داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری، پیوست موزه مجازی ارگ ایران است. توضیح درباره این بشقاب هخامنشی را در این صفحه نوشتم. تفسیر این بشقاب، نمونه برای همه آثار ایرانی است.
داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری
تصویر بشقاب هخامنشی، عکس شماره 5270 .
بشقاب هنری و آئینی هخامنشی، که به اشتباه بشقاب ساسانی یا اشکانی معروف شده، و به اشتباه می گویند نقش دیونیسوس ایزد افسانه ای یونان را دارد.
جنس: نقره زراندود، قطر: 22.5 ساتیمتر، وزن: 906.2 گرم، محل نگهداری: موزه بریتانیا.
حتی نمی توانند بگویند ساسانی است، یا اشکانی. یعنی حداقل تشخیص دین و مذهب و آئین را در این بشقاب ندارند، یا دارند ولی می خواهند به عمد دروغ بگویند.
توضیح درباره این بشقاب هخامنشی را در زیر نوشتم. آنهایی که می خواهند بدانند، متوجه می شوند ولی آنهایی که نمی خواهند بدانند، هرگز متوجه نمی شوند، و مرا با آنها کاری نیست.
تفسیر این بشقاب، نمونه برای همه آثار ایرانی است، که از تاریخ ایران ربوده اند. غربیها اگر نتوانستند بشقاب را از آن خود کنند، برایش داستان دروغی گفته اند. عده ای ساده مثلاً تحصیل کرده ایرانی هم راحت، حرف و گفته آنها را پذیرفته اند. این عده ایرانی حتی نتوانستند، اندکی بشقاب را در گردونه یادگیری قرار دهند، تا ببینند نتیجه چه می شود. فقط عشق این را دارند، که چشم و گوش بسته هر چه را غرب و تاریخ نویسی استعماری گفته، با جان و دل بپذیرند.
این صفحه پیوست موزه مجازی ارگ ایران است.
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری
پرسش و پاسخ درباره بشقاب هخامنشی
نظر و پرسش و تقاضا: با درود به شما استاد راوید.
زیبایی و هنر محصول تمدن است، هرچه زمان می گذرد مجسمه ها زیباتر میشوند، و نقاشی ها روح انسان را بیشتر تحت تاثیر می گذارند. یک مجسمه یا نقش و نگار که مربوط به امروز است، هزاران برابر زیباتر است، از مجسمه یا هر هنری که مربوط به هزار سال پیش است. از نظر علمی هر بار که ما صحنه زیبایی می بینیم. در مغز هرمونی به نام آدرنالین ترشح می شود، که مفهوم زیبایی و هیجان را در مغز به وجود می آورد.
از دید علمی یک موسیقی قرن بیست و یک، در مغز مقداری آدرنالین ترشح می کند، که اندازه آن صدها برابر اندازه آدرنالین ناشی از گوش دادن به موسیقی قرن نوزدهم است. در واقع این تکامل زیبایی شناسی است، که هرچه زمان می گذرد، با پیشرفت تمدن پیشرفته تر می شود.
تاریخ نویسی استعماری، همه زیبایی و هنر را که در طول هزاران سال از تمدن جیرفت تا تمدن هخامنشی تکامل یافت را به نام یونان مصادره می کند، و سهم ملت ما از آن همه زیبایی و هنر تصویرگری را فقط به چند نقش سرباز هخامنشی، که ریش بلند دارند محدود می کند، و هر جا نقشی بدون ریش می بیند می گوید، که این باید مربوط به الکساندر یونانی یا زیر دستان او باشد.
این طوری استعمار شکوه و زیبایی جهان باستان را از چنگ ما در می آورد، و به نام خود ثبت می کند.
بیایید از دید علم هنر تاریخ را بررسی کنیم، زیبایی شناسی هزاران ساله را در نظر بگیرید، چه طور ممکن است، این زیبایی که حاصل هزاران سال تکامل است، از تمدن کهن ایران به دور باشد، و فقط مخصوص یک قوم کوچک با سابقه بسیار محدودتر در جزایر دریای اژه باشد. آنها این تکامل هزاران ساله هنر را از کجا آوردند.
استاد راوید باید بگم هر چه گشتم نقش و نگار یا تصویری از دوران هخامنشی پیدا نکردم، که شبیه به بشقاب ساسانی در ایمیل قبلی باشد، متاسفانه در اینترنت این نقش و نگار و تصاویر همه به نفع یونان ثبت شدند، و به راحتی و بدون دانش کافی نمی توان آنها را تشخیص داد.
از شما خواهشمندم برای تحلیل نقش و نگار بشقاب به اصطلاح ساسانی، تا می توانید نقش و نگار های مشابه بیاورید، تا خوانندگان هنر واقعی هخامنشی و اشکانی را بشناسند، و آن را متعلق به یونان یا روم ایتالیا ندانند، و بدانند که هنر مجسمه سازی و نگار گری، که به ایتالیا و از آنجا به همه اروپا رفته در اصل تکامل هزاران ساله هنر از ایلام و جیرفت تا هخامنشی و اشکانی است.
پاسخ انوش راوید: با درود و سپاس از توجه شما.
بله همانطور که گفتید، هنر نیز مانند همه چیز نیاز به زمینه های تاریخی دارد، این را غربیها خوب می دانند. اما در کجای دنیا دیده اید دزد بگوید، این را از کجا دزدیدم. آنها برای تاریخ دزدیشان تاریخ درست کرده اند، و خودشان خوب می دانند، که دزدی است. فقط می ماند این شرقی های ساده مهمان نواز، که اموالشان را به مهمانها دادند، و با سادگی هم، داستان دروغ های آنها پذیرفتند، در اینجا.
نمونه آن را در تکه فیلم از جاده ابریشم کذایی بی بی سی در زیر همین نوشته ببینید، که چگونه یک فرد انگلیسی از سادگی یک شرقی استفاده کرده، و اموال تاریخی غرب چین، که در اصل متعلق به تاریخ ایران است به یغما برد.
در زیر ظرف هخامنشی را که با دزدی، از تاریخ یونان و یا سبک یونانی گفته اند، تشریح می کنم، و چون تکرار کردن عکس های مورد نیاز، برای تشریح تشابه در این برگه ممکن نیست، لینک های آنها را گذاشتم.
در میانه ظرف تصویر الهه میترایی معروف بیستون است، که با دستکاری حرفه ای موزه ای بمنظور اهداف موزه ای و تاریخی، صورت آنرا نابود کرده اند، این الهه در آثار میترایی دیده می شود، در اینجا.
در بالای ظرف نیز الهه ای در پرواز است، این الهه نیز در آثار میترایی بفراوانی دیده می شود. تفاوت این الهه با الهه های دیگر آثار میترایی در این است، که او بندی را آویزان کرده، تا الهه کوچکتر در پائین پارچ یا تنگی را به آن ببندد، و به بالا بفرستند. این مربوط به نیایش آب برای سرزمین خشک و کم آب جهت باران است، در اینجا.
در سمت راست ظرف، مردی لخت گویا مشغول نوشیدن جام ریتون شراب است، بمنظور آب افشان کردن آن از دهان برای برکت دادن. من شخصاً این عمل را از دراویش دیدم. درباره این موضوع در تاریخ کذایی یونان اروپایی تاریخ نویسی استعماری هیچ چیز گفته نشده است.
در پائین تصویر اصلی وسط ظرف بانویی با اندازه کوچکتر با لباس پوشیده و دامن بلند نشسته. او مانند ظرف ایلامی و مهر هخامنشی و ایلامی است، در اینجا.
در سمت چپ ظرف دو الهه دیگر با دامن های افشان حریر و ابریشم هستند، که دور سر یکی هاله ای از نور قرار دارد. دامن آنها مانند دامن های ظروف جیرفتی است، و هاله نور آن نیز میترایی است، در اینجا.
در زیر تصویر اصلی مرکزی، مردی با نقش کوچکتر مشغول گرداندن چرخ زندگی است، چرخی که در آثار ایرانی از دوران کهن بفراوانی دیده می شود. درباره گرداندن چرخ زندگی در تاریخ کذایی یونان اروپایی تاریخ نویسی استعماری هیچ چیز گفته نشده است.
در پائین ظرف، شیری نیز در جستجوی چیزی در ظرفی می گردد، ظرفی که سابقه تاریخی در تاریخ کهن ایران دارد، در واقع شیر دارد بدنبال آب می گردد، شیر سال ایرانی شیر در تخت جمشید است، و آب نیاز سال است. چیزی که اصلاً به یونان و یونانی مآبانه مربوط نمی شود.
در حاشیه ظرف چند درخت زندگی است، دو درخت زندگی با سه شکوفه و یک درخت زندگی با پنج شکوفه، که همه آنها مربوط به ظروف جیرفت هستند، و در آنها بفراوانی دیده می شود. در نهایت به تثلیث و پنج تن ختم شدند، در اینجا.
هنر ارائه شده در این ظرف، کامل میترایی و مربوط به شرق و میانه ایران است، که نیایش باران اهمیت داشت. در واقع مربوط به هخامنشیان شرق است، که میترایی بودند، و شاهزاده هخامنشی اسکندر، که موسس سلسله میترایی اشکانیان بود، از میان آنها برخواست.
در نهایت در قرون جدید، عده ای ساده کم سواد و کم کار آکادمی ایرانی، براحتی آنرا به اروپا و تاریخ نویسی استعماری واگذار کردند، و شد الکساندر از اروپا. امیدوارم ایرانیان باهوش و متخصص تاریخ را بدرستی یاد بگیرند، و اهمیت آنرا متوجه شوند و تاریخ از دست رفته را پس بگیرند.
داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری
دیونیسوس یا دیونیزوس
دیونیسوس یا دیونیزوس نام ایزدی در اساطیر یونان، که دارای دو ریشه مجزا است، از طرفی او ایزد شراب، زراعت انگور، قداست می، ناظر بر جشنهای مقدس و حاصلخیزی طبیعت است، و از طرفی دیگر دیونیسوس نشاندهندهٔ ویژگیهای برجسته هنر ادیان مختلف همانند کسانی، که در الوزیس به عبادت میپرداختند.
او بزرگترین خدای جهان یونانی (هلنیستی) متأخر است، که در آن پرستشش با مراسمی پرزرق و برق همراه بود، و آن نوعی وعده رهایی محسوب میشد. دیونیسوس را اغلب با ساتیرهای مذکر و مؤنث و مائنادها (ایزد کشتزاران) نشان میدهند. او همچنین ایزد شهوت است، از این رو، بسیاری از پرستشگاهها به نام او بودند، و جشنها با نام او برگزار میشدند.
رومیان این خدا را بیشتر با نام باکخوس یا باکوس Bakchos میخواندند.
در حدود دو دهه پس از رواج گستردهٔ ماگنا ماتر در روم، مجلس سنا بر ضد کیش راز آمیز دیگر، این بار از یونان، دست به مخالفت برداشت. باکوس (برابر دیونیسوس یونانی) ایزد منجی و خداوندگار میبود. شعایر مربوط به او باکانالیا خوانده میشد، به میگساری و هرزگی شهره بود، و احتمالاً به تجربه خلسهوار آیینی کمک میکرد.
در ۱۸۶ پیش از میلاد مجلس سنا این کیش را ممنوع کرد، زیرا معتقد بودند که نه تنها باعث هرزگی و فساد بیش از حد میشد، بلکه طبقات پایین جامعه را به توطئه بر ضد مقامات دولتی وامیداشت. همهٔ شعایر سری باکوسی در سراسر ایتالیا ممنوع گردید، و رومیها نیز از کاهن شدن منع شدند و عقوبتش مرگ بود.
تصویر مجسمه تازه ساز از دیونیسوس، که هیچ شباحت به تصویر بشقاب ندارد، عکس شماره 8733.
توجه نمایید هیچ اثر تاریخی از این ایزد تقلبی وجود ندارد، فقط حرف و داستان تازه ساز است. این داستانها هم از تاریخ ایران ربوده شده. زیرا یونان غرب تاریخ تمدن ندارند، هر چه هست کمتر از 2500 سال است.
اغفال داستانهای تاریخ نویسی استعماری نشوید، و بروید واقعیت را پیدا کنید. اگر آنها ملتها را ساده بپندارند، داستان های مهمتری برای سرنوشت و آینده ملتهای ساده می ریزند. اغفال نشوید.
ــ Dionysu= استاد یا اوسا یا رهبر تأمین کننده، یا دایه.
ــ Bakchos = باک = بغ = موبد + اوس یا همان رهبر = موبد بزرگ.
این ریشه یابی ها ممکن است، کمی کار داشته باشند. ولی در هر صورت بدلایل مختلف تاریخی، ریشه آنها به زبان باستانی ایرانی بر می گردد. در اینجا.
داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری
. . . .
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
فیلم شماره 1247 ارگ ایران، تکه ای از فیلم مستند بنام کذایی جاده ابریشم از بی بی سی. دروغ جاده ابریشم در اینجا. در آن انگلیسها براحتی و وضوح، به غارت آثار تاریخی شرق اعتراف می کنند. البته این غارتها را می توان پیگیری قانونی کرد. زیرا از شخصی مفت خریده شده، که خود او امانت دار بوده، نه مالک آنها، یعنی دو بزه جزایی انجام شد.
داستان بشقاب هخامنشی و تعریف نقشهای هنری
کلیک کنید: تاریخ و جغرافیای تاریخی یونان
کلیک کنید: داستان های تاریخی و اساطیر جهان
کلیک کنید: دو قرن سکوت کذایی، عبدالحسین زرینکوب
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
حمله مغول به ایران سومین دروغ بزرگ
پیش گفتار
ساختارهای تاریخی اجتماع کلید تاریخ است، اگر تاریخ نویس، از تاریخ اجتماعی به درستی نداند، نمی تواند مسائل تاریخی را تشخیص دهد، و اغفال دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ می شود. برای آنکه بتوان کشوری را دوست داشت و به آبادی و اعتلای آن کوشید، نخست باید آن را شناخت، وبسایت انوش راوید به منظور آن ایجاد شده است، که ایران را به ساکنان خود خاصه جوانان بهتر بشناساند. در کشور های پیشرفته کتاب های گوناگون در باره هر موضوع تالیف گردیده، و در دسترس همگان گذارده شده، تا مردم از پیر و جوان و دانشور و کم سواد، بتوانند با جمیع امور و شئون سرزمین خویش آشنا گردند. در ایران چنین کتاب هایی که بدور از دروغ و نفوذ دشمنان صهیونیسم و امپریالیسم و تفکر منحط همسایگان تاریخی باشد، بسیار نادر است، مخصوصاً برای آنکه نیازمندی جوانان را بر آورد، و با واقعیت های رشد و قدرت نفوذ تمدن، و فرهنگ با شکوه کشور پهناور ما همگرا باشد.
تصویر یک سپر ایرانی دوران مغول، عکس شماره 3417.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
تصویر لوگو تاریخ را علمی بدانید نه داستان روی داستان، عکس شماره 1618.
این برگه پیوست جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران است
. . . ادامه دارد و باز نویسی می شود . . .
ادامه پیش گفتار
بی شک جوانان عطشی برای شناختن گذشته و حال سرزمین خویش دارند، ولی یافتن کتاب مناسب که دید جدید و آگاهی واقعی بدهد آسان نیست، از این رو نوعی دلسردی و گسیختگی با فرهنگ و گذشته در ایران دیده میشود، و این خواسته دشمنان قاره کهن و ایران بزرگ است. در این وبلاگ کوشیده ام دروغها و دروغگوها و دشمنان تاریخی ایران را بنمایانم، تا همگان دیدی جدید نسبت به تاریخ عظیم ایران عزیز پیدا کنند، و بدین منظور سعی کردم که موضوعات متنوع و گوناگون جهت همین منظور بنویسم، منجمله در تاریخ نیک. در جهانی که دشمنان سعی در نفی ما دارند، فرهنگ ایران باید در مسیر رشد و شکوفایی خود، پلی بین گذشته و حال و آینده ببندد، و تفاهم و پیوستگی تاریخی ساکنین این سرزمین، همچنان گذشته، خار چشم دشمنان باشد، در مقاله قرن سنت گریزی حرکت نوین به جلو را نوشته ام. یاری عزیزان در برداشت و شناخت دروغ های تاریخ ، بسیار خشنودم می کند.
آغاز ماجرای دروغگویی
جامعه شناسی تاریخی ابتدای دانش تاریخ است. با پیدایش اسلام و از بین رفتن طبقات اجتماعی، هجوم روستاییان به شهر ها و روستا های بزرگتر افزایش یافت، و یکی دو قرن بعد از اسلام، شهر های بیشتر و بزرگتر می شوند. تا حدودی مانند قرن اول اسلامی، در بغداد خلفا که در اصل ایرانی هستند، یکی پس از دیگری عزل و نصب میشدند، و حاکمان جدید منصوب می گردیدند. این حاکمان و شهر نشین های جدید با نداشتن پیشینه فکری و ذهنی جهت تحلیل این تحولات به جنگ های دائم پرداختند، بغدادیها چندان بدشان نمی آمد، که از آب گل آلود ماهی بگیرند. کم جمعیت شدن روستاها و بزرگ و پر جمعیت شدن شهرها نیازمندی جدیدی طلب می کرد، و آن جمعیتی از کشاورزان و دام پروران برای تولید غذا و پرورش اسب و دام بود. بنابر این در تاریخ قرون اولیه بعد از اسلام می بینیم، شاهان طوایف مختلفی از غز و تاتار و حتی کومان و بلغار و غیره را به این جهت می آوردند، و در روستا های ایران بزرگ مقیم می کردند. در اکثر ولایات پیدا شد شهر های ایرانی و پارسی در محاصره روستاها و عشایر های غیر ایران باستانی تازه آمده (هرچند که همه ریشه در تمدن کهن جی داشتند). به صورت طبیعی در رشد اجتماعی و طی یکی دو قرن و در روش عادی زندگی و با برابری اسلامی اینها میتوانستند، در حکومتها نفوذ کنند، مخصوصا که برای جنگ از جوانان شان استفاده میشد. این جنگ جویان نیز در نیم قرن دوم زندگیشان سردارانی شدند صاحب قدرت و نفوذ، و حتی توانستند حکومت هایی را بدست بگیرند. چون اینها و قوم های شان در ورود به ایران هیچ سواد و معلومات روز را نداشتند، وابسته به ایرانی های با سواد و وزرای پارسی زبان بودند، در باره وزرای پارسی آثار زیادی در تاریخ باقی مانده است. سواد و علم و دانش در اختیار پارسی زبانان قرار داشت، که اکثراً ساکن شهرها بودند، بدین جهت است تا حکومت صفویه غیر از زبان پارسی و عربی هیچ اثری نوشته ای و کتابی از زبان های دیگر نیست.
