو خان وجود ندارد، ایلخانیان نواده گان مغول مغولستان نمی باشد، بلکه خانات ایرانی هستند، در تمام آثار تاریخی بجا مانده از دوره ای که به اشتباه ایلخانیان می گویند، هیچ اثری از مغول مغولستان در هیچ جای جهان وجود ندارد، بلکه تمام آثار ایرانی می باشند، می بایست ذهنیت کاشته شده از آموزش دوران استعماری پاک و از نو نوشته شود.
چنگیز پسر بهادر خود را از نوادگان بهرام گور می دانست، مشروح در اینجا.
ــ مغول = مغ + ل = فرایض مغ، کسی که عمل مغ را بجا می آورد، ل = ر = دارنده، رفته، انجام دهنده، جهت اطلاع از ریشه یابی واژه، به حروف هیروکلیف جی مراجعه شود.
پرسش 4421: آیا غیر از مارکوپلو کسان دیگری هم بودند، که از ایران چیز هایی نوشتند؟
پاسخ انوش راوید: در زمانی که مارکو پلوی ونیزی دروغ های تاریخی را می نوشت، ونیز به تازگی وارد دنیای بورژوازی و سرمایه داری شده بود، و اصل اقتصاد آن در دست چند خاندان معروف و ثروتمند یهودی قرار داشت. حتی یکی از آنها بنام فیموناچی در کتاب معروف حساب خود، اعتراف می کند، اعداد لاتین را از اعداد عربی بین النهرین گرفته است. تا آن زمان مردم اروپا از اعداد یونان باستان استفاده می کردند، که خیلی سخت و غیر قابل استفاده برای تمدن جدید بورژوازی بود. به این ترتیب وجود مارکوپلو و کتاب سفر نامه تقلبی او برای اهداف سیاسی بود و نگارش شد. مرحله اصلی دروغ نویسی تاریخی و دست اندازی در کتاب های تاریخی، در همین زمان آغاز گردید.
یادآوری نمایم مارکو از مغولستان و چین ایران نوشته، ولی در تعریف و تفسیر بی سوادی یا مغرضانه، آنها را به کشور چین و مغولستان برده اند، جهت اطلاع بیشتر به استان های تاریخی ایران مراجعه نمایید.
پرسش 4422: آیا در مشهد بسیاری از آثار مربوط به قبل از حمله مغول می باشند، و سالم مانده و ویران نشده؟
پاسخ انوش راوید: مشهد دو قرن بعد از حمله دروغی مغول مشهد شد، با از بین رفتن بغداد بعنوان پایتخت ایران اسلامی در غرب، و پیدایش شیوه نوی مذهبی ترویج شده توسط مغ های جدید یا مغول، نیاز به پایگاه رقابتی در ایران شرقی بوجود آمد، بدین جهت مشهد گسترش یافت.
پرسش 4423: افرادی که در رابطه با حمله مغول آمارهای میلیونی ارائه می دهند در رابطه با سیستم آبرسانی شهر های آن دوره چه استدلالی دارند؟
پاسخ انوش راوید: هیچی، آنها نیاز به استدلال ندارند، فقط دروغ می گویند و سادگان هم باور می کنند. در گذشته بدلیل خطرات بیماری مسری و نیاز دسترسی به آب، شهر های بزرگ را کنار رود های بزرگ می ساختند یا خود شهر شکل می گرفت. نیشابور از شهر های پر روستا بود، بلخ در نزدیکی رود بزرگ قرار داشت، به مرور شهر ها را در شهر های تاریخی ایران بررسی می نمایم.
پرسش 4424: در رابطه با مقاومت های جلال الدین و همچنین قیام سربداران و جنبش سمرقند، و نهضت عامه این سوال هست که پس این افراد علیه چه کسانی مبارزه می کردند؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که بارها گفته ام تاریخ یک علم است، مانند همه علوم و پایانی ندارد، و از برای هر پرسش صدها پرسش دیگر حاصل می شود، باید حوصله داشت و صبور بود و تحقیقات کرد. بدلایل دینی و سیاسی در تاریخ داستان زیاد وارد شده است، پاکسازی آنها با تاریخ واقعی زمان می برد. قیام و انقلاب در همه جوامع وجود داشته، ولی در ایران بدلیل پنج تمدنی سرزمین، که در ایران و ایرانیها توضیح داده ام، بیشتر از بقیه نقاط بوده است، یا در واقع بدلیل چهار راهی بودن ایران می باشد. سربداران می خواستند در دین اسلامی خود بمانند، ولی خانات مغ یا مغلی ها می خواستند مذهب ایرانی یا پدر شیعه امروزی را به آنها هم گسترش دهند.
پرسش 4425: لطغا در رابطه با کتاب هایی چون جهان گشای جوینی، جامع التواریخ نوشته رشید الدین فضل ا... و تاریخ مغول نوشته عباس اقبال آشتیانی ، روضـة الصفا، تاریخ وصاف، حبیب السیر و مورخانی چون سیفی، یاقوت و حمدا.. قزوینی و... توضیح دهید، که کدام یک مبتنی بر حقیقت می باشد؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که گفتم زمان می برد، اصل بسیاری از این کتابها در اختیار ما قرار ندارد، بلکه تحریر و تعریف شده، یا جعلی و تقلبی آنها را در اختیار ما گذارده اند. هر وقت کتاب تاریخی را می طلبید یا می خوانید، جویا شوید اصل آن در کجاست، با چه خطی و بر چه کاغذی و با چه ابزاری نوشته شده است، چرا نوشته شده، و چگونه در طول تاریخ نگهداری شده است. در دوران استعمار کارگزاران و چهره های استعمار با کمک عوامل شبهه صهیونیسم محلی وقت، به جمع آوری کتب و آثار عتیقه و تاریخی کشورها مشغول بودند، و برای پیشبرد کار های استعماری خود به جعل و تقلب هم می پرداختند، کتاب های فوق و بسیار دیگری را به مرور در کتاب های تاریخی و بخشی را دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ رسیدگی می کنم.
پرسش 4426: اصلا اولین ذکر از مغول در کجا بوده؟
پاسخ انوش راوید: اولین نام از مغلی یا مغول و مغولی، در دوران اولیه دین مانوی بود، لی پس وند شناسایی قوم و یا فامیل درایران و ترکی و چینی می باشد، وقتی مانوی ها به ترکستان شرقی رفتند، آنها را مغ می دانستند و به آنها مغلی، مغ + لی گفتند، در فارسی ی از لی جدا گردید. در این باره به کتاب های مانوی مراجعه شود، برای دانستن نام این کتابها به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.
چنگیز پسر بهادر خود را از نوادگان بهرام گور می دانست،
ــ مغول = مغ + ل = فرایض مغ، کسی که عمل مغ را بجا می آورد، ل = ر = دارنده، رفته، انجام دهنده، جهت اطلاع از ریشه یابی واژه، به حروف هیروکلیف جی مراجعه شود.
پرسش 4427: لطفا در رابطه با فتح چین؛ روسیه، ایران، سوریه و آناتولی و سرکوب اسماعیلیان نیز توضیح دهید.
پاسخ انوش راوید: خانات ایرانی مغول یا مغلی، آزادی عمل بسیار و تمنای دینی داشتند، بنابر این برای گسترش فلسفه خود حملات زیادی به اطراف و کشور های اروپایی نمودند، در نقاشی های بجای مانده از آن زمان چهره این افراد کاملاً ایرانی کشیده شده است. ادامه این حملات و تحرکات را در روسیه تارتار ها و قزاق ها تا قرن 20 ادامه دادند. پاسخ این پرسش بتنهایی چندین کتاب تاریخ می شود، به مرور بخش هایی از آن را در وبلاگ خواهم نوشت.
پرسش 4428: آیا سندی در رابطه با قتل بازرگانان مغولی توسط سلطان محمد وجود دارد؟ عده ای میگویند که قتل آنها به این دلیل بوده که آنها هم پیمان جنگجویان صلیبی بوده اند، و حتی میگویند که نامه رهبر مغول به پاپ نیز موجود است؟
پاسخ انوش راوید: داستان و دروغ و رجز خوانی در تاریخ زیاد است، نباید هر چه را بعنوان تاریخ پذیرفت، باید درباره آن تحقیق و تعلیل شود، در زمانی که به نام تاریخ مغول می گویند، تمام نامه ها به زبان فارسی بوده، در کتاب خانه واتیکان انبوهی از نامه ها بزبان فارسی است، ولی کسی اجازه تحقیق از آنها را ندارد، چون دروغ ها بر ملا می شود.
پرسش 4429: عده زیادی یاجوج و ماجوج را که در قرآن مجید آمده، همان قوم مغول میدانند. نظر شما چیست؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که در سخن وبلاگ نوشته ام، به هیچ وجه از کتاب های دینی و مسلکی برای تحقیق تاریخ استفاده نمی کنم، اما از آنها برای شناسایی تاریخ اجتماعی بهره می برم.
پرسش 4430: آیا شما اصل حمله به ایران را دروغ میدانید، یا اصل وجود قوم مغول را، و یا اینکه همه راست میباشد اما اغراق شده است؟
پاسخ انوش راوید: مغلی ها دروایشی بودند، که ترکیبی از دین اسلام و مغ بوجود آوردند، ولی بدلایل حساسیت موضوع آنرا در دروغ حمله مغول به ایران خلاصه نوشته ام.
پرسش 4431: اگر حمله مغول دروغ است چرا بخشی از مردم افغانستان قیافه چینی دارند؟
پاسخ انوش راوید: ده ها بار به این پرسش در پرسش و پاسخ ها و شبهات دروغ حمله مغول جواب داده ام، بهترین راه برای مشروح دانستن این است، که به سایت های مردم هزاره جات و بامیان و... بروید. در این مورد کوتاهی بنویسم، قبل از مهاجرت های دولتی زمان سلسله هخامنشیان که بصورت محدود و کم جمعیت انجام می شد، و مهاجرت های مردمی دوران شاهنشاهی ساسانیان به شرق، و بویژه به کشور های افغانستان و تاجیکستان، مردمان این سرزمین ها از اقوام ساخا بودند، که در تاریخ به سک یا سگ مشهور شده است. در اینجا بگویم قبلاً درباره ساخا استان توضیح نوشته ام، که دست استعماری روسیه، نام ساخا استان را به سیبری تغییر داد. بهمین جهت بخشی از مردم افغانستان از نظر قیافه شباهت به مردم ساخا استان تاریخی، یعنی اقوام شمن، آینو، زینا و... دارند. البته تأثیر تاریخی و ژنتیکی تعدادی، بر اثر ازدواج با زوار بودایی کشور چین کنونی، و یا دختران خریداری شده از آنجا می باشد.
قبلاً عکس های زیادی از مردم هزاره جات و بامیان در وبلاگ گذاشتم، دقیقاً دو گونه چهره در این ولایت فارسی زبان وجود دارد، یکی چهره های ساخایی، و دیگر چهره های روشن ایرانی. علت زبان فارسی آنها نیز از مهاجرت های تاریخی ایرانیان است، بویژه در زمان بوداسپ ایرانی، که بعد های به دین بودایی تغییر کرد. وظیفه جوانان باهوش تاریخ دان ایرانی این است، که از تاریخ و حقوق تاریخی ایران دفاع کنند، نه اینکه چشم و گوش بسته کتابها و فیلم های استعماری را بپذیرند.
در آخرین دوران یخبندان، یک فرصت دو هزار ساله گرم بوجود آمد، و مردم تمدن آتلانتیس، به شمال رفتند، و پس از بازگشت سرما، بسیاری از آنها کشته شدند یا به جنوب بازگشتند، اما تعدادی در سرزمین های سرد شمالی باقی مانند، این سرما طی دو هزار سال تغییراتی در قیافه آنها بوجود آورد، که امروز می پندارند قیافه مغولی یا ساخایی است. سپس در ادامه تمدن در هزاره های اول تا سوم خورشیدی ایرانی، آنها به بخش هایی از افغانستان و ایران هم وارد شدند، و ترکیبات قیافه ای جدید ایجاد شد.
پرسش 4432: آیا در کتابهای تاریخی به اشتباه از مغول نام برده اند؟
پاسخ انوش راوید: به اشتباه که نام نبرده اند، منظور آنها از مغول ایرانی بوده است، مانند: در کتاب التاریخ غیاثی نوشه شده است: .... سپس به عراق بازگشت و در آنجا هم مغول جستجوی او می کردند.... مقصود از مغول در این گفته ها، کسان عبدالله سلطان نوه شاهرخ می باشند، که والی فارس و واسط و جنوب عراق بودند. دولت بابری هند را نیز دولت مغولی می نامیدند، و آن زمان در کشور هندوستان، منظورشان از مغول ایران بود.
پرسش 4433: اگه مغول به ایران حمله نکرده، چرا قیافه بعضی مردم نقاط آذربایجان مانند قیافه مغولهاست؟
پاسخ انوش راوید: این آموزش و پروش وامونده، اجازه تحقیق و تحلیل و اندیشه را از دانش آموز، و خود بخود از کل گرفته است، و همیشه دنبال راحت ترین و آماده ترین و... ترین، پاسخ ها برای مسائل مختلف می گردند، و قبول می کنند. پاسخ شما در پرسش 415 نوشته ام، یکبار دیگر بگویم، این ها مهاجران و کوچ نشینان ساخا استان ایران بودند، و از ابتدای تاریخ، تا قبل از انقلاب اکتبر 1917 و بسته شدن مرز شمالی ایران، به ایران می آمدند و می رفتند.
پرسش از عموم: آیا شما تاکنون اعتراضی به دولت روسیه، برای نام جعلی سیبری، که بر ساخا استان گذاشته اند، کرده اید؟
زلزله نیشابور
مطلب زیر درباره زلزله شهر نیشابور است، هر خوانند که کمی تحلیل داشته و اندکی فنی باشد، براحتی متوجه پرت و پلا بودن آن می شود، ولی در پایان هر بند آنرا کوتاه تفسیر می کنم و در انتها می نویسم:
پس از حمله مغول تا چند سال شهر نیشابور خالى از سکنه بود، در قراء و قصبات و دهات آن محصولى کشت نمىشد، و این سرزمین حاصلخیز سالها بى حاصل و بى ثمر افتاده بود. در اواخر دوران فرمانروایى مغول غازان خان و سلطان ابوسعید براى مسکون ساختن شهر هاى ویران خراسان و آبادى مزارع اقدام نمودند و از جمله در شهر نیشابور چه در زمان آنها و چه در ایام حکومت سربداران عمارات و مساکنى ساخته شد و مردم از گوشه و کنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را دایر کردند، و چون شهر قدیم نیشابور به کلى از میان رفته بود، شهر جدید را در طرف شمال و مغرب شهر قدیم به وجود آوردند، اما آن نیشابور قدیم که سالها دارالعلم عالم اسلامى و قبله گاه انام بود، با آن همه رجال و شخصیت هاى بزرگ معدوم و نابود شده بود، و دیگر نمىتوانست به جاى خود باز گردد. دگر بار زلزله پیکر شهر را درهم کوبید و هزاران نفر در این حادثه از بین رفتند، و چنان ترس بر بازماندگان از زلزله غالب آمد، که این شهر مصیبت بار را ترک کرده و روزها در نواحى اطراف به سر مىبردند.
انوش راوید: این را کسی نوشته که در دوران فئودالی زندگی می کرده، و خبری از زندگی در دوران سازمان قبیله ای دینی ایران نداشته است. الکی شهری شکل نمی گیرد و ادامه حیات نمی دهد، دلایل آن در ساختار های تاریخی اجتماع قرار دارد، و شناخت آن مهم است.
