پاسخ به شبهات دروغ حمله اعراب به ایران
پیش نویس
تاریخ یک علم، مانند تمام علوم و از زیر مجموع ها و گرایشات علم جغرافی ـ تاریخ می باشد، این علم یکی از اساسی ترین پایه های دانش بشری است. بنا بر این می بایست هم چون تمام علوم به تاریخ و تاریخ اجتماعی نگاه و بررسی کرد، در صورت عدم شناخت تاریخ به عنوان علم پایه، این علم تبدیل به داستان و افسانه و ادبیات می شود. هر زمان که به ادبیات تبدیل شود، موضوعات احساسی را شامل شده و نقطه نفوذ دشمنان را پیش می آورد. مطالعه و تحقیق در تاریخ نباید شامل سانسور و قیچی شود، باید فرهنگستان تاریخ برابر سازمان های نوین قرن 21 توسط اشخاص فرهیخته این علم تشکیل شود، و بخش های مختلف تاریخ توسط آنها نگارش و تأیید موقت شود.
تصویر انوش راوید در آثار اسپی مزگت، مشروح در اینجا، عکس شماره 3288.
توجه: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو در علم جستجوگر و کنشگر باشید، واکنشگرا نباشید، عکس شماره 1621.
برگه 177 پیوست دروغ حمله اعراب به ایران است.
. . . ادامه دارد و باز نویسی می شود. . .
پرسشها و پاسخها
. . . .
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
پاسخ به شبهات دروغ حمله مغول
پیش نویس
اشخاص دانشور علم جغرافی ـ تاریخ نباید به موضوعات سطحی نگاه کنند، باید تمام مسائل را همه جانبه و با مدارک واقعی بررسی کنند، و اساس جغرافیای تاریخی، جامعه شناسی تاریخی، روان شناسی تاریخی و غیره را در نظر داشته باشند. تاریخ علم کمی نیست، به وسعت میلیون ها کیلومتر مربع، میلیاردها انسان، و هزاران سال است.
تصویر نقاشی خیالی حمله مغول، عکس شماره 3306.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو تاریخ را علمی بدانید نه داستان روی داستان، عکس شماره 1618.
برگه 178 اولین آغاز پائیز 1384 پیوست دروغ حمله مغول به ایران است.
ادامه پیش گفتار
حتی بمنظور شستشوی مغزی در کتاب های درسی ایران نوشته بودند، که سواران مغول برای فتح ایران از اسب پائین نمی آمدند، و در بالای اسب می خوردند و می خوابیدند و می تاختند. از قدیم گفته اند دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش ساده است، و هیچ کس نگفت با کدام اسب! همین اسب های کوتاه مناطق سردسیر استپ، که اگر به مناطق گرمتر یا کوهستانی می آمدند، نمی توانستند دوام بیاورند، یا اسب های پارتی که به ترکمنی معروف شده، شاید در بیابان پائین دست بفراوانی اسب پارتی ریخته بود، و آنها هم آنقدر دانش داشتند، که بدون در نظر گرفتن فرمول های تاریخ یادگیری، از آنها استفاده کنند، دروغ پشت دروغ!!
....این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود....
تصویر یک سوار مغول و اسب مغولستانی، عکس شماره 4244 ، همانگونه که می بینید، اسب های تاریخی مغولستانی کوتاه قد هستند، و به هیچ عنوان توانایی رقابت در سرعت، با اسب های ایرانی را نداشته و ندارند. سوارکار آنها از سرعت و ارتفاع بسیار کمتری از ایرانی برخوردار بود، و در ضمن اسبها از نظر تغذیه و گرما نمی توانستند خارج از استپ های مغولستان، (یا در واقع سگ استان جنوبی یا تمام سخا استان) بمانند یا زاد و ولد کنند، و متقابلاً اسب های معمولی نمی توانند در آنجا بمانند. سوارانی که با اینگونه اسبها، از نظر سواری و تربیت عادت داشتند، نمی توانستند اسب های بلند قامت و تیز روی پارتی و پارسی سوار شوند، و نیازمند زمان یادگیری نسلی برای هماهنگی داشتند. این یکی از مهمترین موضوعات دروغ حمله مغول کشور مغولستان است، زیرا اسلحه و فرابری حرف اول را در لشکر کشی می زند. می گویند فرماندهان مغول سواد نداشتند، اسب و اسلحه آنها هم ضعیف تر بوده است، قبایل با یکدیگر دشمن بودند، از رعد و برق می ترسیدند، مشروبخور هم بودند، پس آنها با باد هوا در روی کاغذ پیروز شدند، و ایران را گرفتند.