در این میان اندیشمندان و دانشمندان ایرانی اقدام به تاسیس فرقه های مختلف، جهت نجات فکری و اجتماعی ایران و ایرانیان می زدند. این دانشمندان ایرانی فارسی زبان به کارشان کاملاً وارد و عاقل بودند، ولی بعلت وسعت مملکت و اتفاقات مهم چند قرنی، تفاهم سراسر و قدرت نفراتی و نظامی نداشتند ، و مجبور بودند با نفوذی که داشتند دست به ترفند هایی بزنند و این حاکمان جدید را یکی بعد از دیگری نیست و نابود کنند. ولی یک مشکل اساسی سر راه داشتند و آن فتوای خلفا بود، و می بایست در نهایت از شر بغداد راحت شوند، ولی چگونه؟ که با روحیه و فکر و عقیده مردم مشکل نداشته باشد، و این را می بایست توسط همین اقوام که برای گدایی و کار و گاه غارت به مرزهای ایران می آمدند بکنند. در آن زمان شیعه و سنی در کار نبود، که مثل صفویه و عثمانی به راحتی به جان و مال هم بیفتند، یا بمب گذاری های امروزی در عراق و پاکستان و کشتار. ابزار ها و برنام های نوینی می خواست تا از شر خلفای بغداد راحت شد، آیا قومی لازم بود، که از همه بی سواد تر و احمق تر لواط کار و مشروب خوار و ترسو از رعد و برق و بشدت خرافاتی و جادوگر پرست باشد، این صفات در توصیف مغول در کتابها نوشته شده است. با این تعریف ها می توانستند، حمله ای به نام مغول ساخته و پرداخته کنند. مانند ترفند آوردن آخرین شاه صفویه توسط سرداران وقت. در زمان خوارزمشاهیان دانشمند های پارسی زبان دائم به هر سو میرفتند تا بیابند آنچه می خواستند، و یافتند آنچه که واقعی نبود، و در هیچ تاریخی و کتابی از گذشته نامی از آن نیست، چنگیز یا تموچین فرزند یسو کای بهادر رئیس طایفه قیات و از تاتار های سیاه، نام تاتار یا تتر را ایرانیها به تمامی زرد پوستان می گفتند. از آنجا که این تارنما خود تاریخ نیست و فقط دیدی جدید به تاریخ جهت شناسایی و برداشت دروغها از تاریخ ایران را ارایه می دهد، از نوشته های تکراری که در تمامی کتابها می باشد خود داری میشود.
واقعیت چه بوده است، در دو قرن اول اسلامی هنوز طوایف ایران شرقی، در دوران ساختار تاریخی اجتماع سازمان قبیله ای که مجلس مغستان پایه گذاری کرده بود بسر می بردند، ولی در ایران غربی یک مرحله اجتماعی جلو رفته و در سازمان قبیله ای دینی بودند. البته مردم با یک مشکل رو برو بودند، و آن خلفای ایرانی بغداد بود، که می خواستند ایران را به شکلی شکست خورد و پایان یافته در تاریخ اجتماعی، یعنی مانند شاهنشاهی ساسانیان باز گردانند. به همین جهت قدرت در ایران غربی متزلزل بود، و به راحتی طوایف مغول ایرانی که از مغستان آمده، به سمت بغداد و برای سرنگونی حکومت خلافت ایرانی حرکت کردند. ایرانیان شرقی به راحتی توانستند، خلافت را سرنگون کنند و تا حکومت صفویه و ورود استعمار، ساختار اجتماعی سازمان قبیله ای دینی را در ایران پیاده شد. اگر در تاریخ ایران هیچ اثری از مغول های بیابان های شمال چین در ایران نمی باشد، به دلیل همین است، که این مغول از مغستان گرفته شده و مردم و طوایف ایران شرقی بودند. از قرن 19 به بیابان های شمال چین گفتند مغولستان، و آنهم به اشتباه و از روی تاریخ های دروغی استعمار نویس بوده است. این جا نیز یاد آوری نمایم، که بیابان های وسیعی دو قسمت ایران را از هم جدا می کرد، و ایران را به دو بخش سیاسی تقسیم می کرد. این مسئله جغرافیای در سیاست گذاری های حکومتها تأثیر داشت، منجمله در زبان فارسی، که با این حرکت و در آمیختگی ایران شرقی و غربی، فارسی جدید پایه گذاری شد. جاده ری که به معنی طولانی است، مانند ری برنج، و بخشی از جاده ابریشم بود، ارتباط دو بخش را حاصل می کرد. در ادامه حرکت مغول های ایرانی پیرو مغستان در ایران غربی، آنها شهر های بسیاری منجمله شیراز و اصفهان و تعدادی دیگر را گسترش دادند، و مراکز حکومتی خود نمودند. و با به قدرت رسیدن و در ادامه حرکت خود، به روسیه و هندوستان هم لشکر کشیدند، و تا قبل از ورود نادر شاه افشار به هند، حکومت فارسی زبان بابری مغولی را در هندوستان داشتند. آنها در هندوستان اثرات زیادی از فرهنگ مغستانی بجای گذاردند، در تمام تاریخ هند مغول ها را ایرانی می دانند. بسیاری از این مغستانی های ایرانی ها بودند، که اداره هندوستان را در زمان استعمار به عهده داشتند، و خدمات فراوانی به انگلستان نمودند، که جای تأمل و بررسی است. همچنین در تاریخ هندوستان به پیروان مغستان، مغولی می گویند، یعنی افرادی که از مغ هستند.
بررسی دروغ نامه های حمله مغول
در چنگیز نامه های مختلف از خراب کردن شهر بلخ و کشتار مردم آن نام برده شده است، در صورتیکه بلخ یکصد سال قبل از چنگیز با زلزله خراب شده بود، و مردم آن به مزار شریف رفته بودند. از نابودی چند شهر دیگر نام برده شده که هنوز تعدادی از آنها را نمی دانند کجاست، چون دروغ هستند، یک ملیون کیلومتر مربع آسیای میانه، یکصد شهر داشت نه چند شهر. نقاط جغرافیایی و اسامی کاملاً اشتباه گفته اند، وقتی کتاب های مغول را می خوانید نقشه هم ببینید، که احمق های دروغ گو چقدر اشتباه گفته اند. محمود خوارزمی به شاه گفت: سپاه چنگیز قطره و سپاه خوارزمشاه دریاست، و چرا در بارگاه خوارزمشاه، که بطور کلی جنگ دیده بودند کسی چیزی نگفت. از مدافعان شهر ها رقم های صد هزار و دویست هزار ذکر میشود، و حمله کننده گان را چند صد هزار نفر، انگار گله گوسفند می شمارند، این رقمها شاید برای دیوانه ها و احمقها جالب باشد ولی واقعی نیست. از حشر و سیاهی سپاه مغول می گویند که چند برابر سپاه مغول بودند، و از نیرو های ایرانی تشکیل میشد که در جلوی سپاه مغول می راندند، انگار گله بز و گوسفند است نه دشمنان یکدیگر، احمق های دشمن تاریخ دروغ می گویند و احمقتر های انیرانی باور می کنند. دشمنان تاریخ ایران دو تیر و یک نشان زده اند، یعنی ایرانیان ترسو و بز دلند که این چنین جلو دار دشمن هستند، و ساده و احمقند که این چرت رو باور می کنند، دشمنان ایران زمین دیگه بیچاره شدین انوش راوید مچتونو باز می کنه، بد بخت شدید. در جنگ های باستانی، از هر دو نیروی سواره و پیاده نظام، و بنا به مصلحت صحنه جبهه و استراتژی جنگ استفاده میشد. مثلا برای فتح شهر و قلعه باید از نیروی پیاده استفاده میکردند. سواره نظام ها بعلت اسب سواری از دوران نوجوانی پاهایی پرانتزی داشتند، و این یک نقطه ضعف بدنی برای حرکت و نبرد پیاده بود، قبل از قرن بیستم تاریخ نگارها و یا داستان گوها این مشکل را می دانستند، و در نوشته هایشان در نظر می گرفتند، و برای داستان مغولشان حشر و سیاهی بدین منظور پرداختند، ولی در قرن بیستم با وجود ماشین و تانک و نبود سواره نظام اسبی، این مهم فراموش شد، و تاریخگو های داستانی این مشکل بدنی در تاریخ را فراموش کرده بودند.
در جا هایی گفته اند مدافعان و ایرانیان اغفال می شدند، و این اغفال در چند روز تا نابودی شان ادامه داشت، کدام احمق است که این حرف های احمقانه رو باور می کند. در جایی نوشته اند سلطان محمد خیلی مسخره و در یک زمان کوتاه و در دوره هرج و مرج 700 کیلومتر به غرب فرار کرده، و بعد از مازندران و گیلان که خیلی مشکل است، 700 کیلومتر به شرق باز گشته، درست احمقها همان دروغ های اسکندری را گفته اند. استراتژی های جنگی مسخره ای از ایرانیان نوشته اند، که با افکار نظامی آنزمان جور در نمیاد، در آنزمان جنگ های بزرگی بین شاهان و خان های ایرانی بوده، ولی هیچکدام این روش های مسخره را بکار نمی بستند. جنگ های آنزمان را در همان وقت حساب کنید. نامه های مجعول را چه کسانی مینوشتند و چه بوده. چرا یک شمشیر و زره و یا هر وسیله رزمی مغولی و یا چینی در موزه های ایران نیست. چرا هیچ اثری از یک جنگ در صحنه های نبرد ها و بیابانها نیست، و یا اثری از وجود مغول مغولستانی در ایران نیست. چرا در آرامگاه و گنبد سلطان محمد خدابنده، که میگویند مغول بوده یک کلمه مغولی و ترکی شرقی نیست. چرا دانشمندان اسماعیلیه مثل همه به مغولان پیوستند، و چرا گفتند بقیه اسماعیلیان را کشتند. می گویند چنگیز جنایت کار مشروب خور در عدل چنان بود، که در تمام لشکر گاه هیچکس را امکان نبود، که تازیانه افتاده را از راه برگرفتی جز مالک آن، احمقها کلی تعریف ضد و نقیض نوشته اند، راسته که میگویند دروغگو فراموش کاره.