الحاکم ابوعبدالله محمدبن عبدالله نیشابورى صاحب تاریخ نیشابور مىنویسد که در حواشى تاریخ یمینى که در سال چهارصد و اندى از هجرت نوشته شده آمده است که نیشابور از ابتداى بناى آن تا تاریخ مؤلف کتاب هجده مرتبه به زلزله ویران شده و مرتبا آباد گردیده و موقعیتخود را از لحاظ سیاسى،اقتصادى و فرهنگى البته اندکى کمرنگتر از گذشتهاش، به دست آورده است. بعد از زلزله هاى هجده گانه مذکور که تاریخ وقوع هیچ یک از آنان ذکر نشده زلزله سال 530 هجرى روى داد، که در اثر آن شهر ویران شد. زلزله اى دیگر در سال 555 هجرى، هفتسال بعد از واقعه آتشسوزى و فتنه غزها به وجود آمد، شهر را بکلى خراب کرد و مردمى که باقى ماندند به شادیاخ رفتند. زلزله دیگرى که مىتوان آن را مهیب ترین زلزلهها دانست زلزله سال 666 هـ . ق است، که در شب جمعه رخ داد که در اثر آن از جمعیت نیشابور تنها هفتاد نفر که در صحرا بودند زنده ماندند. زلزله دیگر که مىتوان آن را آخرین زلزله ویرانگر منطقه دانست، زلزله سال 808 هـ . ق است که یکشنبه، آخر جمادىالاول به وقوع پیوست؛
* اندر سه زمان سه زلزله واقع گشت <><> بر پانصد و اند آنک شد شهر چو دشت *
* شش سال فزون دوم و ره از ششصد و شصت <><> از زلزله بار سوم هشتصد و هشت *
انوش راوید: در ایران زلزله زیاد است، از دیرباز مردم بنوعی خانه می ساختند و زندگی می کردند، که کمترین آسیب را بر اثر وقوع زلزله ببینند. با گشتی در شهرها و روستا های تخلیه شده دور کویر ایران، متوجه می شوید همه آنها زلزله دیده اند، ولی خراب شده کامل نیستند. امروزه با دانش ویژه می توان فهمید در یک سرزمین چند بار و در چه تاریخ هایی زلزله آمده است. ولی زلزله ها ذکر شده برای نیشابور بیش از اندازه و تعداد واقعی می باشد، زیرا برای شهر های حوالی آن زلزله گفته نشده است. در هر صورت به دروغ حمله مغول مربوط نمی شود.
ابوالقاسم طاهرى مىنویسد دشوار است اطمینان حاصل کرد، که پس از هجوم مغولان شهر جدید نیشابور را در کدام محل بنا کردند، و شهرى که جهانگرد مغربى ابن بطوطه در سده هشتم هجرى وصف مىکند در کجا قرار داشته است. از آنجا که در ناحیه شادیاخ ویرانهاى به چشم نمىخورد، احتمال دارد که نیشابور جدید را در محل شهر قدیمىتر نیشابور ساخته باشند. آنچه این فرض را محتمل تر مىسازد بقایاى بازار قدیمى است، که به فاصله کمى در سمت غربى تپه آلبارسلان قرار دارد. زلزله، نیشابور قدیم را چنان ویران کرده است که اکنون جز چند تل خاک چیز دیگرى از آن شهر پدیدار نیست. محل جدید شهر نیشابور سه یا چهار میلى شمال و شمال غربى شادیاخ واقع است. به فاصله 24 میلى جنوب شرقى شهر جدید نیشابور آثارى برجاى مانده است که تصور مىشود، از آن نیشابور عهد ساسانى باشد. میان این ویرانهها و شهر کنونى نیشابور، در چهار میلى سمت جنوب و جنوب شرقى خرابه هاى نیشابور معروف سده هاى میانه به چشم مىخورد.
انوش راوید: چون ویرانی شهر توسط حمله دروغی مغول دروغ است، ابوالقاسم طاهری به اشتباه افتاده است، ابن بطوطه از شهر نیشابور که در زیر همین شهر فعلی می باشد دیدن کرده بود. اصل شهر در همین محل کنونی است، روستا هایی در اطراف وجود داشتند، که بر اثر تغییر جهت آب یا کمبود سوخت و چوب و علل مربوط به آن تاریخ اجتماعی تخلیه شدند. بقیه گفته های فوق تحلیل و داده علمی ندارند.
از نظرات: شاید کاوش هاى آتى باستان شناسان بتواند گره از این مشکل بگشاید و بطور قطع محل احداث نخستین شهر نیشابور و شهر هاى بعدى معلوم شود. اگر باستان شناسان به چنین توفیقى دست یابند مسلما یکى از دشوار ترین معما هاى تاریخى را حل کردهاند، چه زلزله هاى پیاپى و کاوش هاى افراد گنج طلب و سودجو به حدى ویرانه هاى مختلف ناحیه نیشابور را زیر و رو کرده است، که کاوشى طبق اصول علمى دشوار مى نماید. صنیعالدوله در کتابش به نمونه اى از خرابی هاى مردم آزمندى که در نیشابور به دنبال گنج مى گشته اند اشاره مىکند: «تا مدتها مردم اطراف به خرابههاى نیشابور مى رفتند و حین کاوش مال فراوانى پیدا مى کردند چنان که در زمان سلطان جلالالدین خوارزمشاه آن شهر را سالانه به سى هزار دینار که معادل 54 هزار تومان حالیه باشد، اجاره و مقاطعه دادند و گویند گاه مىشد، که مستاجرین در عرض یک روز معادل مال الاجاره یکساله را از آن جا اموال به دست مىآوردند». در سال 735 هـ . ق که ابنبطوطه از نیشابور غازان خانى گذر کرده است، آنجا را دمشق کوچک مىخواند و وفور میوه، باغها و آبهاى نیشابور و بازار هاى وسیع و پر کالاى آن شهر را مىستاید.
انوش راوید: وظیفه جوانان با هوش ایران است، که پیگیر باستان شناسی علمی باشند، با اندیشه های تاریخ نوین است، که می توان با نقشه های شوم سرنوشت سازی مبارزه کرد. در تمام شهر های ایران منجمله ری گنج یابی تاریخ طولانی دارد، اما برای کار علمی جا زیاد است. منابع صنیع الدوله کجاست، رقم سی هزار دینار را از کجا آورده است، در این زمانه خیلی بیشتر از گذشته دروغ وجود دارد، باید هر شخص در کارش حرفه ای باشد تا اغفال نشود.
یک تحقیق جالب و خواندنی
دانشجوی محقق و با هوش عزیز هم میهنم، در رابطه با کلمات مغول و مغ و ... در اشعار
شاعران نامدار که در زیر آمده جستجو نموده است:
نام
شاعر
مغول
مغ
تاتار
چنگیز اسکندر
ابوسعیدابوالخیر
---
--- ---
--- ---
امیرخسرو دهلوی
---
--- 1بار
---
9 بار
انوری
---
---
1 بار
--- 6 بار
اوحدی مراغه ای
---
--- 1 بار ---
---
باباطاهر
---
---
---
--- ---
پروین
اعتصامی
---
---
--- ---
3 بار
جامی
---
--- 2 بار
---
1 بار
حافظ
---
1 بار
---
--- 4 بار
خاقانی
---
6بار
2 بار
--- 28 بار
خواجوی کرمانی
---
---
12 بار ---
1 بار
خیام
---
---
---
---
---
دقیقی
---
---
--- ---
---
رودکی
---
---
---
---
---
سعدی
---
2 بار
1 بار
---
---
سنایی
---
5 بار
1 بار
--- 9 بار
سیف فراعانی
---
---
--- ---
---
شهریار
---
---
---
---
---
شیخ
بهایی
---
---
---
---
1 بار
شیخ محمود شبستری
---
---
--- ---
---
صائب
تبریزی
---
---
---
--- 2 بار
عبید
زاکانی
---
--- 1
بار
--- 1 بار
عطار
---
1
بار
---
--- 12 بار
فخرالدین
عراقی
---
2
بار 1 بار ---
---
فرخی
سیستانی
---
---
1 بار ---
5 بار
فردوسی
---
---
--- ---
26 بار
فروغی بسطامی
---
---
3 بار ---
4 بار
محتشم
کاشانی
---
---
1 بار ---
4 بار
مسعود سعد سلمان
---
---
--- ---
---
ملک الشعرای
به
---
---
--- ---
1 بار
منوچهر
---
---
1 بار
--- 1 بار
مولانا
1
بار
3بار
13 بار ---
1 بار
ناصر خسرو
---
---
1 بار ---
4 بار
نظامی
---
8
بار
1 بار ---
28 بار
هاتف
اصفهانی
---
2
بار
--- ---
2 بار
وحشی
بافقی
---
---
1 بار
--- 3 بار
نکات:
* 1 ــ جستجو از سایت شعر میباشد که بیش از 340000 بیت شعر از 35 شاعر نامی ایران را آورده است.
* 2 ــ جستجو شامل اشعار است و نه
نثر و شاید بعضی از اشعار هم نباشد.
* 3 ــ 30 کلمه مغ یافت شد که به نظر من ربطی به مغول
نداشت.
* 4 ــ جالب است که می گویند شیخ عطار توسط مغول اسیر و
به دست آنها کشته شد.
پاسخ انوش راوید: تاتار ها بازماندگان ایرانی اقوام یوئه چی هستند، که قبل از زمان حمله دروغی مغول در قاره کهن می زیستند. در تمام اشعار شاعران ایرانی منظور از اسکندر، اسکندر اشکانی بوده است نه اسکندر مقدونی، البته تعدادی از شاعران تحت تأثیر داستان های حکیم باشی های رومی و یونانی که در شاهنامه فردوسی به آنها کاتوزیان گفته شده است، قرار گرفته اند. پایه داستان دروغی اسکندر مقدونی را در روم شرقی بنا نهادند، و از آن داستان جهت مقاصد دینی و حکومتی بهره می بردند.
در علم نمی شود گفت، می گویند، باید گفت چه کسی چرا و چه وقت می گوید؟. چگونه است وقتی انوش راوید با تحلیل های عمیق تاریخ را می شکافت، همه می پرسند منابعت کو و می خواهند مانند قرن گذشته در انتها لیست نمایم، ضمن اینکه منابع را تشریح می کنم، باز هم بیشتر می خواهند. اما اگر کسی چیزی در چند صد سال پیش، از چند صد سال گذشته تر گفته باشد، کسی نمی پرسد منابع و تحلیل چیست و کجاست، شاید چون مرده است ولی نامی در ادبیات دارد، همان را کافی و بس می دانند، بنظر شما این علمی است؟
همانطور که بارها نوشته ام ابتدا باید تحقیق کرد، اصل کتاب کجاست، در چه کاغذی و با چه ابزاری نوشته شده است، چگونه نگهداری شده و می شود، نتیجه آزمایشات تحقیقات اصالت را چه هست، آیا نوشته های آن در آثار تاریخی مشابهت دارد. کتابی را از کتابخانه ای می گیریم یا می خریم و با کلی تعریف و تبلیغات براحتی اغفال شده و می پنداریم اصل است، درواقع شخص علمی باید یاد بگیرد بدون تحلیل و تحقیق نباشد. لازم به ذکر است ریشه ها همه در تمدن های کهن است، مشروح در اینجا.
نظر 4434: در مورد دروغ بودن حمله مغول چند نظرم دارم:
1- در نواحی تفرش و بلاخص خمین نوادگان مغول با نام خانوادگی دالایی میزییند که سینه به سینه یاد دارند که از نژاد مغول هستند با نامی مغولی. و چهره های کاملا نزدیک به مغول با گذشت این همه سال.
2- سعدی اشاره به حمله مغول و محفوظ ماندن فارس دارد،
انوشیروان و سکندر به جنگ بکردند ره کفر یاجوج تنگ، تو را سد یاجوج کفر از زر است، نه.
3- اگر به زنجان و آذرباییجان تشریف ببرید قیافه های مغولی بسیار میبینید.
4- در منابع غیر ایرانی نیز از این حمله سهمگین یاد شده است: منابع چینی اروپایی و...... اگر خبری را جند منبع مستقل دادند نباید اینقدر در صحت آن شک داشت. مغول ها تا مجارستان و مسکو تازاندند. و در همه تواریخ ملل ثبت شده.
پاسخ انوش راوید: بارها به این پرسش پاسخ داده ام، در هر صورت یکبار دیگر پاسخ می دهم.
1 و 3 ــ این اقوام بازماندگان مهاجران سکایی از سکستان می باشند، با ترفند های استعماری نام سکستان یا ساخا استان ایران را، به نام الکی سیبری تغییر داده اند، تا پیوستگی تاریخی مردم ساخا را با ایران قطع نمایید. برای این منظور در نیمه اول قرن 20 بسیاری از مردم محلی و اقوام مختلف سکستان را بقتل رساندند، این قتل عام و آواره کردن های سکاها همچنان ادامه دارد. امروزه چهره های سکستانی در افغانستان بیشتر دیده می شود، و بتازگی جوانان باهوش ولایت بامیان متوجه شده اند، چه کلاهی سرشان رفته، و طی یکی دو قرن گذشته به آنها گفته اند، که شما بازماندگان مغول هستید، و به این بهانه چه جنگ های داخلی و کشتار راه انداخته اند. از ابتدای این قرن، براحتی متوجه شده اند، مردم با چهره خالص یا ترکیبی سکستانی (یا ساخایی)، حدود 5 تا 8 هزار سال پیش به ایران آمدند، و در دروغ های تاریخی غربیها آنها را مهاجرت آریاییها نامیده اند، چند پرسش بالاتر هم توضیح بیشتر نوشته ام.
2 ــ آنچه که زمان سعدی و حافظ از مغول و تاتار گفته شده است، منظور همین مردم و مهاجران و مهاجمان سکستانی به داخل ایران بوده است، که در زمان آنها هم ادامه داشته، و امروزه بخش هایی از آنها در کشور عراق بنام ترکمن های عراق زمین گیر شده، و دیگر کوچ نشین نیستند. در قرون اولیه و میانه اسلامی به استان های مرکزی ایران، چین یا چین استان می گفتند، و منظور از مغولها نیز مردم مغ استان ایران بودند، نه مهاجمان از کشور مغولستان، زیرا در آن زمان اصلاً کشور مغولستان وجود خارجی نداشت، و هیچ کس کشوری را که امروز مغولستان می نامند، مغولستان نمی گفت، بلکه بخش های شرقی فرغانه تا کوه های آلتایی را سکستان و یا سکستان جنوبی می نامیدند، جهت اطلاع بیشتر به مطالب وبلاگ و لینکها مراجعه نمایید.
4 ــ اصل این منابع تاریخی را بگویید در کجا یا کدام موزه است تا ما هم بدانیم!، نیرو های نظامی کشور مغولستان تا میانه اروپا پیشروی نظامی نکردند، بلکه خانات ایرانی بودند، در آن زمان سرزمین وسیع ایران، در دوران تمدن سازمان قبیله ای دینی از ساختار های تاریخی اجتماع بسر می برد، بدین ترتیب توانستند راحت به اروپائیان پیروز شوند، بویژه با کمک باروت و گوگرد و فشفشه ساخت چین استان ایران.
شگفتا یا تعجب، عزیزان بجای اینکه بمنظور تغییر نام سک استان و قتل عام مردم آنجا، کیفر خواست صادر کنید یا تقاضای صدور آنرا داشته باشید، براحتی اغفال ترفند های استعماری شده، و دروغ حمله مغول را می پذیرید و مطرح می کنید، جای تعجب است!!
تحقیقی از سر درماندگی
باید این را در نظر داشت، بسیاری از موضوعات ترفند های استعمار و امپریالیسم نیستند، ولی مورد سوء استفاده پس مانده های استعماری قرار می گیرد، مانند تحقیق زیر که برای مثال نوشته ام، پاسخ آن در انتها می باشد.
دانشمندان می گویند امپراطوری مغول میراث انسانی فراگیر و ماندگاری در بخش های وسیعی آسیا از جمله در شمال شرقی ایران به جا گذاشته است. در این مطالعه به نوشته های "عطا ملک جوینی" مورخ ایرانی هم استناد شده است. این مطالعه توسط دکتر کریس تایلر اسمیت از دانشگاه آکسفورد و همکاران او در کشور های چین، پاکستان، ازبکستان و مغولستان انجام شد، و نتیجه آن در وب سایت "نشریه آمریکایی ژنتیک انسانی" (American Journal of Human Genetics) منتشر گردید.
گروهی از متخصصان علوم ژنتیک با نمونه برداری از جوامع آسیایی از قفقاز تا چین، دریافته اند، نزدیک به 8 درصد از مردان ساکن محدوده ای جغرافیایی که در گذشته حیطه فرمانروایی امپراطوری مغول بود، حامل یک کروموزوم ایگرگ مشخص هستند، که ظاهرا دارای نشانه های وراثتی خاندان مغول است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، احتمالا 16 میلیون مرد یا نیم درصد از جمعیت مذکر جهان می توانند مدعی شوند از چنگیز خان نسب می برند.
این گروه طی دوره ای ده ساله به جمع آوری نمونه های خونی از 16 جامعه انسانی که در داخل یا اطراف امپراطوری سابق مغول اقامت دارند پرداختند. فرزندان چنگیز خان در قرن سیزدهم، سرزمینی را که از سواحل اقیانوس آرام در چین تا دریای خزر، از جمله جمهوری های امروز آسیای میانه و شمال شرقی ایران را دربرمی گرفت، تحت فرمان خود داشتند. دانشمندان، دی ان ای موجود در کروموزوم ایگرگ را مطالعه کردند. مطالعه کروموزوم ایگرگ مفید است، چون مانند نام خانوادگی مستقیما از پدر به فرزند منتقل می شود. آنها دریافتند که گروهی از کروموزم های ایگرگ در منطقه مورد مطالعه، حاوی یک شاخص ژنتیکی ویژه است، که نشان می دهد کلیه افراد گروه به یکدیگر مرتبط هستند، و از یک کروموزوم واحد در گذشته نزدیک سرچشمه می گیرد.