عزیزان اگر هوشیار نباشید و دقت نکنید، در ادامه داستان سرایی های تاریخی و سرنوشت سازی های تاریخی، یکبار دیگر برای ما ملت های قاره کهن سرنوشت می سازند. همانگونه که بسیاری مثلاً اندیشمند نو سردگم هستند، و می پرسند چرا در یک قرن گذشته ایرانیان سرگردانتر بودند، عدم هوشیاری باز هم سرنوشت سازیها تکرار و تکرار می شود. تنها گفتن و نوشتن از اینکه بخش هایی از تاریخ دروغ است، کافی نیست باید بدانیم که چقدر در تاریخ زیاد دروغ گفته اند، تا بتوانند هر آنچه می خواهند بکنند. البته این را در نظر داشته باشید، باید فقط یک بخش از تاریخ را تخصصی بررسی نمایید. اگر کمی به برنامه مختلف، که از خارج ایران پخش می شود دقت کنید، می بینید عده ای را گماشته اند تا بشدت در بوق کنند و دروغ های تاریخ را تکرار نمایند. غفلت از این آگاهی های و ندانستن موقعیت های کنونی و تاریخی ایران، آسیب جبران ناپذیر به ایران و ایرانی وارد می شود، که دیگر غیر قابل جبران خواهد بود.
نقشه طبیعی کشور مغولستان تا ایران، عکس شماره 4311 ، این مسیر مستقیم حدود 4000 هزار کیلومتر است، که با خط قرمز مشخص شده است. در صورتی که بخواهند این مسیر زمینی طی شود، خیلی بیشتر از ده هزار کیلومتر می شود. من انواع نقشه های جدید و کتاب های تاریخی را مقابل خودم گذاشتم، هر چه گشتم و هر چه کتابها و مسیر ها را در نقشه ها زیر رو کردم، متوجه شدم به هیچ عنوان امکان این نبوده و نیست که مغولان کشور مغولستان بتوانند، با اسب های سردسیری کوتاه قدشان، از این مسیر سخت کوهستانی و بعضاً بیابانی با رودخانه های خروشان و غیره، با وجود قبیله های مختلف دشمن، در این مسیر عبور کنند. شما هم بگردید و ببینید تا چه اندازه درباره دروغ حمله مغول کشور مغولستان، دروغ گفته و بخورد ملتها داده اند.
کلیک کنید: بررسی تاریخ جهانگشای جوینی
قابل توجه پژوهشگران تاریخ
پژوهشگران تاریخ، مقالات کوتاه دروغ های حمله اسکندر و چنگیز را مطالعه فرمایید، و به عنوان پژوهشگر، مجددا در باره تاریخ های فوق با حوصله ای جدید و دیدی نو، به بررسی پردازید . کتاب هایی قدیمی ایرانی و خارجی، که تاکنون درباره این جریان های تاریخی نوشته شده اند، مشابه یکدیگر می باشند، یعنی بدون ارایه اسناد واقعی هستند، و با سلیقه های مخصوص به آن کتاب و آن زمان و به احتمال زیاد با نفوذ استعمار و سازمان های مخفی یهود و کلیسا بوده اند، که همچنان باقی مانده، و در دسترس می باشند. شما پژوهشگران گرامی، یکبار دیگر با دیدی نو، پرسش های زیر را بررسی نمایید:
در طول تاریخ ایران، قدرت و نفوذ سازمان های مخفی یهود و کلیسا و دینی، چقدر بوده است؟
تعهد و یا جیره خواری نویسنده کتاب های تاریخی، به ملت و حکومت وقت یا استعمار چقدر بوده؟
آیا چاپ کتاب های تاریخی و خطی، از نسخه اصلی و واقعی است، و یا دست کاری شده می باشند؟
منابع آن چند کتاب خطی ایرانی، که قرن ها بعد از اسکندر و چنگیز نوشته اند چیست؟
نفوذ، واتیکان، روم، ونیز، استعمار و غیره، در نوشتن تاریخ ایران، چقدر بوده است؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
معلومات جغرافیایی سرزمین ها، به تمام معنی آن، در نظر گرفته شده است یا نه؟
بناها، جاده ها و نهرها، گفته شده در دروغ نامه ها کدام و کجا بوده اند؟
صحنه واقعی جنگ ها و اردو های نظامی کجا قرار داشتند؟
ده ها و صدها پرسش دیگر؟
پرسش و پاسخ ها درباره دروغ حمله مغول به ایران
پرسش 4411: بگویید کجای کتاب جهانگشا اون عبارتی که در مورد خوارزمشاه موقع فرار آوردید هستش؟ تا اون جایی که من خوندم همچین عبارتی نبود.