در جای دگری نوشته اند چنگیز موهوم پرستی صحرا نشینی را به حد کامل دارا بود، که چنین شخصی در آن شرایط نمی توانست بزرگ باشد. چرا از آنهمه گنج و جواهراتی که مثلاً از چین غنیمت گرفته اند، حتی یک انگشتر و یا حمایل از آنها در موزه های ایران نیست. از همه مهمتر گرد آوری چند صد هزار سپاه و حرکت آنها، در پنج هزار کیلو متر مسیر سخت بطرف ایران، کاملا غیر ممکن است. چقدر خواننده داستان هایشان را احمق می پنداشتند، که چنین چیز هایی گفتند. البته برای این دروغ هایشان توجیهات احمقانه پسند تری گفته اند، مثلا نوشته اند، یاسا مهم بود، اگر یا سا مهم بود چرا در دست نیست. اگر ورق پاره های بجا مانده یاسا را بخوانید می بیند، که آنقدر چرت و پرت و خرافات است، که رو دست همه امثالش می باشد. از جلسات سران قبایل مغول می گویند، انگار چند نفر بی سواد از تعدادی دهات و قبیله کم جمعیت و خرافاتی، چه دانشمندانی بودند، تاریخ نویس های احمق فکر می کنند در قرن 21 هنوز ساده هست، که این پرت و پلاها را جدی بگیرد. اگر از سرزمین کوچک کم جمعیت و فقیر مغولستان که گویند تا همان لحظه قبایل بد مست و خرافی با هم جنگ داشتند، چند صد هزار نفر بطرف ایران رفتند، پس چه کسی از این سرزمین دشمن خیز مراقبت می کرد. حتی نوشته اند بسیاری از شاهزادگان و سرداران مغول بر اثر شرب زیاد الکل در گذشته اند.
در هر صفحه از چنگیز نامه ها آنقدر پرت و پلا و چرت و ضد و نقیض نوشته اند، که نمی دانم کدامش را مثال بزنم و بگویم. رژیم شاهی گذشته، بدلیل سر سپردگی که به دشمنان تاریخ و جغرافیای داشت، نمی توانست از اشخاص آگاه در دستگاه های دولتی و آموزشی استفاده نماید. بنابر این به خواست آنها و در جهت پایین نگاهداشتن شخصیت والای ایرانی، دروغ های احمقانه تاریخ را تکرار می کردند، و اجازه نمی دادند تاریخ و فرهنگ یاد گیری به جامعه منتقل شود. کدام احمق است، که اینهمه نوشته های دروغی را به جای تاریخ باور داشته باشد. گویند ترمذ نخستین شهری بود که مغولان گرفتند، و با خاک یکسان کردند، و چگونه پیر زنی به امید اینکه کشته نشود فریاد زد، که یک مروارید را بلعیده است. ولی مغولان بی رحم شکمش را پاره کردند و مروارید را بیرون کشیدند. و چنگیز دستور داد تا شکم همه نعشها را برای مروارید پاره کنند. خودتان پیدا کنید دروغ گویی این داستان را، در صورتیکه در تاریخها و آثار آن زمان ترمذ، خبری از چنین حادثه ای نیست. دروغگوها گویند از میان اسیران میلیونی، صنعتگران و استاد کاران رزمی را جدا می کردند، و بقیه را می کشتند تا خندقها را پر کنند، احمقها خیال کردند ما هم مثل خودشان احمقیم تا این پرت و پلا ها را بجای تاریخ قبول کنیم. اینها می خواستند بگویند جماعت ایرانی بادمجان است. برای توجیه دروغ هایشان می گویند، علل موفقیت چنگیز مراقبت او در حفظ ارتباطات میان نقاط امپراتوری پهناور خویش و اداره یک مر کز اطلاعات بود. هر کسی که بگوید تاریخ بادهستم و میدانم، و این گفته دروغی را نتواند در زمان و حوادث و امکانات مغولان ، تجزیه و تحلیل کند، بهتر است از این وبلاگ خارج شود.
چقدر پز دروغی از اسب و سوار کاری مغولان گفته اند، ولی چون دروغگوها فراموش کارند، در جایی دیگر در تعریف مغول نوشته اند، که بسیار مشروب خوار در حد افراط بودند، که حتی از اسب به زمین می افتادند. انگار حریف های ایرانی و مسلمانشان که ورزش و رزم در سرشتشان زاده، و مشروب خوار هم نبودند اسب ندیده بوده. می گویند آنها نقشه های جغرافیایی خوبی و نقشه راه ها را داشتند. پس چرا یکی از آنها موجود نیست. هیچ قلعه و سرباز خانه تاریخی در سرزمین مغولستان وجود ندارد، تا در زمان چنگیز تقلبی به آموزش سربازان و فرماندهان بپردازد، و یا وسیله هماهنگی و پشتیبانی این ارتش کلان دروغی باشد، تاریخ دان های تقلبی تر بخاطر باور دروغ های اسکندر و چنگیز از خودتان خجالت بکشید، و بخود آیید. احمق های دروغ گو می نویسند، که چنگیز به بازرگانی اهمیت می داد، و خزاین مغول پر بود، و احمقتر ها باور می کنند، مگر بازرگانی فقط در چند سال حاصل میشود، بازرگانی ریشه در تاریخ ملتها دارد، نمی گویند چرا هیچ کاروانسرا در مغولستان نیست، و چرا هیچ کالای بازرگانی در موزه های مغولستان نیست. گویند عده ای از جنگجویان گمان می کردند، مغول دارد با صلیبیون جنگ می کند، برای همین در سپاه مغول بودند!!! صد تا علامت تعجب! خنگ های دروغگو گفته اند ابتدا در بغداد از سپاه بیست هزاری بغداد شکست خوردند، پس کو آن سپاه صدها هزاری شکست ناپذیر. گفته اند در عراق شهر های سنی را قتل عام کردند، و شهر های شیعه و مشاهیر شیعه امور را در دست گرفتند. این مطلب اصل قضیه است که در آینده پیگیری می کنم.
باقیمانده قلعه مهم در دریاچه ارومیه کجاست؟ چرا گنجها را در جایی که به این راحتی قابل دسترس است قرار داده اند؟ چون آنکسی که این دروغها را مینوشت دریاچه را اشتباه گرفته بود. دشمنان تا توانستند روی کاغذ ایرانیان را شکست داده، و انبوهی غنایم از ایران جمع کردند، پس یک تکه آنها کجا و در کدام موزه است؟ به این آمار احمقانه توجه کنید، نیشابور یک ملیون و هشتصد هزار، و هرات یک ملیون و ششصد هزار، و همینطور بقیه شهر ها، یک پرسش کدام آدم ساده ای است، که این آمار را باور کند. می دانید چرا؟ از قدیم گفتند دروغ هر چه بزرگتر باشد، باورش برای آدم ساده راحت تره. بیست سی سال پیش تمام کتاب های چنگیز و مغول کتابخانه ام را، بقدری حاشیه نویسی کرده و ایراد گرفته ام، که جایی سفید ندارند.
خلاصه دشمنان ایران از موقعیتها استفاده کرده، و هر چه خواستند تا به حال بخورد جهان داده اند. با دانایی نوین این قرن، همراه با تکنولوژی های جدید، باید از شر این دروغها خلاص شویم، واقعاً باید آن عده از تاریخ نویس های ایران، که این دروغها و پرت و پلا ها را طوطی گونه گفته اند، خجالت بکشند، و از ملت ایران عزیز معذرت بخواهند. مورخین مسلمان، که تاریخ مغولان را نوشته اند، هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند، ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیدهاند، و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند، از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است، تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند. طبق نوشته همین مورخین «آ لا ن قوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود، حامله شده و چنگیز خان را زائیده است. گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نیز می باشد، در تاریخها آمده است، وقتی چنگیز خان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید، غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید، و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند، وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد، آماده باش ارتش دروغی صدها هزار نفری شکست ناپذیر با زوزه!! احمق های انیرانی دشمن تاریخ ایران تعجب نکنند، باور کنند. جالب توجه ترین قسمت دروغ حمله مغول می گویند، تمام ایران و چین را گرفتند، ولی در بیت المقدس کوچک، کار آنها را برای همیشه تمام کردند، چرا در بیت المقدس؟ دشمنان مسخره چاخان گو با جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران، کارتون تموم شد.
حتی یک کتاب ارزشمند تاریخی ایرانی و چینی از آن زمان درباره حمله مغول وجود ندارد، هر چه هست دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ است، که با خواندن آنها براحتی مهمل بودن و استعمار و صهیونیسم زدگی پیداست، که بعد از تاریخ های فوق نوشته شده اند. چطور است لشکر عظیمی سازمان یابد، پنج تا ده هزار کیلومتر به جلو حرکت کند، و حتا یک کتاب در اینباره نباشد، جز توجیهات احمقانه ای که کارگزاران و چهره های استعمار نوشته اند. همه دروغ پردازان غربی خود اعتراف می کنند، که نشان از وجود یا واقعی بودن چنگیز مغول در دست نیست. حتی بهترین کتاب های تاریخ عمومی جهان قرون میانه هم، در باره رویداد های حمله مغول چیزی ننوشته اند. داستانی که بیشتر مورد استفاده و سرمشق تمام دروغ پردازان حمله مغول قرار گرفته، نوشته مارکو پلو است، یعنی کتاب توصیف جهان. مارکوپلو یک افسانه سرای ونیزیست، که هر گز از قسطنطنیه، استانبول کنونی، دور تر نرفته و به شرق سفر نکرده. همه در غرب میدانند، که مارکوپلو یک دروغ گوی بزرگ بود، مارکو وقتی در زندان ونیز بود، داستان های فتح دروغین ایران و هند بدست، الکساندر مقدونی را مطالعه کرده، و از این افسانه ها الهام گرفت، و با کمک یکی دیگر مثل خودش بنام روستیچیلو، مغولها را چون الکساندر مقدونی حتی مهمتر نمود، بد خواهان و دشمنان از این دروغ پردازیها، به جای تاریخ استفاده کرده اند، در جای دیگر وبلاگ در این باره نوشته ام. در قرن سیزده میلادی، غیر از اروپای غربی و مرکزی، تمام جهان در اختیار مسلمانان بود، و اروپا در وضع اقتصادی و اجتماعی بدی قرار داشت، و بخاطر موفقیت های مسلمانان، عقده بزرگی نسبت به مردم شرق پیدا کرده بودند. چون خود نمی توانستند، در شرق و شمال آفریقا مسلمانان را شکست بدهند، در داستانها و بدست مغولها این کار را کردند. مثلا قوبیلای که در هیچ یک از کتاب های، ایرانی و چینی و اروپایی اثری از آن نیست، بنام امپراتور بزرگ قوبیلای خان جا داده اند، و بسیاری از سران مغول را بهمین ترتیب ساخته اند، بغض آنها در قلم چند نویسنده دروغگو ترکید.