تعداد این کروموزوم های ویژه در منطقه فرمانروایی سابق مغول بسیار بیشتر از حد انتظار بود، در حالی که هیچ یک از افراد خارج از این محدوده، به استثنای قوم هزاره پاکستان و افغانستان آن را حمل نمی کرد. افراد قوم هزاره از اعقاب مغول هستند، که ادعا می کنند تبارشان به چنگیز خان می رسد. دکتر تایلر اسمیت گفت که این کروموزوم ویژه، شاخص ژنتیکی خاندان سلطنتی مغول است. به گفته دانشمندان گسترش این خون احتمالا ناشی درهم آمیزی های جنسی پس از فتح یک سرزمین در مناطقی بود، که برای دو قرن مغولها بر آن استیلا داشتند. دیوید مورگان، مورخ تاریخ مغول در دانشگاه ویسکانسین می گوید "توشی"، بزرگ ترین پسر چنگیز خان 40 پسر داشت. آقای مورگان در مورد چنگیز خان به " تاریخ جهانگشا" نوشته عطاملک جوینی، مورخ ایرانی در سال 1260، که درباره مغول ها است اشاره می کند.
عطا ملک جوینی می نویسد: "در باب اصل و نسب چنگیز خان، هم اکنون بیش از 20 هزار سر در عافیت مادی و سعادت دنیوی روزگار می گذرانند. بیش از این، لب نمی گشایم... مبادا خوانندگان این تاریخ، تهمت اغراق و مبالغه گویی بر نگارنده زنند، و پرسند چگونه ممکن است، از یک ترکه و در چنین مختصر زمانی، دودمانی چنین مبسوط در وجود آید. "لغتنامه دهخدا درباره عطاملک جوینی می نویسد، او از رجال و مورخان معروف اوایل دوره مغول بود، که در سال 623 هجری قمری در جوین متولد شد، و از آغاز جوانی وارد کار های دیوانی گشت، و از عمال امیرارغون آقا حکمران خراسان گردید. عطا ملک چند بار در خدمت امیرارغون به قراقروم، پایتخت مغولستان سفر کرد، و در ضمن همین سفرها درباره احوال مغول ها و یورتهای اصلی ایشان اطلاعات کافی به دست آورد، و برای نوشتن تاریخ خود مواد لازم فراهم کرد.
دکتر تایلر اسمیت و همکاران او برآورد می کنند، جد مشترک کروموزوم ویژه ای که آنها در جوامع ساکن محدوده امپراطوری سابق مغول یافته اند، حوالی سال 1000 میلادی یعنی 162 سال پیش از تولد چنگیز می زیسته است. البته برای پیوند گروه حاوی کروموزوم ویژه به چنگیز، ناگزیر از شواهد ژنتیکی غیر مستقیم استفاده شده است، زیرا بنیانگذار امپراطوری مغول به طور مخفیانه دفن شد، و مقبره او هرگز کشف نشده است تا دی ان ای او آزمایش شود. این دانشمندان همچنین توانسته اند از طریق قوم هزاره یک پیوند ثانوی به چنگیز خان بیابند. تاریخ شفاهی قوم هزاره مدعی است، که برخی از اعضای آن مستقیما از چنگیز نسب می برند. به گفته گروه دکتر تایلر اسمیت وجود همین کروموزوم ویژه در میان قوم هزاره موید تاریخ شفاهی آنان است. منبع bbc.
پاسخ انوش راوید: در ابتدا می نویسند، دانشمندان می گویند، کدام دانشمندان آنهایی که بی بی سی می گوید دانشمند هستند. خیلی مسخره و احمقانه و غیر علمی می گویند، که این کرموزم ایگرگ ظاهراً دارای نشانه های وراثتی خاندان مغول است. انوش راوید نیز منکر این نیست که فرزندان چنگیز خان نیمی از جهان متمدن آنروز را در اختیار گرفتند، اما آنها بازماندگان حمله دروغی مغول مغولستان نبودند، آنها ایرانی بودند، خانات ایرانی که قدرت سازمان قبیله ای دینی ایران را به رخ جهان کشیدند.
در تحقیق می گویند، کرموزم ایگرگ منطقه نشان می دهد کلیه افراد گروه با یکدیگر مرتبط هستند، و از یک کرموزم واحد سرچشمه می گیرند. هزار سال با دو یا سه هزار سال در این تحقیق چه تفاوتی می کند، هزار سال به عقب برویم تمام منطقه از خزر تا گبی در اختیار یوئه چی ها بود، و باز هم چه تفاوتی می کند هزار سال دیگر به عقب تر رفت همه منطقه از شهر سلاطین بود، که قبلاً در وبلاگ نوشتم، و باز هم چه تفاوتی می کند دو هزار سال دیگر به عقب تر رفته به انسان شکارچی گوزن و گاو می رسیم، همه آنها دارای همین ژن هستند. جوانان عزیز این قبیل ترفند ها و بازی ها را به نقد بگیرید و افشا کنید.
قوم هزاره حداقل مربوط 1800 سال پیش است، زمانی که صبحت از مغول نبود، امروزه بعضی می گویند هزاره ها از چنگیز مغولستانی هستند، اطلاعات آنها از نفوذ کتاب های قرن 20 است، قبل از قرن 19 هزاره ها هیچ چیز از چنگیز و مغول نمی دانستند. بزودی با اهمیت درجه سه در این باره می نویسم.
آنها در ادامه تحقیق غیر علمی خود می نویسند، احتمالاً می گویند ناشی از دو قرن استیلاست، آنها هیچ از تاریخ و تاریخ اجتماعی نمی دانند، فقط می خواهند هر جور شده پرت و پلاها را تکرار کنند.
واقعی بودن یا نبودن خود عطا ملک جوینی و کتاب منتسب به او را بگریدید و بپرسید اصل کتاب کجاست، چگونه نگهداری شده و می شود، با چه کاغذ و ابزاری و خطی نوشته شده است. گرامی یاد دهخدا، مانند بسیاری دیگر تحت تأثیر پانصد سال دروغ و دونگ استعماری و کتاب های آنها بود، در قرن 21 با دانایی نوین و با امکانات وسیع نباید اغفال شد. جوانان عزیز ایران دقت کنید، برای تولید تفرقه و دشمنی و کوچک شمردن مردمان قاره کهن، دست به هر ترفندی می زنند و پرت و پلاها را بجای تحقیق علمی می نویسند، به هوش باشید وساده نباشید و هر دروغ را باور نکنید.
پرسش 4435: آیا لیست زیر واقعی است؟
* 1 ــ هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از ۶۵۱ تا ۶۶۳ ه. ق.
* 2 ــ اباقاخان پسر هولاکو از ۶۶۳ تا ۶۸۰ ه. ق.
* 3 ــ تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از ۶۸۰ تا ۶۸۳ ه. ق.
* 3 ــ ارغونخان پسر اباقا از ۶۸۳ تا ۶۹۰ ه. ق.
* 4 ــ گیخاتوخان پسر اباقا از ۶۹۰ تا ۶۹۴ ه. ق.
* 5 ــ بایدوخان پسر طرغان پسر هولاکو از جمادی الاولی ۶۹۴ تا ذیقعدهٔ۶۹۴ ه. ق.
* 6 ــ غازان پسر ارغون از ۶۹۴ تا ۷۰۳ ه. ق.
* 7 ــ الجایتو (خدابنده) پسر ارغون از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه. ق.
* 8 ــ ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
پاسخ انوش راوید: از هولاکو در هیچ کتاب تاریخی در ایران و چین گفته نشده است، هلاکو از داستان های مارکو پلوی کم و بیش دروغگو می باشد، از زمان غازان خان و سلطان محمد خدابنده سلسله های دراویشی مغولی شروع اصلی تاریخی پیدا می کند. با مرگ ابوسعید، سلسله اول خلافای دراویش ایرانی منقرض می گردد، در ادامه تاریخ، خانات ایرانی یا ایلخانان دیگر، رهبری سلسله های دراویش مغی ایران را در دور جدید بعده می گیرند، و در چند حکومت که انرژی خود را از سازمان قبیله ای دینی می گرفتند حل شدند. در ادامه تاریخ نیک بزودی در این باره می نویسم، برای تحقیقات جانبی مشغول گرد آوری کتب دراویش قرن های 11 تا 16 میلادی هستم، عزیزان می توانند در این راه کمک نمایند.
اسب مغولستانی و جاده ابریشم
عزیزانی درباره اسب مغولستانی توضیحات بیشتری خواستند، اسب ها و شتر های پشمالو مناطق سردسیر شمال آسیا، با چند گونه متفاوت، در کشور مغولستان، سیبری کشور روسیه و کشور های قرقیزستان و قزاقستان، و در استان سین کیانگ و صحرای گبی و مغولستان داخلی کشور چین وجود دارند. در این سرزمینها بدلیل سرمای شدید و طولانی، که حتی شبها تا منهای 30 درجه سانتیگراد می رسد، امکان زندگی و بود و باش برای اسبها و شتر های خاورمیانه وجود ندارد. تربیت و نگهداری این اسبها فقط توسط مردمان همان دیار صورت می پذیرد، این گونه اسبها با مهاجرت طبیعی، به اروپای شمالی رفتند. از قرن 15 میلادی، در کشور های روسیه تا فرانسه چند قرن با این اسبها و ترکیب نژادی آنها مبارزه کردند، و آنها را کشتند، زیرا بعلت عدم توانایی در تربیت، ارزش باربری و نظامی نداشتند. درباره این موضوع کتاب و فیلم زیاد نوشته ساخته شده است، البته اندکی از آنها در اسکاتلند و اسکاندیناوی باقی ماندند.
تا نیمه اول قرن 20 برای مسافرت در مسیر ایران چین، که به جاده ابریشم معروف شده است، مجبور بودند در خجند، بارکش های خود را عوض نمایند، و با بارکش های پامیری از خجند و مسیر دره فرغانه، که خود مصیبتی بود، به کاشغر مرکز آدم های رنگارنگ و اقوام گوناگون بروند. سپس از کاشغر با اسبها و شتر های کوتله پشمالوی اویغوری، به تورفان بروند، و از تورفان برای عبور از آلتایی دوباره بارکش های مخصوص آن دیار را می خواستند، تا به صحرای گبی برسند، دوباره تعویض بارکش، تا بعد از عبور از گبی باز هم تعویض بارکش، تا بعد از یک سال مسافرت خسته کننده، به پکن برسند. همانگونه که می بینید چندین مرحله تعویض اسب و شتر و گاو باربری لازم است، تا جاده سمرقند به پکن طی شود، هیچ کدام از این حیوانات نمی توانستند مسیر دیگری را طی کنند. در ضمن چنین مسیری برای امور تجاری، حتی برای گرانترین جنس مانند ابریشم، مقرون به صرفه نبود، بلکه ابریشم چین استان ایران بود، که در اروپا ابریشم چینی می گفتند، و در قرون جدید تصور کردند کشور چین است.
اسب و شتر و کلیه حیوانات بیابان های گرمسیری، متفاوت از حیوانات سردسیر و متفاوت از کوهستانی ها هستند. بود و باش، خورد و خواب آنها متفاوت است، کسانی که دروغ حمله مغول و این و آن را به ایران نوشته اند، هیچ کدام این مراحل را در نظر نگرفته، مراحلی که در هر سمت جغرافیایی داستان و تعریف خودش را دارد، و همین جوری الکی تاریخ نوشته اند، چون سوادش را نداشتند. در باره این مسیرها و اسبها و شترها، فیلم های مستند زیادی ساخته شده است، چند روز پیش شبکه مستند ایران، در این باره فیلمی نشان داد، علاقمندان از شبکه مستند پیگیر تهیه این فیلمها شوید، زیرا دانستن تمام این مسائل برای یک تاریخ دان مهم است.
حتی در مورد دروغ حمله اعراب به ایران، بدون تجربه و دانش ابزار های جنگ و تاریخ سفر، گفته و نوشته اند، که با اسب عربی در زاگرس تاخت و تاز کرده اند. از یک کارشناس و مربی اسب بپرسید، آیا چنین کاری امکان دارد، ممکن است یکنفر با مراقبت ویژه و زمان مناسب، بتواند برای مسابقه، اسبش را از صحرای عربستان به زاگرس ببرد، که آنهم تغییر ارتفاع برای اسب مسابقه ای دردسر می شود، اما برای یک لشکر در حال جنگ اصلاً امکان ندارد. می توان اسب عربی را در ایران مرکزی یا ایلات کالیفرنیا و تگزاس آمریکا، بدلیل نزدیکی آب و هوا پرورش داد، ولی اسب مغولی را هرگز نمی توان. حتی دروغ نویسها غیر از حساب نکردن کلیه موضوعات و مسائل تاریخ لشکر و جنگ، تا توانسته اند برای آدم های ساده پرت و پلا پس داده اند. جوانان باهوش ایران، از تاریخ و اجداد خود دفاع نمائید و دروغها را افشا کنید، تا می توانید بگویید و بنویسید.
در اینجا لازم به گفتن است، برای آموزش یک سرباز سواره نظام، نیازمند شش ماه هماهنگی سرباز با اسبش بود، و نیز در این مدت، اسب های یک گردان با یکدیگر هماهنگ می شدند. غیر اینصورت در میدان جنگ نا فرمان و ناهمگرد می شدند، به منظور اطلاع بیشتر کتاب های سواره نظام قرن 19 را مطالعه نمایید. یکی از علت های شکست ناپلئون بناپارت در نبرد واترلو، همین شتاب در جمع آوری سواره نظام و اسب بود، که این نیروی اصلی در جنگ نتوانست هماهنگ عمل کند. الکی که نمی شود یک نفر یا چند نفر کشاورز یا عشایر، بپرند روی اسب و بتازند و بجنگند و پیروز شوند، الکی که نیست، ده ها بیماری مانند پا پرانتزی و بواسیر و غیره هم با سواری مدام پیش می آید. دشمنان تاریخ و افراد ضد تاریخ می خواهند ساده انگاری را شایع کنند، تا جوانان نتوانند به عمق تاریخ و سرنوشت و آینده، فکر تحقیقی و تحلیلی کنند.
عکس نقاشی نبرد واترلو، عکس شماره 6277، اهمیت اسب در این نبرد کاملاً پیداست.
نامه تازه فاش شده
با بالا گرفتن دانایی ایرانی ها از دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران، و اینکه قبلاً نوشته بودم نامه های مغول به زبان فارسی به دربار واتیکان فرستاده شده بود، و مطابق معمول واتیکان از فاش کردن اسناد تاریخی سرپیچی می کند، زیرا می داند که با آنها دروغ های تاریخ آشکار می شوند. ولی با افشا گری های وبلاگ جنبش برداشت دروغها مجبور شدند یک نامه را رو کنند، تا بلکه بتوانند جلوی افشا گری های بیشتر درباره دروغ حمله مغول به کشور ایران را بگیرند، اینک متن این نامه را در زیر می نویسم، البته راست و دروغ، تقلبی و جعلی بودن آن برای من مشخص نیست.
این نامه گویوک خان، نوه چنگیز خان مغول است، که در پاسخ نامه پاپ اینوسنت چهارم در سال ۱۲۴٦ م نوشته شده است. گویند این پاسخ نخست در دو نسخه به زبان های مغولی و اویغور نوشته شده بود، ولی خان مغول اصرار داشت، آن را به زبانی هم بنویسند، که در دربار پاپ قابل خواندن و فهم باشد، (؟ با کدام مدرک این را می گویند؟). پس از مذاکره با فرستادگان پاپ به این نتیجه رسیدند، که افرادی در هر دو دربار به زبان فارسی آشنایی دارند. بنابر این نسخه سوم به زبان فارسی نوشته و مهر شد، و آن را به نمایندگان پاپ دادند. این نسخه فارسی که به عرض 20 و بلندای 112 سانتیمتر است، گویند هنوز هم به صورت سالم در آرشیو مخفی واتیکان نگه داری می شود، ترجمه ای از آن نامه در کتاب هایی موجود است، مانند: Christopher Dawson – Mission to Asia .