پاسخ انوش راوید: در این باره و امثال آن قبلاً در چند جای
وبلاگ توضیح داده ام، بسیاری از کتابها که
به عنوان کتاب تاریخ می باشند، داستان
هایی هستند که نویسندگان از روی یکدیگر برداشته و فقط آنها را کمی تغییر داده اند، بنابر این با هم در بعضی از مطالب و آمارها
اختلاف دارند، به دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ مراجعه شود.
پرسش 4412:
در
ضمن می شه بگید انکیانو توی کلیات سعدی کیه؟
و اون اژدهای سنگی توی معبد داش کسن برای چه دوره ایه؟
پاسخ انوش راوید: ایران در چهار راه جاده ابریشم و ادویه قرار داشت، و ایران مرکز تبادل فرهنگی و زبانی سه جلگه تمدنی بین النهرین و ماورالنهر و سند و پنجاب قرار داشت، گاهی خوانین و طوایف در گذر زمان ردی و اثری از خود بجای گذاشته اند، که هیچ کدام دلیل برتری و اشغال نمی باشند، و نیز کاروان ها، بازرگانان و چاروا دارها از ملت های مختلف در هر سو می گشتند، لغات و کالاها و سکه ها رد و بدل می کردند در اینجا. این وظیفه جوانان غیرتمند و دانای گروه فرهنگی و تاریخی می باشد، که نسبت به حذف دروغها و جمع آوری واقعیت های تاریخی اقدام کنند.
پرسش 4413: کلمات آقا خانم بالش تومان سوغات یورش غوغا چریک شقایق نوکر آجی و ... چجوری از زبان مغولی به زبان ما راه پیدا کرده؟
پاسخ انوش راوید: برای زبان شناسی لازم است سالها مطالعه و تحقیق نمود، البته برای افراد عادی غیر حرفه ای به منظور زبان شناسی غیر از مطالعه، مسافرت بسیار مهم و قابل توجه می باشد. در بخش زبان های فارسی و ترکی و مغولی بهترین مسیر رفتن به تاجیکستان و دوشنبه و سپس به شهر بیشکک پایتخت کشور قرقیزستان، و در ادامه به شهر های یارکند و اورمچی در کشور چین را پیشنهاد می کنم. مسیری بسیار ارزان و دیدنی و لذت بخش و در نهایت تحقیقاتی است، که اطلاعات فراوانی در بخش تاریخ و تاریخ اجتماعی و زبان شناسی را در بر دارد. تأثیر زبان های منطقه و نفوذ زبانها به یکدیگر در طول تاریخ در این مسیر کاملاً پیداست.
زبان پارسی در یارکند امری عادی است، که در مسیر تاریخ اجتماعی زبان فارسی بوده است، اما در اورمچی از فراوانی لغات فارسی در زبان های اویغوری و مغولی متعجب خواهید شد. اینک که این مطلب را می نویسم تلویزیون NTV تاتارستان را از ABS1 گوش می دهم، از تعداد افعال فارسی و اسامی روسی در زبان تاتاری متعجب هستم، از خود می پرسم آیا چند صد سال پیش تاتارها به این زبان امروزی شان حرف می زدند؟
ــ آقا = آگا = آ حرف اول الفبا + گا = قوی، فاعل تولید مثل، در کل قدرت اول.
ــ گان = Gun = گا + ان = غرش، دارنده صدای بزرگ.
ــ خانم = خان + م = دارنده خان و خانه.
ــ بالش = بال = بال و پر مرغ + لش = نگهدارنده.
ــ تومان = تامن = تا = مضاعف، چند برابر + من = واحد اندازه و وزن من = برابر با مرد Man . واحد ده هزار نفری گارد جاویدان در سلسله هخامنشیان.
اینها همه واژه های ایرانی هستند، از تمدن کهن جی، جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستا های ایران بروید.