قهرمان سازی داستان های تاریخی
جای تعجب است، در قرون سیزده و چهارده میلادی، که مسلمانان تقریبا تمام دنیا را در اختیار داشتند، مبلغین مذهبی اروپایی مخصوصا فرانسویان، شرح طولانی از زندگی چنگیز بی سواد مغول مینویسند، و به عنوان تاریخ غالب میکنند، در زمان لوئی چهاردهم یکی از نویسندگان دربار بنام، پتی دولاکروا، بنا به مصلحت سیاسی وقت از مغولها آنطور که میخواهد مینویسد. در آرشیو اسناد واتیکان حتی یک نامه، از قرون دوازده و سیزده و چهارده میلادی، به زبان و یا خط مغولی نمی باشد، ولی به فارسی بیشمار است. طی دویست سال گذشته تعداد اندکی محقـق، در بخش های کوچکی از این زمینه به کاوش پرداخته اند، دلیل آن موجود نبودن مدارک زنده و واقعی میباشد. اکثر محققان نمی توانند دروغ پردازیها، را بعنوان تاریخ بحساب آورند، مگر اینکه آگاه نباشند . ولی بعضی مانند هارولد لمب، از شخصیت های کم اهمیت دروغین یا افسانه ای تاریخ میسازند، مانند داستان های: آنیبال، شارلمانی ، ژوستی نین ، تیمور لنگ. خنده دار تر از همه قدیمی ترین تاریخ مغول را در دوره استعمار، موراجا دوسون آمریکایی، که از یک خانواده سیاستمدار سرمایه دار ارتجایی است، نگاشته و بعنوان این خدمت مقام های مهمی کسب کرد. کتاب چهار جلدی تاریخ مغول، از جنگیز تا تیمور او امروز در غرب و میان احمقها بهترین کتاب شناخته میشود . اشخاص معلوم الحال دیگر، که در باره مغول نوشته اند مانند: خاورشناس اتریشی، بارون ژوزف فن هامر، ایلخانیان ایران را در سال های 1841 تا 1843 م، فرانترمن اردمان آلمانی، چنگیز تشویش ناپذیر، سرهنری هاروت، انگلیسی یک کتاب قطور چهار جلدی، با عنوان تاریخ مغولها را نوشت.
روسها در قرن نوزدهم، بخش بزرگ قاره کهن، از ماورالنهر و خراسان بزرگ را در اشغال داشتند، سعی نمودند داستان حمله و کشتار مغول را برای تضعیف مسلمانان بکار برند. بنابر این بارتولد بسال 1900 م، درباره ظهور و سقوط امپراتور های بیابانی نوشت، ولادمیرتسوف، مسئله حساس و دشوار زمینه های اجتماعی و اقتصادی، کشور گشایی مغول را حل کرد، که تا این زمان توجیه برای آن نداشتند. کتاب های زندگی چنگیز، و رژیم اجتماعی مغول، به دروغ پردازان غرب کمک بزرگی برای این موضوع بود، که چگونه عـده ای قلیل بی سواد و بی دین را به مسلمانان پیشرفته حاکم کنند. اریک هاینیش، آلمانی بسال 1948 م، تاریخ سری مغولها را، که یک کتاب افسانه ای مغولی ساده و بی اهمیت و بدون تاریخ مشخص است، انتشار داد. برتولد اشپولر آلمانی تاریخ اردوی زرین و ایلخانیان، و رنه گروسه فرانسوی، داستان امپراتوری استپها را نوشتند. چند نفر دیگر نویسنده، کتاب های دوره مغول میباشند، که از کتاب های فوق الذکر استفاده کرده اند. بسیاری از دروغ نویسان مغولی اظهار میدارند، که منابعشان خطی و منحصر بفرد میباشد، ولی جای تعجب است، کسان دیگری این منابع خطی را ندیده اند. دو منبع اصلی که مورد استفاده اینها قرار گرفته، تاریخ جهانگشای جوینی تالیف عطا ملک جوینی، و جامع التواریخ رشید الدین فضل اله، میباشد. اصل ماجرا از این دو کتاب است، که سرتاسر خیانت به ایران بزرگ، و دروغ و گزافه گویی و ضد و نقیض گویی است، در دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ توضیح داده ام. از میان هزاران کتاب تاریخ ایران، فقط روضه الصفا و تاریخ وصاف و حبیب السیر، خیلی کم و اطلا عات ناقص، و اندکی درباره مغول دارند، که از همین دو کتاب فوق الذکر گرفته اند.
کلیک کنید: پاسخ به شبهات و پرسش های دروغ حمله مغول
مارکو پلو هم دروغ از آب در آمد
خانم فرانس وود، مورخ انگلیسی در کتاب خود به عنوان، آیا مارکو پلو به چین رسیده بود، میگوید، مارکو دروغگوست، و هیچ گاه به ایران سفر نکرده و به چین نرسیده است، و در واقع او دور تر از استانبول و شرق مدیترانه نرفته بود. این شاید هزارمین محقق است، که عقیده دارد سفر های مارکو پلو فقط یک افسانه است. زیرا هیچ تصویر دقیقی از جامعه و زندگی مردم ایران و چین ارایه نمیدهد. مارکو بروشنی با دروغ ادعا کرده ۱۷ سال از عمر خود را میان مغول سپری کرده، ولی در واقع حداکثر به بنادر مدیترانه ای خاورمیانه رسیده، و در آنجا اطلاعات خود را از نوشته ها و داستان های اعراب و ایرانیان، و تعریف ملوانان که به آن نقاط میرفتند، گرد آوری کرده است.
تعداد زیادی اساتید تاریخ اروپا از نظریه خانم وود، که ریاست بخش چینی را در کتابخانه سلطنتی انگلیس عهده دار است، و مدت دو سا ل برای تحقیقات در پکن بوده، حمایت میکنند. پیتر هوبکینز نویسنده کتاب، جهان گردان جاده ابریشم تا چین، نیز همین عـقاید را دارد، و گفته است در آن زمان هیچ اروپایی به چین نرفته، و در هیچ تاریخ چینی ذکر از سفر یک اروپایی نشده است. به نوشته ج ساندرز استاد سابق تاریخ دانشگاه کنتربری، قوبیلای و تعدادی از سران دروغین مغول ساخته و پرداخته مارکوپلو میباشند. منابع کتاب های نام برده شده، در جستجو های اینترنتی به انگلیسی بیابید.
: داستانی که ملوانان و سیاحان برای مارکوپلو می گفتند،
از چین استان ایران بود، نه کشور
چین کنونی، بهمین جهت تاریخ
نویسان و تحلیل گران به اشتباه افتاده اند،
برای اطلاع بیشتر به جغرافیای
های تاریخی ایران بروید.
عکس مجسمه های سنگی آرامگاهی شیر و شمشیر، مشروح در تاریخ مجسمه سازی، ملتی که از بدو تاریخ شیر و شمشیر نشان آنها بود، ممکن است زمان کوتاهی اغفال ترفند های استعماری شوند، ولی هرگز در نبرد و جنگ شکست نمی خورند، فقط باید هوشیار نبرد نوپدید باشند، عکس شماره 1461.
کلیک کنید: تاریخ کنشگری و کنشگران در ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
سواران یکه تاز دروغی
حتی بمنظور شستشوی مغزی در کتاب های درسی ایران نوشته بودند، که سواران مغول برای فتح ایران از اسب پائین نمی آمدند، و در بالای اسب می خوردند و می خوابیدند و می تاختند. از قدیم گفته اند دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش ساده است، و هیچ کس نگفت با کدام اسب! همین اسب های کوتاه مناطق سردسیر استپ، که اگر به مناطق گرمتر یا کوهستانی می آمدند، نمی توانستند دوام بیاورند، یا اسب های پارتی که به ترکمنی معروف شده، شاید در بیابان پائین دست بفراوانی اسب پارتی ریخته بود، و آنها هم آنقدر دانش داشتند، که بدون در نظر گرفتن فرمول های تاریخ یادگیری، از آنها استفاده کنند، دروغ پشت دروغ!!
عکس یک سوار مغول و اسب مغولستانی، عکس شماره 4244 ، همانگونه که می بینید، اسب های تاریخی مغولستانی کوتاه قد هستند، و به هیچ عنوان توانایی رقابت در سرعت، با اسب های ایرانی را نداشته و ندارند. سوارکار آنها از سرعت و ارتفاع بسیار کمتری از ایرانی برخوردار بود، و در ضمن اسبها از نظر تغذیه و گرما نمی توانستند خارج از استپ های مغولستان، (یا در واقع سگ استان جنوبی یا تمام سخا استان) بمانند یا زاد و ولد کنند، و متقابلاً اسب های معمولی نمی توانند در آنجا بمانند. سوارانی که با اینگونه اسبها، از نظر سواری و تربیت عادت داشتند، نمی توانستند اسب های بلند قامت و تیز روی پارتی و پارسی سوار شوند، و نیازمند زمان یادگیری نسلی برای هماهنگی داشتند. این یکی از مهمترین موضوعات دروغ حمله مغول کشور مغولستان است، زیرا اسلحه و فرابری حرف اول را در لشکر کشی می زند. می گویند فرماندهان مغول سواد نداشتند، اسب و اسلحه آنها هم ضعیف تر بوده است، قبایل با یکدیگر دشمن بودند، از رعد و برق می ترسیدند، مشروبخور هم بودند، پس آنها با باد هوا در روی کاغذ پیروز شدند، و ایران را گرفتند.