گویا داستان تاریخی نامه از این قرار است، در سال ۱۲۴۵ م، پاپ اینوسنت چهارم عده ای را برای تحقیق از اوضاع و احوال مغول ها به مغولستان فرستاد. دو نفر آز آنان Giovanni da Pian del Carpine و Lawrence of Portugal در ۲۴ اوت ۱۲۴٦ م، هنگامی به قراقوروم پایتخت مغولستان رسیدند و پیغام پاپ را تسلیم کردند، که گویوک خان در حضور عده زیادی از شاهان و سران کشور های گوناگون به عنوان خان بزرگ بر تخت نشسته بود. گویوک خان همان گونه که در جوابیه اش به دو نوشته پاپ ذکر می کند، گمان می کرد ارسال این نمایندگان از طرف پاپ برای اعلام تسلیم و بندگی است، و در ضمن پاسخ به پرسش های پاپ از او خواست که همراه همه شاهان اروپایی به دربار او بیاید و شخصأ اعلام بندگی بکنند، و گرنه او آنان را به عنوان دشمن خود تلقی خواهد کرد.
آغاز نامه به زبان ترکی است، در آن چند لغت اویغور – ترکی هم به چشم می خورد. در متن به جای کلمه ترکی – مغولی آسمان ابدی کلمه خدا به کار رفته است. تاریخ نامه در پایان به هجری قمری و به عربی است، همچنین نامه فاقد نقطه است. بازنویسی نامه گویوک خان:
منکو تنکری کو چندا
کورالغ اولوس ننگ تالوی نونک
خان یرلغمز
این مثالیست بنزدیک پاپاء کلان فرستاده شد بداند و معلوم کند ما نبشت دو زبان
ولایتهاء کرل َکنکاش کردست اوتک ایلی بندگی فرستاده از ایلچیان شما شنوده آمد و اگر سخن خویش برسید توکی پاپاء کلان با کرل لان جمله بنفس خویش بخدمت ما بیائید هر فرمان یاساء کی باشد آن وقت بشنوانیم دیگر گفته اید کی مرا در شیلم درآی نیکو باشد خویشتن مرا دانا کردی اوتک فرستادی این اوتک ترا معلوم نکردیم.
دیگر سخن فرستادی ولایتهای مجار و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب می آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید. این سخن ترا هم معلوم نکردیم - فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر ئو شنوانیدن را فرستاد - فرمان خدای را اعتماد نکرده اند هم چنان که سخن تو ایشان نیز دل کلان داشته اند – گردن کشی کرده اند – رسولان ایلچیان ما را کشتند – آن ولایتها مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید – جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید چگونه گیرد – مگر تو همچنان میگوئی که من ترسایم خدای را می پرستم زاری می کنم می یابم – تو چه دانی که خدای که را می آمرزد، در حق که مرحمت می فرماید – تو چگونه دانی که همچنان سخن می گوئی - بقوت خدای آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است میداریم - جز از فرمان خدای کسی چگونه تواند کرد – اکنون شما بدل راستی بگوئید کی ایل شویم کوچ دهیم - تو بنفس خویش بر سر کرل لان همه جمله یک جای بخدمت و بندگی ما بیائید - ایلی شما را آنوقت معلوم کنیم و اگر فرمان خدای نگیرید و فرمان ما را دیگر کند شما را ما یاغی دانیم همچنان شما را معلوم می گردانیم و اگر دیگر کند آنرا ما می دانیم خدای داند.
فی اواخر جمادی الاخر سنه اربعه اربعین و سته میه ٦۴۴
بازنویسی به فارسی امروزی با استفاده از مقاله مغول ها و پاپ ها نوشته Paul Pelliot 1922/23. عنوان نامه از ترکی:
به نیروی آسمان ابدی
و کل مردم بزرگ (طوایف مغول)
فرمان خا
این فرمانیست که به پاپ بزرگ فرستاده شد. برای این که بداند و بفهمد به دو زبان نوشته شد.
پیغام ایلی (بیعت) و بندگی شما به توسط نمایندگان تان در مجلس شاهان شنیده شد. هنگامی که این پیغام ما رسید خود تو پاپ بزرگ شخصأ به اتفاق همه شاهان (اروپایی) به خدمت ما بیایید. آن گاه تمام فرامین (یاسا) را به شما توجیه می کنیم. دیگر گفته اید که تعمید برای من آینده نیکی خواهد آورد. این مطلب را فهمیدیم. تقاضایی (دعایی) فرستادی – این تقاضا (دعای) تو را نفهمیدیم.
سخن دیگری فرستادی که "ولایت های مجارستان و کشورهای مسیحی را گرفتید – تعجب می کنم که گناه ایشان چیست – به ما بگویید". این سخن تو را هم نفهمیدیم. چنگیز خان و قاآن هر دو فرمان خدا را برای اطلاع آن ها فرستادند. ولی آن ها به فرمان خدا اعتماد نکردند (وقعی ننهادند)، همچون سخن تو ایشان نیز متکبر بوده اند، گردن کشی کرده اند- رسولان و نمایندگان ما را کشتند. مردمان آن ولایت ها را خدای ابدی کشت و نیست گردانید. و گرنه جز از فرمان خدا کسی چه گونه تواند با قوت خویش بکشد و بگیرد؟ تو که همچنان می گویی "من مسیحی هستم، خدا را می پرستم و زاری می کنم" مگر تو چه دانی که خدای که را می آمرزد و در حق که مرحمت می فرماید؟ تو چه گونه دانی که این گونه سخن می گویی؟ ما می دانیم که خدا به قوت خود اختیار تمام ولایت ها را از مشرق تا مغرب به ما مسلم کرده است. جز از فرمان خدا چه گونه کسی می تواند این کار را بکند. اکنون شما به راستی بگویید که آیل شویم (بیعت کنیم) و به شما خدمت کنیم، تو شخصأ به اتفاق همه شاهان با هم به خدمت و بندگی ما بیایید – ایلی (بیعت) شما آن وقت معلوم خواهد شد. و اگر فرمان خدا را قبول نکنید و فرمان ما را انجام ندهید ما شما را یاغی خواهیم دانست و با شما همان گونه رفتار خواهیم کرد. اگر دستور ما را انجام ندهید ما آن را خواهیم فهمید و خدا هم خواهد دانست.
آخر جمادی الاخر سال ششصد و چهل و چهار - مطابق با یازده نوامبر ۱۲۴٦ میلادی-
کتاب های حمله مغول
در زیر نام کتاب هایی است، که در باره حمله مغول نوشته اند، ولی هیچ کدام از آنها نگفته اند، که این مغولها از سرزمین های کنونی کشور مغولستان بوده اند. فقط در تاریخ و باز نویسی های تاریخها، به اشتباه یا دروغ مغول (مغ + ایل) را، طوایفی از ساخای جنوبی سرزمین های سکستان جنوبی، که همان سیبری مجعول است، دانسته اند. دو مورد را یاد آوری نمایم، 1 ــ در این میان دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ را هم باید در نظر داشت، چه بسا بمنظور هایی، دروغ هایی در بعضی از آنها نوشته شده باشد. 2 ــ گاهی نام های جغرافیایی به اشتباه تعبیر شده است، بدین منظور به جغرافیای تاریخی ایران و استان های تاریخی ایران مراجعه نمایید.
یاقوت حموی (۶۲۶–۵۷۵ ه ق) از نظر زمانی و مکانی از نزدیکترین نویسندگان و گزارشگران دههٔ نخست حملهٔ مغولان به ماوراءالنهر و خراسان است. او تا یکسال قبل از حملهٔ مغول در مرو زندگی میکرد. یاقوت بعد از حمله نخست به شهر موصل و سپس به حلب رفت و تا پایان عمر همانجا ماند. او در کتاب معجمالبلدان شرحی از چگونگی تاریخ و کشتار مردم نیشابور در سال ۶۱۸ به دست سپاهیان چنگیز داده است.
ابن اثیر (۶۳۰–۵۵۵ ه ق) مورخ نامدار آغاز عصر مغول که غالب اوقات را در موصل میزیسته است. بخشی از کتاب الکامل فی التاریخ نوشتهٔ ابن اثیر به وقایع این دوران ارتباط دارد.
شهاب الدین زیدری نسوی (مرگ ۶۴۷ ه ق) منشی جلالالدین خوارزمشاه و نویسندهٔ کتاب سیرت جلالالدینِ مِنکُبِرنی. او بیشتر عمر را در متن زمان و مکان حملهٔ مغول به سر برده و بسیارى از این وقایع را به چشم دیده است. پس از قتل جلالالدین چندی متواری بود تا آنکه به میافارقین و به دربار سلاطین کرد ایوبی راه یافت و سپس به حلب رفت و تا پایان عمر همانجا ماند.
ابن ابی الحدید (۶۵۶–۵۸۶ ه ق) از مورخین معتزلی معروف است. در شرح نهج البلاغه شرح نسبتاً مفصلی بر حمله مغول نوشته و حاوی اطلاعات مهمی مخصوصاً در مورد استیلای مغول بر اصفهان است.
منهاج سراج (نیمه دوم قرن هفتم–۵۸۹ ه ق) از نویسندگان فارسی زبان و نویسنده تاریخ طبقات ناصری است. این کتاب در مورد استیلای مغول یکی از معتبرترین کتاب هاست.
عطاملک جوینی (۶۸۱–۶۲۳ ه ق) با آنکه سالها خود و خاندانش در عهد فرزندان و نوادگان چنگیز، خاصه به روزگار هلاکوخان، وزارت و امارت داشتند، در کتاب تاریخ جهانگشای از رسالت تاریخ نگاری روى نگردانیده است و شرحی از وقایع آن روزگار را در کتاب خود آورده است.
رشیدالدین فضلالله همدانی (۷۱۷–۶۴۸ ه ق) وزارت سه تن از ایلخانان مغول را برعهده داشت. جلد اول کتاب او به نام جامعالتواریخ چکیدهای از تاریخ تیره های مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان اوست.
شرفالدین عبداللّه شیرازی (۷۳۰–۶۶۳ ه ق) از ﻋﺎﻣﻼن دﯾﻮاﻧﯽ دوﻟﺖ اﯾﻠﺨﺎﻧﯽ در فارس بود. در کتاب تاریخ وصاف آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و پیروزی های او در خراسان را آورده است. به گفته وصاف، کتاب او دنبالهٔ کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی است.
رشیدالدین فضلالله همدانی (۷۱۷–۶۴۸ ه ق) وزارت سه تن از ایلخانان مغول را برعهده داشت. جلد اول کتاب او به نام جامعالتواریخ چکیدهای از تاریخ تیره های مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان اوست.
شرفالدین عبداللّه شیرازی (۷۳۰–۶۶۳ ه ق) از ﻋﺎﻣﻼن دﯾﻮاﻧﯽ دوﻟﺖ اﯾﻠﺨﺎﻧﯽ در فارس بود. در کتاب تاریخ وصاف آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و پیروزی های او در خراسان را آورده است. به گفته وصاف، کتاب او دنبالهٔ کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی است.
نظر 4436: آقای انوش در این که شما استاد ما هستید و منبعد نیز خواهید بود شکی نیست ولی دلایلات و آثارهایی وجود دارند که وجود و حضور تموچین را در سرزمین مادری مان اثبات میکند هر چند دل خوشی از آن نداریم بالاجبار باید پذیرفت
پاسخ انوش راوید: تمو چین به معنی بزرگ چین است، تم= شبه و مه، و تمو به بزرگان برخوردار از عالم دیگر گفته شده است، هنوز در روستاهای نبمه جنوبی ایران از واژه تم و تمو استفاده می شود، چین منظور چین استان ایران است، این واژه یا نام، هیچ ربطی به کشور های کنونی چین و مغولستان ندارد، زیرا در آن زمان نام آن کشورهای چیز های دیگر بود. به چند مطلب از دروغ حمله مغول به ایران توجه فرمایید:
نظر قابل بررسی انوش: اشخاص دانشور علم جغرافی ـ تاریخ نباید به موضوعات سطحی نگاه کنند، باید تمام مسائل را همه جانبه و با مدارک واقعی بررسی کنند، و اساس جامعه شناسی تاریخی، روان شناسی تاریخی را در نظر داشته باشند. تاریخ علم کمی نیست، به وسعت میلیون ها کیلومتر مربع، میلیاردها انسان، و هزاران سال است. شهر دامغان، که در واقع دم مغان است، دم یا دام به معنی خانه و تکیه و به معنی انتهای هر چیز نیز می باشد، مغان نیز مرکز و جمع مغ ها است، دم مغان یا با تغییر آوا دامغان. مرکز مغ ها که مغان باشد بوده است. مغول جمعی از مغ های مغان است، و مغولستان نیز استان سمنان کنونی ایران بوده است، که تا شهر تاشکند کشور ازبکستان را نیز زیر نفوذ داشته است، و کشور چین آن زمان نیز استان های مرکزی ایران بوده است، جهت اطلاع بیشتر به جغرافیای تاریخی ایران مراجعه شود.
عکس انوش راوید در آثار تاریخی استان سمنان، مشروح در اینجا، عکس شماره 4502.
جالب: گورکان = یعنی ریشه آن گور است، گورکانیان خود را از کیان بهرام گور می دانستند، که قرون میانه در هندوستان و ازبکستان حکومت کردند. گور واژه ای ایرانی است، که غور هم گفته شده است، و به معنی اندیشه و خرد است، در ادبیات بعد از اسلام بهرام گور را به معنی گیرنده گوره خر گفته اند، که به نوعی اشتباه و کج روی و اهانت به ساسانیان بوده است.
یک تحقیق آماری ساده
هم میهن عزیزی زحمت کشیده آمار زیر را در نظرات وبلاگ پست روزانه نوشته اند، همانگونه که بارها گفته ام، خواهشاً نظرات خود را در وبلاگ فصلی جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بنویسید، که یک فصل هزاران نفر آن را بخوانند. به همین منظور این نظر را به اینجا منتقل نمودم، تا علاقمندان بتوانند مطالعه نمایند، و در ادامه تحقیقات برای شناسایی دروغ های تاریخی و برداشت آنها هر چه حرفه ای تر عمل کنند.
ــــــــــــــــــــــــ عین نظر:
جمعیت مغولستان امروز 2.000.000 ،
جمعیت ایران امروز 75.000.000 ،
جمعیت چین امروز 1.300.000.000 ،
جمعیت هند امروز 1.200.000.000 ،
جمعیت امپراطوری عباسیان به جز ایران امروز 3.000.000 ،
جمعیت کل 2.875.000.000 نفر ،
این تناسب جمعیت مغول را نسبت به فتوحات نسبت داده شده، که میشه 1437/1 و با احتساب جمعیت جهان در سال 1225 میلادی که یک دهم جمعیت کنونی بوده، مغولستان تنها 200.000 جمعیت داشته، که نیم آن (100.00)، بدون شک زن و نیم نیم (50.000) دیگر کودک و یا پیر بودند، و اگر هم تمامی مردان سرباز بوده باشند، و مردی در خود مغولستان باغی نمانده باشد، 25.000 سریاز خاک چین هند ایران و عباسیان و قسمت های از اروپا (روسیه ترکیه) را تصرف کردند؟!!
حالا با احتساب این که در آن زمان جنگها تن به تن بوده، (نه توپ بوده نه تانک نه بمب اتم یا بمب شیمیای) آیا میشود تصور کرد، مغولها که به ادعای همین تاریخ دروغی کوچ نشینانی مست و بی فرهنگ بوده اند، و در سپاه خود هیچ غیری(سرباز از دیگر ملل) را راه نمیدادند، این همه فتوحات داشته اند؟!!
علم و عقل هم خوب چیزی است به خدا، این همه دروغ برای چی ؟؟؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــ پایان نظر.
پرسش 6667: آیا سلاطین عثمانی خود را از نسل مغولها میدانستند .
پاسخ انوش راوید: بله خود را از نسل هون سفید و مغول و تاتار و سلجوق می دانستند، و برای این موضوع نیز در آن زمان کتاب هایی تألیف کردند، در لینک زیر و لینک های پیوست آن نوشته ام.
کلیک کنید: سازمان های تاریخ سازی استعماری
....این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود....
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: تاریخ عشایر و ایل های ایران
کلیک کنید: شهر و شهرستان های تاریخی ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
چند مطلب جالب اینترنتی 120
پیش گفتار
نوشته های چند مطلب جالب اینترنتی، مطالبی هستند، که خودم در فیسبوک و گوگل پلاس و اینطرف و آنطرف نوشته ام، یا دیگران در آنجاها نوشته و من خوشم آمد، و در این صفحات گرد آوری کرده ام. درضمن علاقمندان می توانند، نوشته هایشان برای انتشار در وبلاگ ارگ ایران ارسال نمایند.
تصویر حفره های اثر کار جویندگان گنج، شماره 3445.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arq.ir .