کلیک کنید: ریشه تمام زبان های دنیا در زبان تمدن جی است
پرسش 4414: آیا در زمان اشغال آثاری از مغول هست، در باره زبان چطور؟
پاسخ انوش راوید: اشغال یک کشور آنهم با جنگ و کشتار کاملاً متفاوت است، در ابتدای قرن 16 میلادی مردم ایران و قاره کهن در سازمان قبیله ای بودند، و کشور پرتقال وارد بورژوازی شده بود، و تمدنی دو مرحله جلوتر از قاره کهن داشت، و نیز با برتری سلاح گرم فقط توانست دو قلعه در هرمز و قشم بنا کند، به خلیج فارس رجوع شود. از نظر فرهنگی و زبانی، ریال به معنی سلطنتی را وارد ارز ایرانی کردند، و میوه اورنگ یا اورنج ما نیز به نام آنها پرتقال نامیده شد، آن میوه را از جنوب ایران برای شاه وقت بردند و شاه گفت به نام آنها بگویید پرتقال، البته چند کلمه دیگر هم از زبان آنها وارد فارسی شده، که به اهمیت این دو نمی باشد. فقط در دو نقطه جزیره ای کوچک، کلی توپ و آثار جنگی تاریخی از پرتقالیها باقی مانده است، ولی از اشغال دروغی مغول به وسعت قاره کهن و ایران بزرگ حتی خنجری هم نیست، در صورتیکه فاصله زمانی آن حدود سه قرن در میانه هزاره دوم میلادی است.
در مورد زبان بگویم، طول تاریخ قبایل بشر از یکدیگر چیزها آموختند و نسل به نسل و قبیله به قبیله، فرهنگ و تمدن به دیگری دادند، بدین ترتیب زبان همه سرزمین ها در هم آمیخت و هر زبانی لغات بسیاری از دیگری در زبان خود دارد. مانند دی که به پارسی به معنی روز است، و تمام ایام سال و هفته زبان های اروپایی از روز شمار و با نام ایرانی است، تمام زبانها ریشه در زبان تمدن جی دارند.
تصویر از یک نسخه خطی دوران جنگ های اردو طلایی مغول در اروپا، براحتی دیده می شود، که لباس و کلاه و سلاح مغول های اردو طلایی سکایی و هخامنشی و ایرانی است، عکس شماره 4737.
پرسش 4415: بعضی نقاط هستند که می گویند آثار بجای مانده از مغول است مانند روستای درفک سبزوار، آنها چه هستند؟
پاسخ انوش راوید: مکان های متعدد تاریخی موجود می باشد، که هیچ کار تاریخی و باستان شناسی واقعی در آنها انجام نگرفته است، و برای راحتی و خلاص شدن از کار علمی، آنها را به مغول و اسکندر و اینقبیل دروغها نسبت می دهند. در صورتیکه هیچ اثر تاریخی و باستان شناسی از آنها در این مکان های نمی باشد، مانند تخت سلیمان مهری را به مغول نسبت می دهند که هیچ علامتی از مغول در آن نیست، این چیز ها هیچ کدام دلیل اشغال یک سرزمین بزرگ به حساب نمی آید. از ابتدای تاریخ تا قبل از بسته شدن مرزهای شوروی سابق در 1923 تجار اویغور کالا های چینی را تا سبزوار می آوردند، و از آنجا بازرگانان و چاروادار های ایرانی کالاها را پخش می کردند که قسمی به روم و عراق می بردند. مقداری آثار از بازرگانان و چاروادار های خارجی در مسیر و راه مانده است، که به سادگی می پندارند مغولی است.
در مسیر جاده ابریشم هر کاروانی مسیر مشخصی داشت، معمولاً کاروان های چینی تا اورومچی می آمدند، و از آنجا کاروان های مردم ترکستان شرقی تا اولین شهر های مهم ایران بزرگ می آمدند. کالا مبادله می شد و یا به کاروان دیگری می سپردند، که از مردم شمال شرقی ایران بودند، اینها نیز تا سبزوار و یا ری می آمدند. برای اطلاع بیشتر بروید به تاریخ مسافرت.
پرسش 4416: شما که می گویید حمله مغول دروغ است، پس کتاب های تاریخی مثل تاریخ جهانگشای جوینی که از حمله مغولان سخن گفته از کجا آمده است؟
پاسخ انوش راوید: در دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ توضیح داده ام، مطالعه نمایید و اگر پرسش دیگری بود پاسخ می گویم. همچنین در خود مقاله دروغ حمله مغول از چگونگی ساختن این دروغ و نوشتن کتابها توضیح داده ام، من یک پرسش از شما دارم، آیا از اصالت آن کتاب می دانید؟
پرسش 4417: آیا قبری از مغول ها در گوشه ای از ایران مانده است؟
پاسخ انوش راوید: خیر هیچ قبری از نیرو های مهاجم در ایران وجود ندارد، که خود دلیل محکم بر دروغ بودن این حملات می باشد، در صورتیکه در مصر باستان گبرستان و آثار هخامنشی بسیار است. البته قبر که چه عرض کنم یک چاقو هم از آنها وجود ندارد، که یادی از سرزمین مغولستان باشد. یک تاریخ دان نباید داستان های کتاب های تاریخی را بعنوان تاریخ بپذیرد، بلکه باید تاریخ را علمی و بر اساس شواهد تاریخ اجتماعی و باستان شناسی نگاه کند، و در آن پرسش مطرح نماید و بدنبال پاسخ باشد. جهت راهنمایی به تاریخ و فرهنگ یادگیری و کارگاه فکر سازی مراجعه شود.