عزیزان اگر هوشیار نباشید و دقت نکنید، در ادامه داستان سرایی های تاریخی و سرنوشت سازی های تاریخی، یکبار دیگر برای ما ملت های قاره کهن سرنوشت می سازند. همانگونه که بسیاری مثلاً اندیشمند نو سردگم هستند، و می پرسند چرا در یک قرن گذشته ایرانیان سرگردانتر بودند، عدم هوشیاری باز هم سرنوشت سازیها تکرار و تکرار می شود. تنها گفتن و نوشتن از اینکه بخش هایی از تاریخ دروغ است، کافی نیست باید بدانیم که چقدر در تاریخ زیاد دروغ گفته اند، تا بتوانند هر آنچه می خواهند بکنند. البته این را در نظر داشته باشید، باید یک بخش از تاریخ را تخصصی بررسی نمایید، بانوی گرامی پرنیان حامد الگوی خوبی در این مورد می باشد. اگر کمی به برنامه مختلف، که از خارج ایران پخش می شود دقت کنید، می بینید عده ای را گماشته اند تا بشدت در بوق کنند و دروغ های تاریخ را تکرار نمایند. غفلت از این آگاهی های و ندانستن موقعیت های کنونی و تاریخی ایران، آسیب جبران ناپذیر به ایران و ایرانی وارد می شود، که دیگر غیر قابل جبران خواهد بود.
نقشه طبیعی کشور مغولستان تا ایران، عکس شماره 4311 ، این مسیر مستقیم حدود 4000 هزار کیلومتر است، که با خط قرمز مشخص شده است. در صورتی که بخواهند این مسیر زمینی طی شود، خیلی بیشتر از ده هزار کیلومتر می شود. من انواع نقشه های جدید و کتاب های تاریخی را مقابل خودم گذاشتم، هر چه گشتم و هر چه کتابها و مسیر ها را در نقشه ها زیر رو کردم، متوجه شدم به هیچ عنوان امکان این نبوده و نیست که مغولان کشور مغولستان بتوانند، با اسب های سردسیری کوتاه قدشان، از این مسیر سخت کوهستانی و بعضاً بیابانی با رودخانه های خروشان و غیره، با وجود قبیله های مختلف دشمن، در این مسیر عبور کنند. شما هم بگردید و ببینید تا چه اندازه درباره دروغ حمله مغول کشور مغولستان، دروغ گفته و بخورد ملتها داده اند.
اسب مغولستانی و جاده ابریشم
عزیزانی درباره اسب مغولستانی توضیحات بیشتری خواستند، اسب ها و شتر های پشمالو مناطق سردسیر شمال آسیا، با چند گونه متفاوت، در کشور مغولستان، سیبری کشور روسیه و کشور های قرقیزستان و قزاقستان، و در استان سین کیانگ و صحرای گبی و مغولستان داخلی کشور چین وجود دارند. در این سرزمینها بدلیل سرمای شدید و طولانی، که حتی شبها تا منهای 30 درجه سانتیگراد می رسد، امکان زندگی و بود و باش برای اسبها و شتر های خاورمیانه وجود ندارد. تربیت و نگهداری این اسبها فقط توسط مردمان همان دیار صورت می پذیرد، این گونه اسبها با مهاجرت طبیعی، به اروپای شمالی رفتند. از قرن 15 میلادی، در کشور های روسیه تا فرانسه چند قرن با این اسبها و ترکیب نژادی آنها مبارزه کردند، و آنها را کشتند، زیرا بعلت عدم توانایی در تربیت، ارزش باربری و نظامی نداشتند. درباره این موضوع کتاب و فیلم زیاد نوشته ساخته شده است، البته اندکی از آنها در اسکاتلند و اسکاندیناوی باقی ماندند.
تا نیمه اول قرن 20 برای مسافرت در مسیر ایران چین، که به جاده ابریشم معروف شده است، مجبور بودند در خجند، بارکش های خود را عوض نمایند، و با بارکش های پامیری از خجند و مسیر دره فرغانه، که خود مصیبتی بود، به کاشغر مرکز آدم های رنگارنگ و اقوام گوناگون بروند. سپس از کاشغر با اسبها و شتر های کوتله پشمالوی اویغوری، به تورفان بروند، و از تورفان برای عبور از آلتایی دوباره بارکش های مخصوص آن دیار را می خواستند، تا به صحرای گبی برسند، دوباره تعویض بارکش، تا بعد از عبور از گبی باز هم تعویض بارکش، تا بعد از یک سال مسافرت خسته کننده، به پکن برسند. همانگونه که می بینید چندین مرحله تعویض اسب و شتر و گاو باربری لازم است، تا جاده سمرقند به پکن طی شود، هیچ کدام از این حیوانات نمی توانستند مسیر دیگری را طی کنند. در ضمن چنین مسیری برای امور تجاری، حتی برای گرانترین جنس مانند ابریشم، مقرون به صرفه نبود، بلکه ابریشم چین استان ایران بود، که در اروپا ابریشم چینی می گفتند، و در قرون جدید تصور کردند کشور چین است.
اسب و شتر و کلیه حیوانات بیابان های گرمسیری، متفاوت از حیوانات سردسیر و متفاوت از کوهستانی ها هستند. بود و باش، خورد و خواب آنها متفاوت است، کسانی که دروغ حمله مغول و این و آن را به ایران نوشته اند، هیچ کدام این مراحل را در نظر نگرفته، مراحلی که در هر سمت جغرافیایی داستان و تعریف خودش را دارد، و همین جوری الکی تاریخ نوشته اند، چون سوادش را نداشتند. در باره این مسیرها و اسبها و شترها، فیلم های مستند زیادی ساخته شده است، چند روز پیش شبکه مستند ایران، در این باره فیلمی نشان داد، علاقمندان از شبکه مستند پیگیر تهیه این فیلمها شوید، زیرا دانستن تمام این مسائل برای یک تاریخ دان مهم است.
حتی در مورد دروغ حمله اعراب به ایران، بدون تجربه و دانش ابزار های جنگ و تاریخ سفر، گفته و نوشته اند، که با اسب عربی در زاگرس تاخت و تاز کرده اند. از یک کارشناس و مربی اسب بپرسید، آیا چنین کاری امکان دارد، ممکن است یکنفر با مراقبت ویژه و زمان مناسب، بتواند برای مسابقه، اسبش را از صحرای عربستان به زاگرس ببرد، که آنهم تغییر ارتفاع برای اسب مسابقه ای دردسر می شود، اما برای یک لشکر در حال جنگ اصلاً امکان ندارد. می توان اسب عربی را در ایران مرکزی یا ایلات کالیفرنیا و تگزاس آمریکا، بدلیل نزدیکی آب و هوا پرورش داد، ولی اسب مغولی را هرگز نمی توان. حتی دروغ نویسها غیر از حساب نکردن کلیه موضوعات و مسائل تاریخ لشکر و جنگ، تا توانسته اند برای آدم های ساده پرت و پلا پس داده اند. جوانان باهوش ایران، از تاریخ و اجداد خود دفاع نمائید و دروغها را افشا کنید، تا می توانید بگویید و بنویسید.
در اینجا لازم به گفتن است، برای آموزش یک سرباز سواره نظام، نیازمند شش ماه هماهنگی سرباز با اسبش بود، و نیز در این مدت، اسب های یک گردان با یکدیگر هماهنگ می شدند. غیر اینصورت در میدان جنگ نا فرمان و ناهمگرد می شدند، به منظور اطلاع بیشتر کتاب های سواره نظام قرن 19 را مطالعه نمایید. یکی از علت های شکست ناپلئون بناپارت در نبرد واترلو، همین شتاب در جمع آوری سواره نظام و اسب بود، که این نیروی اصلی در جنگ نتوانست هماهنگ عمل کند. الکی که نمی شود یک نفر یا چند نفر کشاورز یا عشایر، بپرند روی اسب و بتازند و بجنگند و پیروز شوند، الکی که نیست، ده ها بیماری مانند پا پرانتزی و بواسیر و غیره هم با سواری مدام پیش می آید. دشمنان تاریخ و افراد ضد تاریخ می خواهند ساده انگاری را شایع کنند، تا جوانان نتوانند به عمق تاریخ و سرنوشت و آینده، فکر تحقیقی و تحلیلی کنند.