لوگو آزادی اندیشه و قلم اینترنتی را پاس دارید، عکس شماره 1608.
این صفحه پیوست فهرست مطالب جالب و خواندنی است.
گنجینه میرزکه
تصویر بخشی از گنجینه میرزکه، عکس شماره 4229.
گنجینه عظیم «میرزکه» افغانستان، بزرگترین گنجینه مسکوکات جهان است، «میرزکه» از جمله گنجینه های با ارزش افغانستان حاوی 50 هزار اثر با ارزش است، که قدمت آنها به قرن ششم قبل از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی میرسد. "میرزکه" در نواحی شهر "گردیز" مرکز ولایت "پکتیا" در جنوبشرق این کشور است که در سال 1326خورشیدی، برای اولین بار کشف شد. در واقع کشف منطقه باستانی میرزکه، یکی از با ارزشترین و بزرگترین کشفیات آثار تاریخی در جهان است.
جغرافیای منطقه میرزکه ــ میرزکه در فاصله 30 کیلومتری شمالشرقی شهر گردیز در کنار 2رودخانه "احمدزایی" و "میرزکه" واقع شده است، که قبایل "منگل" در آن رفت و آمد دارند. در کنار رودخانه میرزکه تپهای قرار دارد، که ساکنین محل آن را "کافرکوت" میخوانند.
اولین حفاری ــ در فاصله 70متری "کافرکوت" در کنار مسیر نیمهبیابانی رودخانه میرزکه چشمهای قرار دارد. در بهار سال 1326 خورشیدی برای اولین بار زنان قبایل منگل که برای برداشتن آب به آنجا رفته بودند، سکههایی را در سطح چشمه مشاهده کردند. سکههای به دست آمده از این چشمه، بین مردم دست به دست میشد تا این که باستان شناسان را به منطقه کشاند. با تحقیقات و حفریات مختصری که پیرامون این چشمه صورت گرفت، مشخص شد که در اطراف آن، خانه بزرگ مربع شکلی است، که هر ضلع آن 6 متر طول دارد، و در مجاورت آن خانه نیز خانههای کوچکتری دیده میشد.
چشمه متبرک ــ مشخص شد که در محل کشف سکهها، چشمه متبرکی وجود داشته است، که مردم به قصد تبرک، در آن سکه میانداخته اند.
"احمدعلی کهزاد" یکی از باستان شناسان و مورخان افغانستان که خود نیز از نزدیک در کشف این منطقه در سال 1326 حضور داشته است، در کتابی تحت عنوان "افغانستان در پرتو تاریخ"، نوشته است:
"هویدا گردید که در اعصار باستانی پیش از اسلام و پیش از عهد مسیح در آنجا چشمه متبرکی بوده، که مردم به افکندن سکه در آب آن معتاد بودند، و بدین ترتیب از حوالی قرن 4 قمری تا حوالی قرن سوم مسیحی در حدود 700 سال نمونه های مسکوکات پادشاهان و سلاله های مختلف افغانستان به تعداد زیادی در آنجا متراکم شده بود."
انتقال سکهها به موزه کابل ــ کهزاد در ادامه یادآور شده است: در حدود 50 هزار سکه قدیمی در این چشمه موجود بوده است، که بیشترین آنها را مردم منطقه در همان دوران در بازار های کابل و جلالآباد و پیشاور به فروش رساندهاند. با وجود این، باز هم بیش از 10 هزار عدد از این سکهها به موزه کابل منتقل شد.
این مورخ افغان که مسئولیت انتقال این سکهها را به موزه کابل نیز بر عهده داشت، تصریح کرده است: سکه های منطقه میرزکه که به موزه کابل منتقل شد بزرگترین مجموعه مسکوکات پیش از اسلام بود که موزه کابل در خود میدید.
تفکیک تاریخی سکهها ــ با انتقال مسکوکات به موزه کابل، باستان شناسان افغان و خارجی به تقسیمبندی و تفکیک تاریخی آنها پرداختند. آنان این سکهها را که از نگاه جنس، فلز، نقره و مس بود به دو دسته تاریخی تقسیم کردند. دستهای از این سکهها محلی بودند، و بیشتر در مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان و در "قندهار" و "پنجاب" به ضرب رسیده بودند. این سکهها ضمن این که نام پادشاهی در آن ذکر نشده بود، شکل مرتب و منظمی نیز نداشتند.
اما دسته دیگر، مرتب و منظم بود و اسم و تصاویر سلسلههای تاریخی عصر باستان از قبیل شاهان یونانی جنوب "هندوکش" و "اسکایی" و "پارتی" و "کوشانی" روی آنها حک شده بود. روی برخی از این مسکوکات تصویر انسان، سلاح، پرندگان، ستارگان و برخی از آثار تاریخی نیز دیده میشد. باستان شناسان، تاریخ ضرب این سکه ها را به قرن ششم قبل از میلاد نسبت داده اند. این روشن میسازد که قبل از دروغ حضور یونانیان در افغانستان، ضرب این قبیل سکهها در شرق افغانستان و در قندهار تا کنار رود "سند" رواج داشته است.
"شلوبرژه" و کوریل" دو تن از باستان شناسان مطرح دنیا در کتاب "خزاین مسکوکات افغانستان" نوشته اند: مجموعه مسکوکات میرزکه بزرگترین مجموعه از سکههای است، که به طور تجمیعی از یک منطقه مشخص در خاک افغانستان کشف شده است.
میرزکه در نیم قرن گذشته ــ پس از کشف سکههای مختلف در چشمه میرزکه، این منطقه شاهد حفریات گوناگون مجاز و غیر مجاز قرار گرفت، و در عین حال توجه موسسات بین المللی از جمله "یونسکو" را به خود جلب کرد. در طول نیم قرن گذشته از منطقه میرزکه، آثار مهم دیگری کشف شده که بیشتر آنها توسط قاچاقچیان آثار عتیقه در بازارهای خارجی به فروش رسیده است.
بنا به نقل مردم منطقه گردیز و پکتیا که در رسانهها نیز منتشر شد، در زمان تجاوز شوروی سابق به افغانستان، بمبی توسط جنگندههای روسی، به تپه میرزکه اصابت کرد که منجر به کشف گنجینههای جدید در محل انفجار شد. پس از این حادثه، نزاع سختی بین مردم منطقه برای تصاحب این گنجینه صورت گرفت، و در نهایت به توافق رسیدند که منطقه میرزکه متعلق به همه آنها است. پس از این توافق بود که مردم محلی به حفاری غیرمجاز و غیرفنی در منطقه دست زدند، و ثروت سرشاری را نصیب قاچاقچیان آثار باستانی کردند.
در طول سالهای جنگهای داخلی و دوره طالبان، موزه کابل مورد دستبرد غارتگران آثار باستانی قرار گرفت، و اکثر اشیای گنجینه منطقه میرزکه نیز از این موزه به غارت رفت، و در پاکستان و دیگر کشور های اروپایی به فروش رسید. بزرگترین غارت از منطقه میرزکه در سال های 1992 و 1993 میلادی صورت گرفت، و گنجینه عظیمی از طلا و نقره به ارزش صدها کیلو از این محل خارج شد.
به دنبال غارت گنجینه میرزکه، سازمان فرهنگی یونسکو در سال 1994 با نگرانی از این روند اعلام کرد که آثار عتیقه افغانستان در بازار های اروپایی در حجم بالایی به فروش میرسد. این سازمان از همه خریداران اروپایی خواست، تا از خرید آثار عتیقه افغانستان از دست دلالان و قاچاقچیان خودداری کنند.
در دوره طالبان نیز در منطقه میرزکه حفاریهای غیرمجازی صورت گرفت چنانچه نشریه "میهن" در یکی از شماره خود به نقل از منابع خارجی نقل کرد: گنجینه عظیمی از جواهرت و مجسمههای طلایی و حدود 3 تن طلا و نقره از این منطقه به دست آمد، که تا آن زمان بزرگترین گنجینه کشف شده بود. هیچ یک از این آثار بدست آمده در سال های اخیر، به موزه ملی افغانستان نرسید و همگی توسط دلالان آثار باستانی از افغانستان خارج شد، و در بازار های جهانی "نیویورک"، "زوریخ"، "توکیو" و "لندن" به قیمت های بالا به فروش رفت.
در مجموع تاکنون سکههای به دست آمده از منطقه میرزکه بیش از 50 هزار اثر که قدمت آنها به قرن ششم قبل از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی برآورد شده است. جهت اطلاعات بیشتر در جستجوها بنویسید:
Afghanistan Mir Zakah Treasure
سکه های ساسانی در آلمان
سکه های منقوش به تصویر خسرو دوم، بیست و دومین پادشاه ساسانی، در شمال آلمان کشف شد، و نشان دهنده تعملات تجاری گسترده اروپاییان با بازرگانان خاورمیانه است. سکه های دیگری هم از تمدن های باستانی افغانستان، عراق و شمال آفریقا به همراه این سکه ها بدست آمده است.
به گفته باستانشناسان، جستجوی کاوشگران برای ردیابی و شناسایی سکونتگاه اسلاو های ساکن در منطقه در سال ۸۰۰ میلادی به شناسایی این سکهها انجامید، که در ظروفی سرامیکی قرار داشته و توسط ثروتمندان منطقه دفن گردیده بودند.
از بین ۸۲ سکه کشف شده سکه هایی متعلق به سال ۸۲۰ میلادی وجود داشت، که روی آنها نوشتههایی به زبان عربی ضرب شده بود. نوشته هایی برجسته که به گفته باستانشناسان در نوع خود بی نظیر بوده، و با تمیز شدن ساده به خوبی قابل مشاهده بودند. به گفته باستانشناسان، زراعی بودن منطقه منجر به آن شده بود، که با گذشت زمان و شخم زدن زمین، سکهها از محفظه های خود خارج و در تمام سطح زمین پخش شوند.
منطقه شمالی آلمان که در خط مرزی لهستان قرار گرفته، و در دهه های اخیر از رکود اقتصادی و جمعیتی رنج میبرده، در اعصار گذشته به دلیل برخورداری از یک جاده تجاری شش هزار کیلومتری از شکوه بالایی برخوردار بوده است. جادهای که از دریای خزر آغاز و از مسیر رود ولگا به شمال غرب روسیه یا سنت پترزبورگ امروزی رفته، و از مسیر دریای بالتیک به اسکاندیناوی و شمال آلمان منتهی میشده است.
به عقیده باستانشناسان، درهم های نقره، در این دوران ارزش بالایی داشته، و هر کدام برابر با جیره ۷۵ روزه گندم یا یک مرواید بوده اند. از اینرو بیشتر سکهها به حالتی نصفه یا تکه تکه شده در این منطقه کشف شدند.
راه آزادی و مدنیت
آزادی نه دادنی است، نه گرفتنی...! بلکه آموختنیست... برای همین خیلی ها از آن گریزانند...!
با دوپینگ نمیشود جهان اولی شد...! راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد... برای همین است، که کتابخانه ها در جهان سوم امن ترین جا برای عنکبوت هاست!
بدون برنامه و نقشه راه
یکی از اساتید ایرانی تحصیل کرده فرانسه و آمریکا می گفت، آرزو بدل ماندم، که جوانان زیر 35 سال تحصیل کرده در سیستم آموزشی ایران، بتوانند یک بحث و موضوع را سازمان یافته بگویند و یا بنویسند، و ادامه دهند. وی افزود، جوانان امروز ایران بدلیل این سیستم آموزشی، درکی از تخصص و حرفه، سازماندهی و استراتژی، سبک کار و نفوذ پذیری، در پندار و گفتار و کردار خود ندارند، و هر دم با هر احساس، که به آنها غلبه می کند، می گویند و می نویسند. در واقع با این وضع، ایران آینده ای نخواهد داشت، جز مقدار زیادی آدم، با احساسات متفاوت متغییر، که بر آنها و جامعه حاکم است.
گفته این استاد ایرانی تحصیل کرده فرنگ را، بخوبی می توان در بخش نظرات و پرسش و پاسخ های وبلاگ ارگ ایران دید. آنچه که از وضع موجود متوجه شدم، امید خودم را برای پیشبرد اهداف وبلاگ، به یک درصد باهوش متخصص بستم، که با یک جمع بندی می شوند حدود یکصد نفر، از میان انبوه علاقمندان فارسی زبان به تاریخ ایران. شاید بنظر از نظر تعداد کم آید، ولی همیشه تاریخ در کشور های شن های روان خاورمیانه، همین وضع حاکم بوده، و یک نفر و یا تعداد اندکی، می توانند تغییر اساسی حتی ناپیوسته ایجاد کنند.
در هر صورت من وظیفه خود می دانم، آنچه را که بعنوان نقاط ضعف سیستم آموزشی می دانم، گوشزد کنم، و امید داشته باشم، در راه بهتر شدن یا معالجه اساسی برای کل سیستم و یا فردی، کار هایی انجام شود. حتماً نیاز نیست، که اقدامات بهبودی از طریق کل سیستم آموزشی و حکومتی انجام گردد، یا بهتر بگویم امکان ندارد، باید آنها را کنار زد، نشان های زیادی استعماری دیده می شود. در این دوره انفجار اطلاعات و ارتباطات، یک درصد باهوش متخصص در علوم اجتماعی و روانشانسی اجتماعی و این قبیل گرایش ها ، می توانند به بازپروری های لازم اجتماعی اقدام کنند.
ملی گرایی ایرانی
الان تلویزیون دارد کشتار های داعش را نشان می دهد، کشتارها و خرابی هایی که در یک دهه گذشته بسیار دیده ایم. در دنیای امروز ما، فقط ناسیونالیسم ایرانی می تواند ایرانیان را بسلامت از تاریخ وحشتناک تخریب و انقراض دهه های نخست قرن 21 عبور دهد، ما در ایران نیازمند بیشتر و بیشتر طرح های ملی گرایی ایرانی هستیم. باید ایران و ایرانی را خوب شناخت و معرفی کرد. در مقابل وضع ویرانگر امروزی هیچ چیز توانایی مقابله ندارد، نه انسان گرایی داستان گونه، نه آسمان نگری های عالم دیگر، و نه و نه هیچ چیز، فقط و فقط قدرت دانایی ایرانی است، که می تواند ما را از امواج غران و ویران بسلامت عبور دهد، زیرا تاریخ شکوهمند و جایگاه تاریخی در بدنه دارد. ملی گرایی ایرانی مجموعه ای از همه چیز ایران است، با دید علمی برای بهره گیری اصولی از آنها.
کلیک کنید: ناسیونالیسم واقعی ایرانی
متن جالب خنده ای
موضوع شگفت انگیزی در باره جامعه و خلق و خوی روس ها وجود دارد، شما هیچ وقت روس ها را در حال قهقهه زدن و خندیدن با صدای بلند و حتی لبخند زدن بی مورد نمی یابید! روس ها مثل معروفی دارند که می گوید: "خنده بی دلیل نشانه بی ادبی است!" البته این نوع اندیشه در بسیاری از مردم جهان وجود دارد، مانند ژاپن و کره و چین، و عموماً در کشور هایی که سیستم آموزشی جدی و پویا و کارآمد دارند. ولی در کشورهایی که سیستم آموزشی آنها بی محتوا و بی خود است رعایت نمی شود.
فرهنگ روسیه لبخند زدن بی مورد را یک نوع دورویی می داند. روس ها همچنین لبخند زدن به بیگانگان را بسیار ناپسند می شمارند. آنها همچنین معتقد هستند، زندگی کردن موضوعی جدی است، بویژه در اموری مثل آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، امنیت جامعه، حراست از کشور و آب و خاک، و اموری که به سرنوشت مردم مربوط می شود، باید کاملا جدی بود. همچنین در مواجهه با خارجیان که همیشه دنبال مطامع خود هستند، و می خواهند ملل دیگر را به انقیاد خود در بیاورند، باید کاملا جدی برخورد کرد، و خندیدن بروی آنها کاری احمقانه است!
در فرهنگ روسی ها برای لبخند زدن باید توجیهی منطقی وجود داشته باشد، و اگر توجیهی وجود نداشته باشد، بیانگر حماقت و نادانی است. روس ها بیم دارند با لبخند زدن بی مورد، احساسات طرف مقابل را خدشه دار کنند، زیرا ممکن است طرف مقابل در همان لحظه ناراحت و غمگین باشد. همانطور که در بالا نوشتم، خنده های بی مورد ویژه کشورهایی وجود دارد، که سیستم آموزشی بی خود، و رادیو و تلویزیون های مسخره باز دارند.
چند سفارش اینترنتی
لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش . بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبح، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو. زیر بارون راه برو! نترس از خیس شدن !