پرسش 4418: احمق به چه کسی می گویند؟
پاسخ انوش راوید: در فرهنگ لغات آمده
است، بی عقل، کم خرد، ساده لوح، در فارسی
کودن، گول، دبنگ، دنگ، دنگل و ... در وبلاگ انوش راوید به کسی گویند، که خود را تاریخ دان بداند ولی چون احمق ها
براحتی اغفال دروغ های تاریخی شود. با دقت بخوانید، با حوصله تحقیق نمایید، با دانایی نوین اندیشه پردازید، یعنی در واقع مغز
را کار بیاندازید، دروغها را بشناسید و
بسوی کشف حقیقت بروید.
پرسش 4419:
همون
طور که میدونیم حافظ در قرن هشتم یعنی سال های 700 زندگی می کرده، مغول ها هم در قرن هفتم یعنی سال های
600 به ایران حمله کردند. حافظ در شعر دوم
دیوانش میگه:
* فغان کین لولیان شوخ شهر آشوب / جنان بردند
صبر از دل که ترکان خوان یغما را *
آیا منظور حافظ از ترکان مغول ها بوده است، چون غزنویان در قرن چهارم و سلجوقیان در قرن ششم
حکومت می کردند. باید منظور حافظ یغمایی
باشد که مغول ها از ایران بردند، ترک های دیگه که خوان یغمایی نبرده انند ،
اونطور
که ما میدونیم.
پاسخ انوش راوید: میگن حافظ شیرازی نه بقال سر کوچه، حافظ دقیق و بدون شبه و شک می گوید، آنکه مشکوک می نویسد دروغگوست. گمان و حدس برای افراد علمی نیست، هر شخصی که بدنبال دانش است، تحقیق و بررسی می کند و گمان بکار نمی برد، به کارگاه فکر سازی مراجعه شود.
در طول تاریخ همیشه بین قبایل و دین و مذاهب زد و خورد های محلی وجود داشته، در جغرافیای فعلی ایران تا قبل از بورژوازی و دوران رضا شاه پهلوی زد و خورد های محلی و کشتن و غارت فراوان بود. امروز هم در گوشه و کنار قاره کهن که افکار قبیله ای و یا دینی حاکم است، مانند عراق و افغانستان و پاکستان، بین قبایل و دینها زد و خورد و کشتار وجود دارد. آخرین این برخوردها در 2010 م، بین قرقیز ها و ازبکها در قرقیزستان بود. حافظ از این برخورد های موضعی بین ترک و فارس گفته است. بعد از انقلاب انسانی ایرانی که منجر به بر کناری شاهنشاهی ساسانیان گردید، آزاد سازی طبقات اجتماعی روستا ها را خالی از رعیت نمود، و شهر ها را پر جمعیت کرد، که در این میان شهر های شیراز و اصفهان هم بودند. برای کار های کشاورزی و غیره در روستاها، عشایر و قبایل دیگری منجمله ترکان غیر بومی را از ایران شمالی به ایران آوردند، در مدت دو، سه قرن اینها قدرتی داشتند و زد و خورد هایی پیش می آوردند، که در نهایت به حکومت های دوره دوم و سوم اسلامی ایران ختم شدند، جهت اطلاع بیشتر به لینکها مراجعه شود. همچنین هیچ آثار تاریخی و فرهنگی ایرانی غارت شده از قرن های 13 و 14 میلادی در مغولستان یافت نشده است، همین گونه هیچ آثار جنگی و غیره از مغولستان در ایران وجود ندارد.