کلیک کنید: پاسخ به شبهات دروغ حمله مغول به ایران
قابل توجه پژوهشگران تاریخ
پژوهشگران تاریخ، مقالات کوتاه دروغ های حمله اسکندر و چنگیز را مطالعه فرمایید، و به عنوان پژوهشگر، مجددا در باره تاریخ های فوق با حوصله ای جدید و دیدی نو، به بررسی پردازید . کتاب هایی قدیمی ایرانی و خارجی، که تاکنون درباره این جریان های تاریخی نوشته شده اند، مشابه یکدیگر می باشند، یعنی بدون ارایه اسناد واقعی هستند، و با سلیقه های مخصوص به آن کتاب و آن زمان و به احتمال زیاد با نفوذ استعمار و سازمان های مخفی یهود و کلیسا بوده اند، که همچنان باقی مانده، و در دسترس می باشند. شما پژوهشگران گرامی، یکبار دیگر با دیدی نو، پرسش های زیر را بررسی نمایید:
در طول تاریخ ایران، قدرت و نفوذ سازمان های مخفی یهود و کلیسا و دینی، چقدر بوده است؟
تعهد و یا جیره خواری نویسنده کتاب های تاریخی، به ملت و حکومت وقت یا استعمار چقدر بوده؟
آیا چاپ کتاب های تاریخی و خطی، از نسخه اصلی و واقعی است، و یا دست کاری شده می باشند؟
منابع آن چند کتاب خطی ایرانی، که قرن ها بعد از اسکندر و چنگیز نوشته اند چیست؟
نفوذ، واتیکان، روم، ونیز، استعمار و غیره، در نوشتن تاریخ ایران، چقدر بوده است؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
بناها، جاده ها و نهرها، گفته شده در دروغ نامه ها کدام و کجا بوده اند؟
صحنه واقعی جنگ ها و اردو های نظامی کجا قرار داشتند؟
ده ها و صدها پرسش دیگر؟
نظر قابل بررسی انوش: اشخاص دانشور علم جغرافی ـ تاریخ نباید به موضوعات سطحی نگاه کنند، باید تمام مسائل را همه جانبه و با مدارک واقعی بررسی کنند، و اساس جامعه شناسی تاریخی، روان شناسی تاریخی را در نظر داشته باشند. تاریخ علم کمی نیست، به وسعت میلیون ها کیلومتر مربع، میلیاردها انسان، و هزاران سال است. شهر دامغان، که در واقع دم مغان است، دم یا دام به معنی خانه و تکیه و به معنی انتهای هر چیز نیز می باشد، مغان نیز مرکز و جمع مغ ها است، دم مغان یا با تغییر آوا دامغان. مرکز مغ ها که مغان باشد بوده است. مغول جمعی از مغ های مغان است، و مغولستان نیز استان سمنان کنونی ایران بوده است، که تا شهر تاشکند کشور ازبکستان را نیز زیر نفوذ داشته است، و کشور چین آن زمان نیز استان های مرکزی ایران بوده است، جهت اطلاع بیشتر به جغرافیای تاریخی ایران مراجعه شود.
عکس انوش راوید در آثار تاریخی استان سمنان، عکس شماره 4502.
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: تاریخ سلوکیان اهل سلوک
کلیک کنید: مهمترین دوران تاریخ تمدن
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ http://arqir.com
تاریخ راه و راه سازی در ایران
پیش گفتار
آنچه که من توجه شدم، اولین تمدن و شهر نشینی جهان در جنوب ایران بوجود آمد، و خود بخود یکی از ثمرات شهر نشینی، راه و ایجاد راه است. خود بخود میان منطق دارای جمعیت، ارتباط و حمل و نقل صورت می پذیرد، هر چه از مناطق دارای جمعیت دورتر شویم، راه نیز کمتر و کم اهمیت تر می شود. در گذشته ها امکانات ساخت پل و تآمین و نگهداری راه خیلی کم بود، و راه نیز با حوادث طبیعی از بین می رفت.
تصویر راه سازی در طول تاریخ ایران، عکس شماره 3392.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
تصویر لوگوی ذهن کپی پیس باقی مانده از سیستم آموزشی را کنار بگذارید، عکس 1613.
. . . این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
راه شاهی در ایران
اولین راه های تاریخی ایران و قاره کهن، در منطقه تمدن کهن جی بود، که ارتباط مناطق جمعیتی و مقدس را با یکدیگر فراهم می کرد. این راه ها تا آسیای میانه امروزی امتداد داشت اشیای بدست آمده از منطقه تمدن کهن جی در آنجا نشان از این ارتباط می داد. یکی دیگر از مهمترین راه های تاریخی ایران راه شاهی بود، که من آنرا راه استخر می گویم، این راه شوش و دیگر شهر های خوزستان را به پاسارگاد و تخت جمشید می رساند، این راه دارای امکانات تأمین و نگهداری بود.
گویند: راه شاهی به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی ساخته شد. این شاهراه تخت جمشید را به پاسارگاد، شوش و دیگر شهر های شاهنشاهی متصل میکرده، و بنابر کشفیات جدید احتمالاً از تنگهٔ بلاغی در فاصلهٔ میان تخت جمشید و پاسارگاد عبور می کرده است.
همچنین گویند: راه شاهی ۲700 کیلومتر (۱۶۷۷ مایل) درازا داشت، و حدوداً هر ۲۴ کیلومتر دارای یک توقفگاه بود، که ۱۱۱ ایستگاه داشت، و کلی داستان دارد. البته همه این موارد 2700 کیلومتری مورد تأیید من نیست، زیرا هنوز اسنادی درباره آن پیدا نکردم، با حساب جغرافیای طبیعی و جمعیتی آن زمان، این موضوع نیاز به دقت نظر علمی دارد، تا بتوان آنرا کامل تأیید نمود.
نظر انوش راوید: من فقط راه های ارتباطی تاریخی و باستانی بین میشان یا میسان (یا غرب و محل پائین رفتن خورشید یا جنوب عراق) و انشان یا انسان (یا شرق و محل بیرون آمدن خورشید یا جنوب ایران) را بعنوان راه های دارای تأمین و نگهداری و اهمیت دولتی و حکومتی می پذیرم، زیرا برای اینها اسناد تاریخی زیادی وجود دارد. خیلی نقاط هم ممکنه راه های مهمی وجود داشته، ولی با داستان و این گفته و آن گفته، که نمی شود کار تاریخی، آثار تاریخی لازم است. در بخش های غربی ترکیه امروزی آثار راه های تاریخی وجود دارد، ولی تا آنجا که من می دانم، قبل از جنگ جهانی اول هیچ راه بدرد بخور بین غرب ترکیه و شمال غرب عراق وجود نداشت، و این مشکل استعمار گران منطقه هم بود.
تصویر بخشی هایی از این راه در تنگه بلاغی، عکس شماره 4238.
در کتیبه های هخامنشی از طلای سارد و بلخ گفته شده در اینجا، طلای سارد را از معادن روشای کشور رومانی می آوردند. آنچه که من می دانم، در زمان های باستان، برای راه های طولانی مانند معادن روشا به جنوب ایران، حمل و نقل رودخانه ای و دریایی بهتر صورت می گرفته است، در اینجا.
گزارش علمی درباره راه شاهی
به گزارش پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، آقای اسماعیل یغمایی سرپرست هیأت کاوش فصل نخست "شناسایی، کشف و مستند سازی بقایای باستان شناختی راه شاهی هخامنشی شوش - تخت جمشید" مطلب زیر را هنگام ارایه گزارش به چهاردهمین گردهمایی سالانه باستان شناسی ایران بیان کرد.
آقای اسماعیل یغمایی با اشاره به اینکه محوطه های شناسایی یا مطالعه شده در این برنامه در برگیرنده آثاری از دوران تاریخی و اسلامی است تصریح کرد: بنا به ماهیت فراگیر این بررسی تعدادی محوطه پیش از تاریخی نیز شناسایی و مستند نگاری شد.
وی افزود: از آثار شناسایی می توان به 18پل، 11بند، 5 شهر ، 14 قلعه و دژ و برج دیدبانی، 49 محوطه و تپه باستانی، 4 کاروانسرا، بقایای باستانی 5 جاده سنگفرش و 6 راه شوسه باستانی و شمار زیادی دخمه، استودان، گور های توده سنگی و گورستان اشاره کرد.
این باستان شناس گفت: از جمله اهداف فصل نخست این طرح می توان به شناسایی، مکان یابی و معرفی منزلگاه، کاروانسراها و اقامتگاه های میان راهی دوران ساسانی – اسلامی بین شوش و بهبهان، مطالعه و بررسی انتقادی متون کهن و استخراج اطلاعات در پیوند با راه های این مسیر و ترسیم چشم انداز باستان شناختی راه های کهن این مسیر در دوران تاریخی اشاره کرد.
وی کشف و شناسایی محوطه های هخامنشی در مسیر راه شاهی و تطبیق آن با متون و گل نبشته ها به منظور شناسایی منزلگاه راه شاهی، نقشه برداری محوطه ها و طراحی و مستند نگاری آثار و بقایای معماری و یادمانی دوره هخامنشی در امتداد این مسیر را از دیگر اهداف اجرای این طرح اعلام کرد.
عکس راه قزوین رشت حدود یک قرن پیش، عکس شماره 4242.
جاده ابریشم و جاده ادویه
کویر لوت ایران یکی از جالب توجه ترین آثار طبیعی ایران تاریخی است، این خاک شور پهناور به سمت جنوب خاوری امتداد یافته، از ری در جنوب کوه های البرز آغاز می شود، و مانند نوار پهنی امتداد می یابد، بطوری که طرف پائین آن به کوه های مکران که به دریای عمان متصل است، پایان می یابد. در این کویر بیش از چند آبادی نیست، و سراسر این بیابان پهناور و بایر را شوره فرا گرفته، با این حال در فصل زمستان عبور از آن چندان دشوار نیست، زیرا جاده ها با نشانه های مخصوص در بیابان وجود دارد، و شهر هایی را که در اطراف این بیابان است، به یکدیگر مربوط می سازد. این جاده ها ارتباط همیشگی ایالت فارس و کرمان را که در حاشیه جنوب باختری آن هستند، با ایالات غربی و شرقی و شمالی که در سمت دیگر کویر قرار دارند، یعنی خراسان و سیستان جبال را پیوسته می کند. این راه در 1352 خاکی و شوسه بود، با موتورسیکلت پیمودم و بسیار جالب بود، شهر های مختلف تاریخی را که در آن زمان هنوز چون گذشته بودند، بازدید کردم و خاطرات آن سفر را در اینجا نوشته ام.