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد نیم ساعت خوردن مقداری میوه است . صبحانه ات رو ببر تو حیاط. بقیه رو هم صدا بزن بیان.
فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارند . روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص.
توی حموم آواز بخون! آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟! بی مناسبت برا خودت و دیگران کادو بخر!
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن، مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش، برو استخرو ماساژ و لذت ببر.
قاصدک بگیرو آرزو کن، آرووووم فوتشون کن، قبل خواب کار های روزت رو مرور کن، هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن. همه اینا رو گفتم و تو خوندی، فقط خواستم یه چیزی بهت بگم دوستم :
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی ..!!بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش ببالد، برای خسته شدن خییییییییلی زوده !
بذار هرکی هرچی دوس داره فکر کنه... بیخیااااال.... تو شاد باش . لبخند رو هرگز فراموش نکن.
پرسش از عموم: این لبخند فراموش نشود، با آن متن جالب خنده ای در بالاتر آن، چگونه می توان تعریف و توجیه کرد؟
اصل تاریخ اجتماعی
تاریخ اجتماعی اصل تعیین کننده برای حال و آینده است، بسیار افرادی می بینم، که چیزی از واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی نمی دانند، سالها در تلویزیونها و رادیوها و غیره در ایران و خارج، می خواهند طرح و برنامه برای ایران و یا حتی جهان بدهند، بدون اینکه کوچکترین درکی از ساختار های تاریخی اجتماع داشته باشند، و تازه بسیاری از آنها خود را جامع شناس و تاریخ دان هم می دانند. تا وقتی این عده نتوانند دروغ های تاریخی را بشناسند، و سعی در جهت یافتن واقعیتها نکنند، هرگز نخواهند توانست طرح و برنامه درستی انجام دهند. برای همین است، که دائم داد می زنند و گله می کنند، چرا کارشان نتیجه ای ندارد، آنها هرگز بخودشان نهیب نمی زنند، که اشکال از درک خود آنهاست.
ترفند تاریخ نویسی و تاریخ سازی استعماری خیلی مهم و جالب است، افرادی در بریتانیای کبببیر و غیره امثال، بخوبی می دانند، که چند نسل قبل از آنها کاری با تاریخ کرده اند، کارستان. آنها بخوبی می دانند، که همه چیز را واژگون ببینند و بررسی کنند، ولی مثلاً تیوریسین های ایرانی و عربی و غیره، هیچ چیز درباره تاریخ بدرستی نمی دانند، و حتی نمی توانند پا و ذهن را جلو بکشند، و با مطالعه های جدید درک جدید درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی پیدا کنند. روزی ما ملت قاره کهن می توانیم، از برنامه های تعیین شده استعماری نجات پیدا کنیم، که بزرگان طرح و برنامه کلی این قاره، بتوانند به موضوع مهم تاریخ نویسی استعماری و دروغ و دونگ در تاریخ پی ببرند.
وبسایت ارگ ایران در راه شناسایی دروغها، و یافتن واقعیت های تاریخی، می تواند کمک بزرگی باشد.
تصویر تاریخی بازار بغداد، حدود یک قرن پیش، از قیافه آنها کاملاً پیداست، که استعمار های عثمانی و فرانسه و انگلیس چه بروز آنها آورده اند، هر چه توانستند تجاوز کردند، و بردند و کشتند و عقب افتاده نگه داشتند، مانند این عکس از قاهره و بصره و کویت هم در جای دیگر وبلاگ گذاشته ام، عکس شماره 4234.
تصویر تاریخی بازار تهران، حدود یک قرن پیش، تفاوت آن با بازار بغداد کاملاً پیداست، زندگی با لباس های سنتی و عادی مطابق معمول تاریخ است، عکس های دیگری از همین دست در وبلاگ فراوان گذاشته ام. هرگز استعمار نتوانست ایران را اشغال نظامی کند، درصورتیکه تمام کشور های عربی تا همین نیم قرن پیش، مستقیم در اشغال استعمار بودند، عکس شماره 1267، هر دو عکس بالا و این را انگلیسها گرفته اند.
آشفته بازاریست
بیش از ده روزی ست که در فیسبوک فعال نبودم. فیسبوکم را بسته بودم اما نمیدونم چرا بعد از یه هفته خود بخود اکتیو شد! فیسبوک اصلا اجازه نمیده به راحتی کاربرانش ترکش کنند مگر اینکه گزینه «دوباره برمیگردم» را انتخاب کنی و احتمالا اتوماتیک گزینه یک هفته دیگه برمیگردم انتخاب شد! در هر حال ...
راستش نمیخواستم هم دیگه فعالیت فیسبوکی داشته باشم حداقل تا مدتی! خسته نیستم ولی یه جورایی جو حاکم و نوع برخوردها و عکس العمل ها به مسائل ملال آور شده! همه حالت حمله به خود گرفتند و انگاری میخواهند همدیگر را بدرند! گویی میدان جنگ است و هر استاتوسی و یا هر نظری و تحلیلی شلیک یک خمپاره است و باید منتظر توپخانه کسانی که هم نظر تو نیستند بود! تحمل کم شده و دگر اندیشی فقط به یک ژست روشنفکری تبدیل شده. اگر کسی مخالف نظر یا تحلیلی بود آنچنان برخورد می کند که فکر میکنی اگر قدرت میداشت حتما بلایی سرت می آورد! انگار همه دوست دارند یک شکل شوند! یک طور فکر کنند و یک طور حرف بزنند!
البته نه! این هم نیست! چون تجربه این سالیان نشان داده این تیپ افراد حتی اگر باهاشون هم نظر باشی به شکل دیگه ای میخواهند تخریبت کنند! چون یا حسادت سراپای وجودشان را گرفته و یا خودشان حرفی برای زدن ندارند و یا کاری برای عمل کردن ندارند و یا هدفی برای پیش بردن ندارند! پس هر کاری بکنی یه جورایی این تیپ ها هستند که قصد تخریب داشته باشند.
شکل خیلی حقیرانه اش که به تازگی فهمیدم اینه که برخی از این تیپ افراد که ادعای روشنفکری شون به هیچ لامپ روشنی نمیرسه! حتی می نشینند ببینند کدوم یکی از دوست هاشون پست یا استاتوس ترا لایک کرده که بعد با آن دوست ارتباط بگیرند و او را منصرف کنند و اگر طرف گوش نداد با او قطع ارتباط می کنند! آدم از این همه حقارت دلش میسوزه! به جای این همه انرژی برای تخریب دیگری اگر به فکر ساختن خود می بودند این همه حقیر نمی بودند! یا نوع حقیرانه ی دیگه اگه به مطالب و پست هاشون عکس العمل نشون ندادی باهات دشمن میشند!
مفاهیمی چون اهل « اندیشه و قلم» هم ارزش خودشان را از دست دادند چون هر کسی بخاطر دو استاتوس یا مطلبی که چندین لایک خورده به راحتی در باره ی خودش می نویسه اهل اندیشه و قلم!
یه جورایی یه بیماری ملی گرفتیم! همه به نوعی عقده ای! برخی عقده های سرکوفت شده و نشده ی جنسی خود را یدک میکشند و با پزهای روشنفکری دفاع از حقوق بشر یا حقوق زن و یا حقوق اقوام مشغول شکارهای جنسی مورد نظر خود و برخی عقده های شخصیتی و در پی شکار و نزدیک شدن به هنرمندان و فعالین مطرح برای دیده شدن خود!
عده ای از تلاش دیگری ناراحت اند، عده ای از موفقیت آن یکی و عده ای هم انفعال خودشون رو در تهمت زدن و فحاشی به دیگری پنهان می کنند و عده ای هم با هدف قرار دادن افراد متشخص ادبی و هنری و رسانه ای خود را مطرح میکنند!
فیسبوک به محلی برای بروز چنین خصایص تبدیل شده و به راحتی هم متوجه میشوی! آشفته بازاری ست خلاصه ....
امیدوارم که هر مدعی این «امت» همیشه در صحنه اول سوزنی به خود بزند و خود را درست کند و بعد شعارهای حقوق زن و حقوق اقلیت ملی و مذهبی و حقوق بشر بدهد و خواهان درست شدن اجتماع شود!
اجتماع از ما شکل گرفته و اگر ما درستکار باشیم مطمئنن اجتماع هم درست میشود! اختر قاسمی
نظر انوش راوید: خیلی عالی، من نیز در فیسبوک بهمین خاطر کم فعال هستم، در مورد متن شما گرامی در وبلاگم نوشته ام، با اجازه شما نوشته زیبایتان را با نام خودتان به آن اضافه می کنم. مشکل از سیستم های آموزشی است، یادم می آید چهار مادر و پدر بزرگ های من، خانه هایشان یکی دو کوچه با هم فاصله داشت، آنها و دیگران آنقدر با یکدیگر صمیمی بودند و همدیگر را تأیید می کردند، که حد نداشت، اما امروزه وضع کاملاً متفاوت است.
خاطرات و خاطرات
خدا رحمت کنه بابا بزرگ رو . عید های نوروز ،دست های دخترها و پسرش رو می گرفت و می برد میدان شهرداری یا حافظیه و عکس دست جمعی می گرفتند . بره همه دختر ها هم لباس یک شکل و یک رنگ می خرید . فقط مامانم، اون که کوچکتر از همه است همیشه جوراب قرمز دوست داشت . نفر دومی که خاله ام می شه و توی عکس دستش رو به دهن گرفته و می خنده اینجا دامن کوچولو مامانم رو بزور گرفته و مال خودش رو به او داده . خدا بیا مرزتش. همین پارسال فوت کرد . نفر سومی که مودب و خوشگل وایستاده خاله دیگرم هست که الان فرانسه زندگی می کنه . از همون بچه گی با کلاس بوده . قربونش برم . بابا بزرگ قد بلند و خوش تیپم که همیشه خدا قلیون زیر لب می گذاشت و شاهنامه رو با صدای بلند می خوند . کتاب های عزیزش بعد فوتش هر کدام پخش و پلا شدند . پسر کوچولو که دایی بزرگم بود همون بچگی فوت کرد . و اون دختر خانم قد بلند محجوب که نگاه زیبایی داره خاله بزرگم هست . اونم همیشه یا شاهنامه می خونه یا در موردش بحث می کنه . البته حالا دیگه چشمهاش درست نمی بینه و بیت ها رو هم بیشتر از یاد برده . خدا زنده نگهش داره. فروغ فاضل
یک قهرمان واقعی آمریکایی
بردلی منینگ سرباز آمریکایی است، به انگلیسی , Bradley Manning متولد ۱۷ دسامبر ۱۹۸۷ ، وی در سال ۲۰۱۰ به اتهام در اختیار قرار دادن اطلاعات طبقه بندی شده به سایت ویکیلیکس در عراق بازداشت شد، و از آن زمان در سلولی در پایگاه نظامی کوانتیکو در ایالت ویرجینیا زندانی است. وی در نخستین جلسه دادگاه نظامی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۲ که در فورت میـد ایالت مریلند آمریکا برگزار شد، از قبول یا رد اتهامات خود خوداری کرده است. در صورت مقصر شناخته شدن توسط دادگاه نظامی، او ممکن است به حبس ابد محکوم شود.
او متهم است هزاران سند طبقه بندی شده آمریکا را که به صورت رایانه ای در اختیار داشته، در زمان اعزامش به عراق در اختیار پایگاه اینترنتی ویکی لیکس قرار داده است. وی اخیراً نیز توسط متخصصان نهاد های امنیتی آمریکا متهم شده که نشانه های ورود غیر قانونی به یک وب سایت محرمانه دولت آمریکا نیز توسط بردلی منینگ نظامی آمریکایی وجود دارد، که این اقدام نیز وی را به دادن اطلاعات طبقه بندی شده آمریکا به پایگاه اینترنتی ویکیلیکس متهم می کند.
بسیاری از مردم و هوادارن منینگ معتقدند اگر به خاطر جسارت او در افشای این مدارک نبود، انقلاب های مردمی اخیر در خاورمیانه رخ نمیدادند، و او را یک قهرمان میدانند. در مقابل عده ای وی را فردی خائن میدانند، که اطلاعات سری کشورش را افشا کرده است.
نام وی در سال ۲۰۱۳ جزء ۲۵۶ نفر نامزد اولیه دریافت جایزه صلح نوبل قرار گرفت، که هوادارانش جهت راهیابی وی به مرحله دوم اقدام به جمع آوری امضاء نمودند. بردلی منینگ، همکار وبسایت ویکیلیکس خود اعتراف کرده که ۷۵۰ هزار سند نظامی و دیپلماتیک را در اختیار گروه افشاگر ویکیلیکس قرار داده، اما گفته است قصد ضربه زدن به امنیت ملی را نداشته است. وی هدف از این کار را برانگیختن بحث عمومی درباره سیاست خارجی ایالات متحده دانسته است.
منینگ در مجموع با ۲۱ اتهام مواجه است، او به ارتکاب ۱۰ مورد از این اتهامات اعتراف کرده است. دادگاهی در آمریکا این سرباز آمریکایی را در مورد اتهام "جاسوسی" گناهکار و درباره اتهام "کمک به دشمن" بیگناه دانست. این دادگاه نظامی بردلی منینگ را به علت درز اطلاعات محرمانه به بیش از ۹۰ سال زندان محکوم کرد. اقدام بردلی منینگ، بزرگترین مورد درز اطلاعات طبقه بندی شده در تاریخ آمریکا محسوب می شود. محاکمه آقای منینگ در پادگان "فورت مید" ایالت مریلند برگزار میشود، که مقر سازمان امنیت ملی، بزرگ ترین سازمان جاسوسی آمریکاست.
منینگ در روز ۱۴ اوت ۲۰۱۳ (۲۳ مرداد ۱۳۹۲) برای شنیدن حکم دادگاه نظامی در فورت مید ایالت مریلند حاضر شد. بردلی منینگ در دادگاه گفت: "من بابت آسیب رساندن به مردم عذرخواهی می کنم. من بابت آسیب رساندن به آمریکا متاسفم. من بابت هر آسیب ناخواسته ای که از محل عمل من به کسی رسیده عذرخواهی میکنم. سه سال گذشته (در بازداشت) درس های خوبی به من آموخت." می گویند در این زندان مورد شکنجه قرار گرفته است، عکس او چنین می گوید.
ژولین آسانژ پایه گذار وبسایت ویکیلیکس، حکم دادگاه علیه بردلی منینگ، نظامی آمریکایی همکار این وبسایت را به شدت تقبیح کرد. آسانژ گفت: "این نخستین حکم جاسوسی علیه یک فرد افشاگر در ایالات متحده و سابقه ای خطرناک و نمونه ای از افراط گرایی در زمینه امنیت ملی است. "وی حکم دادگاه را "کوته نگرانه" توصیف کرد، و گفت باید این حکم لغو شود. جولین آسانژ همچنین هشدار داد که نباید اجازه داد تا منابع اطلاعاتی رسانهها به جاسوسی متهم شوند، و افزود که چنین اقدامی به معنی تهاجم به امنیت روزنامه نگاری در ایالات متحده است. وظیفه تمامی رسانهها این است، که از منابع کسب اطلاعات خود حفاظت کنند و در صورت لزوم، از آنان حمایت قانونی و سیاسی به عمل آورند. منبع اینترنت.
عکس قهرمانی واقعی از کشور آمریکا، از او بگویید و بنویسید، وی بردلی منینگ سرباز ریز نقش آمریکایی، بمنظور دفاع از حقوق طبیعی آدمها و هم نوعانش، بدست دژخیمان ضد بشر گرفتار شده است، و آثار شکنجه در عکس سمت راست دیده می شود، عکس شماره 5865.
مهم: آنهایی که از تاریخ ایران و بزرگان تاریخ ایرانیان بد می گویند، یا به نوعی و ترفندی دروغ می شمارند، و امکانات وسیع پخش پرت و پلا هایشان را دارند، حقوق بگیر استعماری هستند. وظیفه آنها این است، که ملت ایران را بی هویت تاریخی کنند، تا نهایت، در ادامه تخریب های داعشی گونه آثار تاریخی، ایران و ایرانی را نیز در گرداب برنامه های استعمار و امپریالیسم نابود کنند. باید مراقب بود، تا در دام برنامه ها و ترفند های رنگارنگ استعماری نیافتاد.
یک دیدگاه دو بلاگر
در وبلاگ هم میهنی مطلب زیر را خواندم، تکرار این گونه موضوع را در وبلاگها زیاد دیدم، .... در این صفحه آنها را کپی می کنم، تا عزیزان علاقمند هم بخوانند، و اگر خواستند نظر دهند.