پرسش 4420: آیا هلاکوخان مغول نبود؟ آیا حکومت ایلخانیان از نوادگان چنگیز نبودند؟ آیا شاهرخ از نوادگان تیمور نبود؟ مسجد گوهر شاد مشهد را چه کسی ساخته است آیا زن شاهرخ آنرا نساخت؟
پاسخ انوش راوید: هلاکوخان واقعیت ندارد، و هیچ اثر تاریخی واقعی از هلاکو خان وجود ندارد، ایلخانیان نواده گان مغول مغولستان نمی باشد، بلکه خانات ایرانی هستند، در تمام آثار تاریخی بجا مانده از دوره ای که به اشتباه ایلخانیان می گویند، هیچ اثری از مغول مغولستان در هیچ جای جهان وجود ندارد، بلکه تمام آثار ایرانی می باشند، می بایست ذهنیت کاشته شده از آموزش دوران استعماری پاک و از نو نوشته شود.
چنگیز پسر بهادر خود را از نوادگان بهرام گور می دانست، مشروح در اینجا.
ــ مغول = مغ + ل = فرایض مغ، کسی که عمل مغ را بجا می آورد، ل = ر = دارنده، رفته، انجام دهنده، جهت اطلاع از ریشه یابی واژه، به حروف هیروکلیف جی مراجعه شود.
پرسش 4421: آیا غیر از مارکوپلو کسان دیگری هم بودند، که از ایران چیز هایی نوشتند؟
پاسخ انوش راوید: در زمانی که مارکو پلوی ونیزی دروغ های تاریخی را می نوشت، ونیز به تازگی وارد دنیای بورژوازی و سرمایه داری شده بود، و اصل اقتصاد آن در دست چند خاندان معروف و ثروتمند یهودی قرار داشت. حتی یکی از آنها بنام فیموناچی در کتاب معروف حساب خود، اعتراف می کند، اعداد لاتین را از اعداد عربی بین النهرین گرفته است. تا آن زمان مردم اروپا از اعداد یونان باستان استفاده می کردند، که خیلی سخت و غیر قابل استفاده برای تمدن جدید بورژوازی بود. به این ترتیب وجود مارکوپلو و کتاب سفر نامه تقلبی او برای اهداف سیاسی بود و نگارش شد. مرحله اصلی دروغ نویسی تاریخی و دست اندازی در کتاب های تاریخی، در همین زمان آغاز گردید.
یادآوری نمایم مارکو از مغولستان و چین ایران نوشته، ولی در تعریف و تفسیر بی سوادی یا مغرضانه، آنها را به کشور چین و مغولستان برده اند، جهت اطلاع بیشتر به استان های تاریخی ایران مراجعه نمایید.
پرسش 4422: آیا در مشهد بسیاری از آثار مربوط به قبل از حمله مغول می باشند، و سالم مانده و ویران نشده؟
پاسخ انوش راوید: مشهد دو قرن بعد از حمله دروغی مغول مشهد شد، با از بین رفتن بغداد بعنوان پایتخت ایران اسلامی در غرب، و پیدایش شیوه نوی مذهبی ترویج شده توسط مغ های جدید یا مغول، نیاز به پایگاه رقابتی در ایران شرقی بوجود آمد، بدین جهت مشهد گسترش یافت.
پرسش 4423: افرادی که در رابطه با حمله مغول آمارهای میلیونی ارائه می دهند در رابطه با سیستم آبرسانی شهر های آن دوره چه استدلالی دارند؟
پاسخ انوش راوید: هیچی، آنها نیاز به استدلال ندارند، فقط دروغ می گویند و سادگان هم باور می کنند. در گذشته بدلیل خطرات بیماری مسری و نیاز دسترسی به آب، شهر های بزرگ را کنار رود های بزرگ می ساختند یا خود شهر شکل می گرفت. نیشابور از شهر های پر روستا بود، بلخ در نزدیکی رود بزرگ قرار داشت، به مرور شهر ها را در شهر های تاریخی ایران بررسی می نمایم.
پرسش 4424: در رابطه با مقاومت های جلال الدین و همچنین قیام سربداران و جنبش سمرقند، و نهضت عامه این سوال هست که پس این افراد علیه چه کسانی مبارزه می کردند؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که بارها گفته ام تاریخ یک علم است، مانند همه علوم و پایانی ندارد، و از برای هر پرسش صدها پرسش دیگر حاصل می شود، باید حوصله داشت و صبور بود و تحقیقات کرد. بدلایل دینی و سیاسی در تاریخ داستان زیاد وارد شده است، پاکسازی آنها با تاریخ واقعی زمان می برد. قیام و انقلاب در همه جوامع وجود داشته، ولی در ایران بدلیل پنج تمدنی سرزمین، که در ایران و ایرانیها توضیح داده ام، بیشتر از بقیه نقاط بوده است، یا در واقع بدلیل چهار راهی بودن ایران می باشد. سربداران می خواستند در دین اسلامی خود بمانند، ولی خانات مغ یا مغلی ها می خواستند مذهب ایرانی یا پدر شیعه امروزی را به آنها هم گسترش دهند.