جاده خراسان معروف ترین راه بود که به سمت شرق می رفت، و پایتخت را به شهر های ماوراء النهر و سپس ترکستان و تا حدود چین متصل می ساخت. این راه ایرانی را با حقه بازی و ترفند های استعماری جاده ابریشم کشور چین نامیدند، درصورتی که استان چین ایران بود، نه کشور چین. شاید این جاده بیش از راه های دیگر از شرح و بسط وصف جغرافی نویسان بهرمند شده باشد. این جاده از دروازه خراسان در خاور بغداد شروع می شد، و از صحرا گذشته از پل های مستحکمی که به روی رودخانه ها ساخته بودند، عبور می کرد تا به حلوان پای گردنه ای که از آنجا به کوه های استان جبال می رسید پایان می یافت. در اینجا به ایالت جبال وارد می شد، و پس از عبور در سربالایی تند به کرمانشاه می رسید، که در گذشته و شاهنامه فردوسی خراسان نوشته شده، که باز گردانده شده نام تاریخی خورآزمان بوده است، سپس ایلات جبال را با خطی مورب در نوردیده به سمت شمال خاور می رفت، و از همدان نیز می گذشت تا به ری جدید می رسید، ری تاریخی در خراسان غربی بود، جهت اطلاع به جغرافیای تاریخی ایران و استان های تاریخی ایران، مراجعه شود. پس از عبور از ری به سمت خاور متوجه می شد، و از قومس عبور نموده کوه های طبرستان را در سمت چپ و کویر لوت را در جنوب خود می گذاشت، تا نزدیک بسطام به ایالت خراسان جدید وارد می گردید، و از نیشابور عبور نموده و از طوس می گذشت، و به مرو می رسید. از آنجا وارد کویر گردیده و در حدود آمل به ساحل رود جیحون می آمد، و از آنجا بخارا و سمرقند را که در ایالت سغد واقع بودند، در نوردیده به زامین در خاور سمرقند به دو راهی می رسید. راه سمت چپ به چاچ تاشکند کنونی می رفت، و از آنجا جلو اترار در سیحون سفلی به معبر همان رود منتهی می شد. راه دیگر از زامین به سمت راست منحرف گردیده به استان فرغانه و قسمت علیای سیحون می رفت، و پس از عبور از اخسکیث کرسی آن ناحیه به ارگند در مرز صحرای چین منتهی می گردید. توجه نمایید این اسامی غربی و شرقی در تاریخ دارند، جهت اطلاع به جغرافیای تاریخی ایران مراجعه نمایید، البته من برای اینکه گمراهی ایجاد نشود اسامی قدیمی در نقاط جدید را نوشته ام.
از جاده خراسان در سمت راست و چپ شهر های بزرگی قرار داشتند، و در جهت آنها راه هایی منشعب می شد، که در ادامه شان به نقاط دیگر ایران می رفت. از حوالی کرمانشاه راهی به سمت شمال می رفت، تا به تبریز و شهر هایی که در ساحل دریاچه ارومیه بودند می رسید. از همین راه جاده ای منشعب گردیده به اردبیل و آبادی های کنار رود ارس منتهی میشد، از همدان راهی بود به طرف جنوب خاوری که به اصفهان می رفت. همچنین از ری راهی به سمت شمال باختری می رفت که به زنجان می رسید، و از آنجا به اردبیل منتهی می شد. نیشابور خراسان محل تلاقی جاده های متعددی بوده یکی به جنوب می رفت، و به طبس در حاشیه کویر خراسان در قهستان می رسید، راه دیگری به قائن می رفت، و راه دیگری به سمت جنوب خاوری امتداد یافته، به هرات و از آنجا به زرنج در سیستان می رسید. از مرو راهی بود به موازات رود مرو که به مرو کوچک یعنی مرو رود می رفت، که در آنجا با جاده ای که از هرات می آمد مصادف می شد، و از آنجا به بلخ و حدود خاوری ماوراء النهر می رسید، راه دیگری از بخارا به شمال باختری امتداد می یافت، و به ارگنج در خوارزم می رسید، و راه دیگری از سمت جنوب باختری به ترمذ در ساحل رود جیحون مقابل بلخ منتهی می گردید.
در امتداد دجله جاده ای بود، که از واسط به بصره یعنی بندر تجاری بزرگ خلیج فارس می رفت، این جاده و منزل گاه ها و فاصله بین منزلگاه های آن چه از خشکی و چه از غیر خشکی معروف است. از واسط و بصره جاده ای بود، که در خوزستان به اهواز می رفت، و از آنجا بسوی مشرق منحرف گردیده به شیراز می رسید. شیراز برای چندین جاده مرکزیت داشت، یک جاده از سمت شمال به اصفهان و ری و جاده دیگر از شمال شرقی به یزد می رفت، و از کویر لوت می گذشت و به طبس می رسید، و به نیشابور متصل می گردید. شیراز به سیرجان و کرمان هم از سمت مشرق بوسیله چندین جاده متصل می شد، و از آنجا در سیستان به زرنج می رفت و از کویر عبور می کرد. از شیراز دو جاده دیگر به جنوب خاوری و جنوب می رفت، و به بنادر خلیج فارس منتهی می گردید، یکی بدارابگرد می رفت تا بندر سورو در حوالی هرمز و دیگری به بندر سیراف که مدت زمانی مهمترین بنادر خلیج فارس شمرده می شد. جاده ای از شمال باختری بغداد کشیده می شد، و در حوالی انبار به فرات می رسید، و از آنجا به موازات فرات بالا می رفت تا به سرحد بلاد روم می رسید. جاده دیگری از بغداد به سمت شمال می رفت، و از دو طرف دجله گذشته به موصل می رسید، و از موصل راهی به آمد می رفت، و جاده دیگری به قرقیسیا در جنوب باختری موصل بر ساحل فرات. از آمد نیز جاده هایی بود، که بیشتر برای استحکامات و قلعه های نظامی در مقابل روم بهره برداری می شد. ادامه دارد و باز نویسی می شود.
عکس یک جاده قدیمی در ایران، حدود 1300 خورشیدی، عکس شماره 1227.
جاده ابریشم ایران
جاده ای که امروزه دروغ پردازان تاریخ، از چین به اروپا کشیده اند، و می گویند جاده ابریشم است، و کلی پرت و پلا درباره آن می نویسند، که ابریشم کشور چین را به اروپا می برده است، دروغ محض است. استان چین ایران مرکز تولید ابریشم و انواع چینی و باروت بود، و با جاده ای این محصولات به بقیه ایران در شرق و غرب و سپس اروپا می رفت. این جاده بنام راه ری معروف بود، ری بمعنی طولانی است، مانند ری کشیدن برنج، که دروغ پردازان تاریخی، آنرا در 50 سال اخیر جاده ابریشم نامیدند، و تولیدات استان چین ایران را از کشور چین معرفی کردند. تمام آثار تاریخی حکایت از تولید گوگرد و باروت و ابریشم و سنگ های قیمیت در ایران، و رفتن آنها به اروپا و شرق دور دارد، نه از کشور چین که هیچ آثار تاریخی از آن در ایران تاریخی و غرب وجود ندارد. اصلاً با کمی فکر و چند حساب کتاب ساده می توان متوجه شد، که اگر قرار بود محصولی از کشور چین به ایران آید، یا به اروپا رود، اصلاً مقرون به صرفه نبود، در یک مسیر حدود ده هزار کیلومتری که از بیابانها و کوهستانها و سرزمینها مختلف عبور می کرد، با دادن عوارض و باج های مختلف، عوض شدن چند سری کاروانها و شترها، و مدت زمان حدود یکسال، بطور کلی غیر قابل توجیه اقتصادی است که هیچ، اصلاً منطقی نیست. آنها با گفتن پرت و پلا و با افزدون دروغ بالا بردن قیمت ابریشم در اروپا، خواسته اند این تجارت دور دست با کشور چین را اقتصادی معرفی کنند، حتی در این میان از استان روم ایران نیز بنام روم شرقی و غربی نام برده اند، و در ادامه داستان پردازیها کلی الکی چیزها گفته اند.
برای این مقاله در اینترنت و کتابها خیلی گشتم، تا مطلبی گیر آورم، هیچ موضوع تاریخی قابل ذکر نیافتم، و هر چه دیدم دروغ بافی و سرهم کردن و سفسطه بودند. بهمین جهت باید بطور مستقل و با استفاده از کتابها و آثار تاریخی ایرانی بجای مانده در این باره تحقیق کنم، و ادامه این پست را بنویسم، که مسلماً زمان بر خواهد بود. فقط باید دانست که جاده ابریشم واقعی راه ری معروف است، که استان چین ایران را به تمام نقاط وصل می کرد، و امروزه قدرت های خارجی در غرب و شرق قاره کهن با فشار آوردن به این قاره می خواهند، قاره کهن را از تاریخ خود دور و مردم را ناآگاه کنند، متأسفانه عده ای تاریخ دان و تاریخ نگار ایران با سادگی و بی سوادی خودشان، در دام دروغ پردازیها افتاده اند. غربیها نیز به کشور چین اجازه داده اند، تا جاده ابریشم را برای خودش مصادره کند، و وسیله نمایند و بگویند در تاریخ، کشور چین تأثیر زیادی به قاره کهن و اروپا و آفریقا داشته است. وظیفه جوانان باهوش متخصص ایران است، تا با این ترفندها و نبرد نو پدید مقابله کنند، و دست به افشا گری بزنند، البته باید توجه کنند، شعار پردازی را با تاریخ نگاری اشتباه نگیرند.
کلیک کنید: تاریخ پاکوب های دینی
راه ری یا راه رای
راهی که بسمت خورشید می رفت و در آن پاکوب دینی ایجاد شد، . . . بزودی . . .
راه خراسان یا راه خور آ سان
همان راه رای یا راهی است که بسمت خور آ سان یا خروج خورشید می رفت ... بزودی ...
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود. . .
عکس تاریخی حمل و نقل در ایران، حدود 1300 خورشیدی، حال حساب کنید از کشور چین مسافت بیش از ده هزار کیلومتری را باید اینگونه حمل می کردند، مشروح در تاریخ مسافرت در ایران، عکس شماره 1240.
کلیک کنید: تاریخ پدافند ملی ایران
کلیک کنید: داستان های تاریخی ایران
کلیک کنید: ماجرا های خواندنی و پند آموز
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ http://arqir.com