ــ بخشی از مطلب وبلاگ: عقل و اخلاق جهانشُمول.
. . . . از بیش از ده سال آشنایی و کار با اینترنت و گاهی کامنت و وب نبشتی منتشر کرد، با پدیده بس زشتی روبرو شده ام که ترکیبی از پلشتی برخی دارد.
عدهیی معلوم الحال، با ریشه از گرایشهای پان و ناسونالیسم قومی، در راه پلید نفاق و اختلاف افکنی کار را بدانجا رسانده اند که بزرگترین و عجیبترین دروغهای تاریخ را در این مزر و بوم منتشر کرده اند، مثل اینکه زبان فارسی دری لهجه سی و چندم عربی است یا فارسها جمعی از تُرک و کُرد هستند که زبانشان به این لهجه عربی گردیده است!
حقیقتا برای رسیدن به هدف تجزیه ایران و پاک کردن صورت مسئلهیی به نام ایران پارس از پیش اجانب غارتگر و عوامل مرتجع و دیکتاتور منطقهییشان دست به چه کارها که نمیزنند!
حسادت شدید این عوامل نسبت به هویت پارسی تبار (دری زبان خراسانی، سیستانی، لر، بختیاری، مازنی، گیلکی...) و زبان فارسی دری چنان بچگانه و حقیرانه است که با ساختن دهها هزار وبلاگ و وبسایت در اینترنت یک جنگ تمام عیار سایبری به راه انداخته اند، شما کافی است کلماتی مانند تورک یا کورد یا لور یا خلیج فارس با نام جعلی در گوگل جستجو کنید تا به انبوهی از دهها هزار وبلاگ و وبسایت از جمله در همین سرویسهای فارسیزبان بلاگفا و پرشین بلاگ و غیره مشاهده خواهید کرد.
تنها با یک تخمین میشود میزان عظیم سرمایه گذاری انسانی و مالی در پروژههای ایران ستیزی را تصور کرد!
سخن میلیونها ساعت کار و میلیونها دلار هزینه روزانه است برای نابود کردن بزرگترین مسئله امپریالیسم و عوامل مرتجع و دیکتاتور قوم گرا در منطقه ماست!
ــ نظر انوش در بخش نظرات وبلاگ فوق:
من نیز در این چندین سال وب نویسی، با پان های دگم و مگم مشکل داشتم، آنها انواع ترفندها را بکار بردند، تا مرا از اینترنت بیرون کنند، ولی خودشان بشدت سوختند یا دماغ سوخته شدند. زبان فارسی ما ریشه در زبان تمدن کهن جی دارد، و تمام زبان های دنیا نیز ریشه در این زبان دارند، در اینجا. در این باره در وبلاگ زیاد نوشته ام. تندرست و پیروز باشید.
ــ پاسخ به نظر من در نظرات همان پست:
..... : تشکر از توجه و لطف شما، در این باره سخن بسیارست ولی جناب انوش، بعضی وقتهابه برخی چیزها برمیخورد دیگر از مسائل پان و ناسیونالیسم قومی و سیاست و اینها گذشته است، به نظرم بخش مهمی از این جعلیات و دروغهای تفرقه افکن میان مردم شرق، ناشی از بداخلاقی و عدم تربیت خانوادگی و اجتماعی درست است! باور کنید انتشار اداعهایی که زبان شبه جهانشمولی "فارسی دری" را لهجه زبان عربی عنوان کنند و یا نامهای هویت چند قرنی در مقابل نام چند هزار سالی پارسی بگذارند نشان از شدن حسادت و احساس حقارت است! آخر چگونه ممکنست نام یک زبان یا قومیتی که چند قرن بیشتر سابقه حضور در تاریخ ندارد خودش پدر و مادر پارسی بدانند که نام پارسی اش دست کم پنج هزار سال یعنی از سپیده دم تاریخ مکتوب جهان ثبت شده است؟ این دیگر از سیاست بازی گذشته به ادا و اطوار بچگان رسیده است.
ببیند اگر در این بیش از یکسال از وبلاگ نویسی درباره عقل و اخلاق جهانشمول (ریمو) دقت کرده باشید بینش اصلی ام حول همگرایی و همبستگی و همزیستی است چرا که از بنیانهای جهانشمولی است و پایۀ مدنیت و تمدنست و اگر مدنیت و تمدن که امروزه به صورت تمدن جهانی ظهور کرده جهانشمولست که هست، بخودی خود ما را بسوی پیدا کردن چیزهایی سوق میدهد که کمکی بدین منظور کند از جمله یافتن ریشه مشترک زبانها که امروزه عامل و بهانه یی در دست تفرقه افکنان منفعت طلب سیاسی-ایدئولوژیست پان و ناسیونالیست و افراطی و بنیادگرای مذهبی قرار گرفته است.
فرضیه آریوتورال من همین موضوع مد نظر دارد که ریشه گروههای موسوم به آلتایی و هند و اروپایی ریشه شان ممکنست در فلات ایران باشد ولی نه صورت کهن آلتاییک یا هندواروپایی بلکه این دو پدیده نهایی دو پروسه از منشا مکانی واحد زبان پدیداری است.
روند زبان پدیداری دو شاخه آرین و آلتایی در رونید بوده که بنیان زبانهای پیوندی از جمله عیلامی و سومری نیز در ادامه همانبوده است. آلتاییک محل ظهورش در آسیای مرکزی بالا (مغولستان و آلتایی) بوده است ولی ممکنست از فلات داخلی ایران شروع شده باشد با مهاجرت انسانی از فلات ایران، همچنانکه ظهور آریو در نواحی شرقی و جنوبی فلات اینگونه بوده از مهاجرت مردمی از جنوب و داخل فلات و این یک روند زبان پدیداری خانواده زبانهای پیوندی است که تا استرالیا و چین نیز کشیده شده است چرا فلات ایران محل مهاجرت انسانهای بوده که امروزه زبانشان پیوندی است و لغات بنیادی با کاربرد کهن هم ریشه در آنهاست! به همین لیل زبانهای ترکی و پارسی هر دو ایرانی هستند از نظر من و به یک اصل میرسند مثلا بطور مشخص زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگ و تمدن مردم گویشور بدان فرزندی از فرهنگ و تمدن ایران زمین است.
ترکی آذربایجانی در چند قرن اخیر در دامن حوزۀ فرهنگی- تمدنی ایران زمین متولد شده است مانند زبان اردو و فارسی دری و نه خارج از آن. بیگانه و غیر ایران دانستن ترکی آذربایجانی یک ظلم به تاریخ و فرهنگ ایران زمین است.
به همین دلیل جعلیات زبانهای ایرانی بجای زبانهای پارسی که از قرن بیستم میلادی شروع شده و منجر به رواج اصطلاح زبانهای غیر ایرانی شده (؟!) که حتا زبانهای ارمنی و آسوری و عیلامی و سومری غیر ایرانی میپندارند! ظلمهای بزرگ به هویت تاریخی و فرهنگی ایران زمین است در حالی همگی این زبانها ایرانی هستند اعم فارسی دری و غیر آن.
اشتباه است همبستگی و اشتراک ما بیشت موارد زبانی است ولی شباهتهای دو شاخه آرین و آلتایی بویژه اشتراکشان بیشتر افتراقشان است.
ــ با سپاس گذاری از نظر شما عزیز، مهمترین مسئله امروز ما مردم خاور میانه اصطلاحی، یا قاره کهن، نفوذ فراوان استعمار و امپریالیسم است، در تمام این کشورها از چند سال پیش با اسم رمز بهار عربی، جنگ ستیز و خرابی و کشتار بین مردم بشدت آغاز شده، و بزودی گسترش خواهد یافت، و دامنه آن به چند کشور دیگر هم می رسد، و این یک موضوع کوچک و کم اهمیت نیست، تقاضا برای افزایش جمعیت بی سواد و بی خودی در این کشورها، نیاز به جنگ و کشتن و کشته شدن است. چرای آن چندین دلیل دارد، یکی از آنها فقر فرهنگی و بینشی است، ولی اصل آن وجود امپریالیسم نو می باشد، من در وبلاگم سعی می کنم، در ابتدا و کل، این موضوع مهم را بشناسانم، تا بلکه یک درصد جوانان باهوش ایرانی، به این مسئله مهم بهتر آگاه شوند، و بدانند نباید اغفال ترفند های دشمنان تاریخی قاره کهن شوند.
ــ نظر یک هموطن عزیز دیگر، در وبلاگ من:
عکس با عنوان: عکس همه اعضای خانواده مو، از وبلاگ فوق، عکس شماره 7036.
آدرس ﺟﻬﻨﻢ
ﺟﻬﻨﻢ ﻧﺎﻡ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ( ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ) ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﮐﻮﻩ ﺻﻬﯿﻮﻥ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺒﺮﯼ ( ﺯﺑﺎﻥ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﻦ ﯾﻬﻮﺩ ) ﮔِﻬﯿﻨﻮﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﮒ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻟﻐﺎﺕ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﮒ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺝ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ( ﻣﺎنند ﮔﺮﮔﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺑﯽ ﺟﺮﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﮔﻮﻫﺮ ﮐﻪ ﺟﻮﻫﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ) ﺍﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ی ﮔِﻬﯿﻨﻮﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﯿﻨﻮﻡ، ﺳﭙﺲ ﺟﻬﻨﻢ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻠﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺷﻬﺮ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﮊﻩ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ: ﮐﺪوﻡ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ.
ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﺷﺪﻩ ﮔﻪ ﺑﻦ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﺑﻮﺩﻩ = ﮔﻪ + ﺑﻦ + ﻫﯿﻨﻮﻡ = ﺩﺭﻩ + ﭘﺴﺮ + ﻫﯿﻨﻮﻡ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﻫﯿﻨﻮﻡ.
ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﺷﺪ، ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﻭ ﻓﯿﻨﯿﻘﯿﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ﻣُﻠِﮏ ﻭ ﺑَﻌﻞ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﭘﺮﺳﺘﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﮔﺴﺘﺮﺵ یافت ﻭ ﻣﺘﻌﺼﺒﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻪ ﺑﻦ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﻫﯿﻨﻮﻡ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻦ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﺣﺬﻑ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻧﺎﻡ ﺩﺭﻩ ﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﺘﻮﻥ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻤﯽ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﭘﯿﺸﯿﻦ، ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﮐﺎﺭﺑﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﻫﺎ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺧﻮﺩ، ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻧﻮﻣﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﺟﺎﻧﯿﺎﻥ، ﻗﺎﺗﻼﻥ ﻭ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻧﺪ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﺯ ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻭ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﮑﺎﻥ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺟﺴﺪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﮐﺎﺭﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ: ﺗﻮ ﻻﯾﻖ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻫﺴﺘﯽ. ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ.
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺳﺮﻭﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻗﺖ ﺑﺎﺭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﯿﻦ ﯾﻬﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ، ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﺎﻡ ﮔﻬﯿﻨﻮﻡ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﮐﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺗﻮﺭﯾﺴﺖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ.
فساد در فساد
به امید روزی که هرکس به دنبال خارج کردن خود از چرخه فساد باشد...!
فردی به مطب پزشکی مراجعه میکند. در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه میرسد و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکیش را ارائه کند. پزشک، بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میگذارد و میگوید: "من پزشک واقعی نیستم. شما این پول را بگیر و بی خیال شو"
بازرس پول را میگیرد و از در خارج میشود! مریض یقه بازرس را میگیرد و اعتراض میکند!
بازرس میگوید: "من هم بازرس واقعی نیستم، و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی توی مریض میتوانی از این پزشک قلابی شکایت کنی..."!
مریض لبخند تلخی میزند و میگوید: "اتفاقا من هم مریض نیستم و فقط آمدهام که چند روز استراحت استعلاجی برای مرخصی محل کارم بگیرم ..."!
این است حکایت ما در جامعه... چون هر کدوم مون به نوعی آلوده هستیم، نمیتونیم جلوی فساد رو بگیریم. به امید روزی که هرکس به دنبال خارج کردن خود از چرخه فساد باشد...!
آگهی های جالب
اگر چکیده تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل های دماغ گنده چاقی هستند که ناتوانی جنسی دارند که میخواهند سریعا لاغر شوند و یک هفته ای ویزای کانادا بگیرند، اما قبل از آن میبایست اعتیاد خود را ترک کنند...
تا کتک نخورید آدم نمیشم
امروز ظهر توی اتوبوس انقلاب-آزادی بودم. با این که جمعه بود ولی اتوبوس خیلی شلوغ بود. مثل اینکه کل ملت می خواستن برن استادیوم بازی استقلال-پرسپولیس رو ببینن. اتوبوس تا درش پر بود که سلمان آقا هم به زور و آخ و ناله کنان آمد بالا... سر تا پاشو که نگاه می کردی معلوم بود یارو عوضی سوار شده. جای اون توی اتوبوس نبود.. آمبولانس باید سوار میشد!!!
دست چپش را با باند به گردنش انداخته بود.. سرش را باندپیچی کرده! زیر چشم راستش سیاه شده و چشم چپش قرمز بود...
به هر زحمتی بود آمد بالا.. یکی از مسافرها که باهاش آشنا بود، بلند شد و صندلی شو داد به اون... سلمان آقا با آخ و ناله نشست و مثل ساعت که دائم تیک تاک می کنه مشغول آخ.. واخ شد!!.
- مُردم.. خدا عمرت بده آقا که جاتو به من دادی. کسی که جاشو بهش داده بود، پرسید:
- سلمان آقا... خدا بد نده، چی شده!؟
سلمان آقا به زحمت کمرش را راست کرده و به صورت طرف خیره شد... تازه او را شناخت و گفت:
- آخ... واخ... آقای شریف شمائی؟.. مُردم نپرس.. درست سه ماهه که خونه خوابیده بودم...
- دکتر چی تشخیص داده؟
- راستش این مرض خیلی هم مسری هست... من از پسرم گرفتم. (چند تا از مسافرها که اطراف سلمان آقا بودند، عقب رفتند. می ترسیدند این مرض مسری به اونا هم سرایت بکنه)!
- پسرت حالا تو بیمارستانه؟
- نه.. اون مرضش خیلی خطرناکه.. تیمارستان هم راهش نمیدن!
- تعریف کن ببینم این چه مرضی یه؟!
سلمان خواست کمی راست تر بنشینه که صدای آخ و واخش درآمد:
- آی.. آخ.. اما... والله پسر من به جای درس خواندن و مدرسه رفتن همش دنبال توپ بازی بود. دو سال تو کلاس اول راهنمایی ماند.. دو سال هم تو کلاس سوم راهنمایی رفوزه شد...
هرچی می گفتم: پسرجان این توپ بازی را ول کن، جواب میداد: «مگه میشه بابا؟». خدا را شکر پای چپش شکست و دیگه نتونست بازی بکنه. اما پسره دست بردار نبود. حالا هم که نمی تونست بازی بکنه برای تماشای مسابقه می رفت..
یکروز خبر آوردند پسرم کلانتریه. رفتم کلانتری، دیدم پسرم با تماشاچیها دست به یقه شده و حسابی بزن و بزن راه انداختن.. پرونده را بستم و بردمش خونه. وقتی خوب شد با خواهش و تمنا ازش خواستم دیگه به تماشای مسابقه نره.. ولی پسرم زیر بار نرفت و گفت: "شماها راس میگین، ولی من نمی تونم قبول کنم".
یکروز گفتم برم ببینم این مسابقه چیه که از حرف پدر و مادر مهمتره. به اتفاق پسرم به تماشای مسابقه فوتبال جنجالی استقلال-پرسپولیس رفتم. بازی شروع شد. من نه از بازی سر می می آوردم، نه تیم ها را می شناختم، نه طرفدار کسی بودم... .
هرکس می برد و هرکس می باخت، به من ارتباط نداشت، فقط هر وقت توپ از زیر پای بازیکنان در می رفت یا زمین می خوردند، من می خندیدم و مسخره شان می کردم...
بالاخره یک توپ به تیر دروازه خورد و رفت توی دروازه؛ اما دروازه بان سریع توپ را گرفت و پرت کرد بیرون!!! صدای هورا و داد و بیداد جمعیت یکباره بلند شد... یک عده داد می زدند: «گُل! گُل!». یک عده انگشت شستشان را به نشانه «بیلاخ» به سایرین حواله می دادند! یک عده می رقصیدند.. یک عده هم وسط زمین اطراف داور جمع شده بودند.
منکه چیزی سرم نمی شد، فهمدیم این گل بود! اما این داور با کمال پررویی توی صورت تیمی که گل را زده بود، ایستاد و گفت: «گل نشد!..». طرفدارهای تیمی که گل را زده بود، داور را هو کردن... عده ای هم کف می زدن و داور را تشویق می کردند.