پرسش 4425: لطغا در رابطه با کتاب هایی چون جهان گشای جوینی، جامع التواریخ نوشته رشید الدین فضل ا... و تاریخ مغول نوشته عباس اقبال آشتیانی ، روضـة الصفا، تاریخ وصاف، حبیب السیر و مورخانی چون سیفی، یاقوت و حمدا.. قزوینی و... توضیح دهید، که کدام یک مبتنی بر حقیقت می باشد؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که گفتم زمان می برد، اصل بسیاری از این کتابها در اختیار ما قرار ندارد، بلکه تحریر و تعریف شده، یا جعلی و تقلبی آنها را در اختیار ما گذارده اند. هر وقت کتاب تاریخی را می طلبید یا می خوانید، جویا شوید اصل آن در کجاست، با چه خطی و بر چه کاغذی و با چه ابزاری نوشته شده است، چرا نوشته شده، و چگونه در طول تاریخ نگهداری شده است. در دوران استعمار کارگزاران و چهره های استعمار با کمک عوامل شبهه صهیونیسم محلی وقت، به جمع آوری کتب و آثار عتیقه و تاریخی کشورها مشغول بودند، و برای پیشبرد کار های استعماری خود به جعل و تقلب هم می پرداختند، کتاب های فوق و بسیار دیگری را به مرور در کتاب های تاریخی و بخشی را دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ رسیدگی می کنم.
پرسش 4426: اصلا اولین ذکر از مغول در کجا بوده؟
پاسخ انوش راوید: اولین نام از مغلی یا مغول و مغولی، در دوران اولیه دین مانوی بود، لی پس وند شناسایی قوم و یا فامیل درایران و ترکی و چینی می باشد، وقتی مانوی ها به ترکستان شرقی رفتند، آنها را مغ می دانستند و به آنها مغلی، مغ + لی گفتند، در فارسی ی از لی جدا گردید. در این باره به کتاب های مانوی مراجعه شود، برای دانستن نام این کتابها به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.
چنگیز پسر بهادر خود را از نوادگان بهرام گور می دانست،
ــ مغول = مغ + ل = فرایض مغ، کسی که عمل مغ را بجا می آورد، ل = ر = دارنده، رفته، انجام دهنده، جهت اطلاع از ریشه یابی واژه، به حروف هیروکلیف جی مراجعه شود.
پرسش 4427: لطفا در رابطه با فتح چین؛ روسیه، ایران، سوریه و آناتولی و سرکوب اسماعیلیان نیز توضیح دهید.
پاسخ انوش راوید: خانات ایرانی مغول یا مغلی، آزادی عمل بسیار و تمنای دینی داشتند، بنابر این برای گسترش فلسفه خود حملات زیادی به اطراف و کشور های اروپایی نمودند، در نقاشی های بجای مانده از آن زمان چهره این افراد کاملاً ایرانی کشیده شده است. ادامه این حملات و تحرکات را در روسیه تارتار ها و قزاق ها تا قرن 20 ادامه دادند. پاسخ این پرسش بتنهایی چندین کتاب تاریخ می شود، به مرور بخش هایی از آن را در وبلاگ خواهم نوشت.
پرسش 4428: آیا سندی در رابطه با قتل بازرگانان مغولی توسط سلطان محمد وجود دارد؟ عده ای میگویند که قتل آنها به این دلیل بوده که آنها هم پیمان جنگجویان صلیبی بوده اند، و حتی میگویند که نامه رهبر مغول به پاپ نیز موجود است؟
پاسخ انوش راوید: داستان و دروغ و رجز خوانی در تاریخ زیاد است، نباید هر چه را بعنوان تاریخ پذیرفت، باید درباره آن تحقیق و تعلیل شود، در زمانی که به نام تاریخ مغول می گویند، تمام نامه ها به زبان فارسی بوده، در کتاب خانه واتیکان انبوهی از نامه ها بزبان فارسی است، ولی کسی اجازه تحقیق از آنها را ندارد، چون دروغ ها بر ملا می شود.
پرسش 4429: عده زیادی یاجوج و ماجوج را که در قرآن مجید آمده، همان قوم مغول میدانند. نظر شما چیست؟
پاسخ انوش راوید: همانگونه که در سخن وبلاگ نوشته ام، به هیچ وجه از کتاب های دینی و مسلکی برای تحقیق تاریخ استفاده نمی کنم، اما از آنها برای شناسایی تاریخ اجتماعی بهره می برم.