یکی از اونا که پهلوی من نشسته بود، گفت: «حق با داوره.. این گل قبول نیست». من بدون منظوری جواب دادم: «خیلی هم گل خوبی بود!.. داور حق کشی کرد، حتما از اون تیم حق و حساب گرفته..». طرف مربوطه بدون اینکه رعایت سن و سال مرا بکند، با لحن زشتی داد زد: "مرتیکه گاو! اینم شد حرف!؟".
تا اون روز کسی جرأت نکره بود به من همچنین توهینی بکنه! مثل ببر تیر خورده به طرفش برگشتم و بهش گفتم: "گاو اون پدرته که گوساله ای مثل تو رو درآورده!."
هنوز حرفم کامل تموم نشده بود که مشت محمکی روی دماغم خورد و سرم گیج رفت. خدا رحم کرد عده ای برای میانجیگری به وسط دیدند و ما را جدا کردند و الا یارو حسابی لت و پارم می کرد.. منکه روی زمین افتاده و خون مثل لوله آفتابه از دماغم می ریخت، پسرم را به کمک طلبیدم.. «پسرجان کجایی به دادم برس..» مطمئن بودم پسرم میاد تلافی منو در میاره؛ اما اون از ردیف جلو جواب داد: «صبر کن بابا! الآن داره گل میشه!!..». امیدم از پسرم هم قطع شد.
در حالیکه دستمالم رو جلوی دماغم گرفته بودم، از جا بلند شدم... این بار علاقه زیادی به تیمی که گل زد ولی داور قبول نکرد، پیدا کرده بودم. وقتی اون تیم، توپ را جلوی دروازه رقیبش می برد، من از هیجان به رقص در میامدم.. مثل اینکه توپ زیر پای من است.
یکبار هم چنان حواسم پرت شده بود که به جای توپ، لگد محکمی به کمر مردی که جلویم نشسته بود زدم.. اگر کس دیگری همچه لگدی به من زده بود، بیچاره اش می کردم. اما آقایی که جلوی من نشسته بود، کوچکترین توجهی نکرد. وقتی هم چند بار ازش معذرت خواستم، بدون اینکه سرش را برگرداند، گفت: «عیب نداره، توی مسابقه فوتبال از این چیزها پیش میاد..». در این موقع چنان لگد محکمی به پشتم خورد که نفسم بند آمد و برق از چشمم پرید!.. به عقبم نگاه کردم که ببینم کیه!.. یارو حتی ازم معذرت هم نخواست.
خلاصه چه دردسرت بدهم! آقای شریف عزیز! از همان روز، مرض مسری تماشای مسابقات به من هم سرایت کرد و خیلی زود در وجودم ریشه دوانید.. همینطور که مشغول لگد زدن و لگد خوردن بودم، یک گل وارد دروازه تیم ما شد.. یک عده می گفتند: «گل بود!». یک عده داد می زدند: «گل نشد.». بعد هم افتادند به جان یکدیگر و بزن و بزن شروع شد... منم از حرصی که داشتم یقه یک پسربچه 10 ساله رو گرفتم و شروع کردم به مشت و لگد زدن... پسربچه گفت: «عمو جان، منم طرفدار تیم شما هستم». این رو که گفت ولش کردم، اما خودم گیر یک آدم هیکل دار و گردن کلفت افتادم که حسابی دخلم را در آورد..
از یارو که داشت من رو کتک می زد پرسیدم: «بابا جون، شما طرفدار کدوم تیم هستی؟». می خواستم اسم هر تیمی را که می بره بگم منم طرفدار همان تیم هستم(!) اما وقتی اسم تیم مخالف را برد، بی اختیار فریاد کشیدم: «مرده باد تیم شما! ». یارو یکهو مرا مثل گوسفند قربانی از جا کند و پرت کرد پشت نرده ها... بعد از اون دیگه چیزی یادم نیست. یکوقت چشم باز کردم، دیدم روی تخت بیمارستان خوابیدم.
آقای شریف سرش را با تأسف تکان داد و گفت:
- خدا شفای خیر بده!
اتوبوس توی ایستگاه ایستاد.. سلمان آقا می خواست از جاش بلند بشه، پاکتی که زیر بغلش بود افتاد زمین. خم شد، پاکت را برداره، صدای آخ و اوخش درآمد.. آقای شریف پاکت را برداشت و به دستش داد و پرسید:
- حالا داری میری دکتر؟..
- نه جانم، می خوام برم تماشای مسابقه استقلال-پرسپولیس. توی این پاکت دو تا حلبی گذاشتم. حالا که صدام گرفته و نمی تونم هورا بکشم و کف بزنم، می خواهم با این حلبی ها سر و صدا راه بیندازم!! تا کتک نخورم آدم نمیشم!!
تفرقه افکنی: سلمان استقلالی بود یا پرسپولیسی؟ چرا؟
به برندگان یک عدد بلیط ویژه بازی استقلال و پرسپولیس اهدا خواهد شد! از اینترنت.
یک مهر استوانه ای بابلی
مونیکا روشن ضمیر (داهنکه)
چندی پیش در بازار اصفهان یک مهر استوانه ای را جهت خرید بمن عرضه نمودند. فروشنده آنرا بعنوان مهر هخامنشی ارائه مینمود، ولی هنگامیکه مهر مزبور را از نزدیک و با دقت ملاحظه نمودم، با نظر اول دریافتم که آن مهر نیز، همانند تعداد زیاد مهر های استوانه ای دیگر، متعلق به دوران قدیم می باشد.
طول این استوانه که از سنگی خاکستری رنگ ساخته شده است، 27 میلیمتر و قطر آن 14 میلیمتر می باشد. نقش و کتیبه چهار خطی روی آن تقریبا” خوب مانده است، ولی لبه بالا و وسط مهر، شاید در اثر استعمال زیاد و یا طول عمر، کمی سائیدگی پیدا نموده و در قسمت پائین آن نیز در دو جا بریدگی دیده می شود. برای خواندن کتیبه و دقت بر روی نقوش آن ابتدا کوشش کردم تا طبق معمول از انتقال نقش بر روی موم استفاده نمایم، ولی متأسفانه موفقیت حاصل نشد، و نتیجه رضایت بخشی بدست نیامد. ناچار مهر را در مقابل آئینه قرار داده، و با دقت نوشته ها و نقوش آنرا بروی کاغذ ثبت نمودم.
تصویر از اصل مقاله، عکس شماره 8618.
بطوریکه ملاحظه میشود، در این نقش غیر کتیبه نامبرده، صورت سه انسان و یک حیوان چهار پا نشان داده شده است . شخص سمت چپ متوجه نفر وسط گردیده است ولی بالا تنه ی او از روبرو دیده میشود. دست راست وی بحال آزاد در سمت راست قرار گرفته و دست چپش در حالیکه چیزی در دست گرفته در روی سینه اش واقع گردیده است. از لباس این شخص چیزی که جلب نظر میکند دامن یا پیشبندی است که گوشه آن در سمت جلو آویزان بوده و نمایش داده شده است، این شخص کلاهی سه گوشه نیز بر سر دارد. شکل 1 و 2 از عکس شماره 8618.
در قسمت بالای نقش میان اول و دوم تصاویری دیده میشود که به احتمال نزدیک بیقین، نقوشی از کرات آسمانی شکل 2 و 3.
نفر وسط که بطرف سمت چپ نقش متوجه شده است کاملا” از نیمرخ نشان داده شده و از حرکت دو دست وی آشکار میگردد که در حال نیایش به درگاه خدایان مافوق خود میباشد . بالا تنه این شخص در روی مهر تقریبا” محو گردیده و از صورت وی تنها دماغ و چانه اش نمودار میباشد و در بالای سرش آثاری از یک کلاه، که همانند سرپوشهای سایر خدایان این دوران میباشد ، نقش گردیده است. از لباس این شخص در قسمت بالا چیزی دیده نمیشود ولی دامن او بطوریکه نشان داده شده است، عبارت از دامن راه راه بلندی است که تا روی پا کشیده شده است. این فرم لباس مخصوص خدایان مربوط به این دوران میباشد. در روی این دامن، از قسمت کمر بپائین، قسمتی پر رنگ تر دیده میشود و احتمالا” هنرمند پیکر تراش میخواسته است چپ بدن این شخص را بطور وضح نشان بدهد، شکل 1 و 3.
پیکره سوم نقش تقریبا” همان حرکات نفر اول را، بحالت عکس، بخود گرفته است. یعنی در حالیکه بالاتنه او از روبرو نشان داده شده، سر و پاهایش در حالت نیمرخ نقش گردیده است و مثل آنکه در حالت رقص پای راستش را بطرف جلو برده و بسمت نفر وسط پیش میرود. ولی با توجه به نقوش و متون مربوط به آسور و آسورشناسی، این حرکت مخصوص نیایش و جزو اعمال مذهبی بوده است. محل و موقعیت قرار گرفتن این شخص در بالای یک حیوان، با مقایسه با سایر نقوش این سبک و این دوران ، دلیل برآنست که وی نیز جزو خدایان میباشد. لباسی که این شخص در بر دارد عبارت است از پیراهنی بلند که تا روی پا رسیده و در سمت جلو دارای شکافی است که از میان آن پای راست پوشنده آن بیرون آمده و نمایان است. دست چپ این شخص در بالا و دست راستش با داشتن زاویه ای بطرف پائین نمایش داده شده است. در بالای سر این شخص نیز چیزی شبیه به کلاه یا تاج دیده میشود. در پائین پای این پیکره نقش حیوانی دیده میشود که با توجه به وضع ظاهری اندامش، بویژه فرم سینه و دم حیوان، میتوان آنرا گاوی دانست و دو نقطه ای که در بالای سر او اثرش بجا مانده شاید معرف دو شاخ باشد، شکل 4.
متن نوشته شده ( خط میخی بابلی ) روی مهر از پائین پای نفر اول آغاز گردیده و بطوریکه بدان اشاره شد شامل چهار خط میباشد بدینطریق :
نگارنده بمنظور ترجمه و خواندن دقیق و کامل این متن رونویس آنرا عیناً همراه نامه ای توسط استاد ارجمند و دوست دانشمند آقای پرفسور والتر هینتس برای پروفسور دکتر بورگرProf Dr . Rykle Borger استاد آسور شناسی دانشگاه گوتینگن آلمان که معروفیت جهانی دارد فرستادم. پروفسور هیتنس در اول ماه فوریه امسال پاسخ نامه من را داده و در آن چنین اظهار نظر نموده اند :
"در اصالت این مهر استوانه ای نمیتوان تردیدی بخود راه داد. این مهر متعلق بدوران بابل قدیم (18 تا 17 پ م) میباشد، که دارای متن کاملا” صحیح بابلی میباشد و بطوریکه همکار آسورشناس من پروفسور دکتر بورگر اظهار داشته است، عبارات و ترجمه متن مزبور چنین میباشد: شکل 5.
مردوک موبالیت
DINGIR . MARDUK – mu – ba – Ii – it
پسر ابن مردوک
mar – Ib – ni – DINGIR . MARDUK
خدمتکار خدای سین
Warad DINGIR . Sin
و خدمتکار خدای ادد
u DINGIR . Adad
توضیح آنکه سین خدای ماه و ادد (چنانچه درست خوانده شده باشد) خدای طوفان و تغییرات هوا در بابل قدیم میبوده.
این مهر استوانه ای، چنانچه بدان اشاره شد، در دوران بابل قدیم قدیم ساخته شده است و توضیح آنکه عصر مزبور در فاصله میان پایان دوران او رسوم Ur III و دوران از بین رفتن سلسله اول بابل بدست مورشیلی اولMurshili I . شاه هیتی ها بسال 1594 پ م داشته است. معروفترین شاه بابل حمورابی نام داشته که از سال 1792 تا 1750 پیش از میلاد سلطنت میکرده است .
شاید بتوان پذیرفت که مهر استوانه ای مورد بحث ما در زمان همین شاه معروف بابل ساخته شده و مورد استفاده قرار میگرفته است . موضوع جالب توجه دیگر این است که در روی این مهر تصویر سه نفر نقر گردیده و در متن کتیبه آن هم از نام سه نفر یاد شده است یعنی بنظر اینجانب بایستی حتما” رابطه ای میان و کتیبه موجود باشد.
تصویر از اصل مقاله، عکس شماره 8619.
E . Srtommenger und M . Hirmer : Funf Jahrtausende Mesopotamien , Munchen 1962 , P . 157 . Andre Parrot , Sumer , London 1960 , P . 177
تصویرهای نفر وسط و دست راست بدون شک از خدایان میباشند. در کتیبه هم از سین خدای ماه و از ادد خدای توفان نام برده شده بعنی این دو نفر همان سین و ادد میباشند .
چنانچه گمان من درست باشد شخص اول دست چپ، که نشان خدائی ندارد، همان مردوک موبالیت صاحب این مهر میباشد، که در مقابل خدای سین، که برای او دعا و نمایش میکند، ایستاده است .
البته این گمان من شاید گستاخانه باشد چون تا آنجا که آگهی دارم تا بحال دانشمندان آسور شناس هنوز رابطه نزدیک میان نوشته ها و نقوش روی اینگونه مهرها را دقیقا” مورد بررسی قرار نداده اند. ولی از طرفی گمان من در مورد رابطه و پیوستگی و نزدیک میان کتیبه و اشخاص روی این مهر بایستی با حقیقت وفق دهد. مگر نقوش برجسته دورانهای ایلامی تا ساسانیان همیشه با کتیبه های مربوط آنها پیوستگی نداشته اند؟ از آن گذشته دلیلی ندارد که در روی مهری نام چند نفر ذکر گردیده ولی نقوش روی آن مربوط به موضوع و اشخاص دیگری باشد .
موضوع دیگر آنست که در روی آثار هنری ناحیه بین النهرین، تا آنجا که نگارنده آگهی دارد، لباسی همانند دامن یا پیشبند نفر اول سمت چپ روی مهر کمتر دیده شده است تنها در یک جا نقش این پیشبند بطور کامل و دقیق در روی سنگ نقر گردیده است و آنهم در روی لوحه سنگی کتیبه دار نارام سین میباشد .
نارام سین در سالهای میان 2260 تا 2223 پ م دراکد حکومت داشته است، شکل 6.
موضوع نقش لوحه نارام سین پیروزی وی در یکی از جنگلهای معروفش میباشد و بطوریکه ملاحظه میشود پیکر نارام سین، از نظر ایستادن و قرار گرفتن دستها ، درست همانند نقش شخص اول سمت چپ روی مهر بابلی مورد بحث ما میباشد. نکته جالب تر پیشبندی است که در هر دو تصویر با شباهت بسیار زیادی خود نمائی میکند .
در روی یک استوانه ی متعلق به دورة کاسیت ها، که در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد در بین النهرین فرمانروائی داشته اند، نیز دو نفر در وسط نقش روی استوانه دیده میشوند که طرز ایستادن آنها در مقابل یکدیگر کاملا” مطابق تصویر دو نفر سمت چپ و وسط مهر بابلی مورد بحث ما میباشد. البته این نقش، بسبب آنکه قدمت آن بپایه نقش استوانه بابلی نمیرسد، بمراتب بهتر و سالم تر مانده است. شکل 7.
در هر صورت وجود این دو استوانه و لوح نارام سین دلیل روشنی دیگر بر پیوستگی و استمرار هنر بین النهرین در طی سده های متمادی و مختلف تاریخی این سرزمین میباشد .
” پاورقی ها ”
1 – Fischer Weltgeschichte : Die Altorientalischen Reiche I Frankfurt 1965 .
2 – Fischer . . . . P . 106 .
نظر انوش راوید: این مهر متعلق به منطقه سینستان یا چینستان می باشد، که همان استان چین یا استان های مرکزی ایران است. بزرگترین مشکل تاریخ دانها این است، که نمی دانند سین چه بوده و که بودند و استان آن کجا بوده است. مردم سین استان در زمان همان استوانه مهر، بمرور به سرزمین های شرقی رفتند، و نام کشور خورشید یا سین یا سان، یعنی چین را به آن سرزمین گذاشتند، پوشاک و علائم این مهر، همانندی در آثار دوره های بعد کشور چین دارد.
آسور = آ + سو + ر = سرزمین قرمز بالا، یا سرزمین سرخ اول.
سومر = سو + مر = ماد قرمز یا مد سرخ. همان خاک سرخ رنگ بابل. مشروح در اینجا.
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: استراتژی ملی مردمی ایران
کلیک کنید: معنی نام شهرها و روستاهای ایران
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید:
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com