پرسش 4430: آیا شما اصل حمله به ایران را دروغ میدانید، یا اصل وجود قوم مغول را، و یا اینکه همه راست میباشد اما اغراق شده است؟
پاسخ انوش راوید: مغلی ها دروایشی بودند، که ترکیبی از دین اسلام و مغ بوجود آوردند، ولی بدلایل حساسیت موضوع آنرا در دروغ حمله مغول به ایران خلاصه نوشته ام.
پرسش 4431: اگر حمله مغول دروغ است چرا بخشی از مردم افغانستان قیافه چینی دارند؟
پاسخ انوش راوید: ده ها بار به این پرسش در پرسش و پاسخ ها و شبهات دروغ حمله مغول جواب داده ام، بهترین راه برای مشروح دانستن این است، که به سایت های مردم هزاره جات و بامیان و... بروید. در این مورد کوتاهی بنویسم، قبل از مهاجرت های دولتی زمان سلسله هخامنشیان که بصورت محدود و کم جمعیت انجام می شد، و مهاجرت های مردمی دوران شاهنشاهی ساسانیان به شرق، و بویژه به کشور های افغانستان و تاجیکستان، مردمان این سرزمین ها از اقوام ساخا بودند، که در تاریخ به سک یا سگ مشهور شده است. در اینجا بگویم قبلاً درباره ساخا استان توضیح نوشته ام، که دست استعماری روسیه، نام ساخا استان را به سیبری تغییر داد. بهمین جهت بخشی از مردم افغانستان از نظر قیافه شباهت به مردم ساخا استان تاریخی، یعنی اقوام شمن، آینو، زینا و... دارند. البته تأثیر تاریخی و ژنتیکی تعدادی، بر اثر ازدواج با زوار بودایی کشور چین کنونی، و یا دختران خریداری شده از آنجا می باشد.
قبلاً عکس های زیادی از مردم هزاره جات و بامیان در وبلاگ گذاشتم، دقیقاً دو گونه چهره در این ولایت فارسی زبان وجود دارد، یکی چهره های ساخایی، و دیگر چهره های روشن ایرانی. علت زبان فارسی آنها نیز از مهاجرت های تاریخی ایرانیان است، بویژه در زمان بوداسپ ایرانی، که بعد های به دین بودایی تغییر کرد. وظیفه جوانان باهوش تاریخ دان ایرانی این است، که از تاریخ و حقوق تاریخی ایران دفاع کنند، نه اینکه چشم و گوش بسته کتابها و فیلم های استعماری را بپذیرند.
در آخرین دوران یخبندان، یک فرصت دو هزار ساله گرم بوجود آمد، و مردم تمدن آتلانتیس، به شمال رفتند، و پس از بازگشت سرما، بسیاری از آنها کشته شدند یا به جنوب بازگشتند، اما تعدادی در سرزمین های سرد شمالی باقی مانند، این سرما طی دو هزار سال تغییراتی در قیافه آنها بوجود آورد، که امروز می پندارند قیافه مغولی یا ساخایی است. سپس در ادامه تمدن در هزاره های اول تا سوم خورشیدی ایرانی، آنها به بخش هایی از افغانستان و ایران هم وارد شدند، و ترکیبات قیافه ای جدید ایجاد شد.
پرسش 4432: آیا در کتابهای تاریخی به اشتباه از مغول نام برده اند؟
پاسخ انوش راوید: به اشتباه که نام نبرده اند، منظور آنها از مغول ایرانی بوده است، مانند: در کتاب التاریخ غیاثی نوشه شده است: .... سپس به عراق بازگشت و در آنجا هم مغول جستجوی او می کردند.... مقصود از مغول در این گفته ها، کسان عبدالله سلطان نوه شاهرخ می باشند، که والی فارس و واسط و جنوب عراق بودند. دولت بابری هند را نیز دولت مغولی می نامیدند، و آن زمان در کشور هندوستان، منظورشان از مغول ایران بود.
پرسش 4433: اگه مغول به ایران حمله نکرده، چرا قیافه بعضی مردم نقاط آذربایجان مانند قیافه مغولهاست؟
پاسخ انوش راوید: این آموزش و پروش وامونده، اجازه تحقیق و تحلیل و اندیشه را از دانش آموز، و خود بخود از کل گرفته است، و همیشه دنبال راحت ترین و آماده ترین و... ترین، پاسخ ها برای مسائل مختلف می گردند، و قبول می کنند. پاسخ شما در پرسش 415 نوشته ام، یکبار دیگر بگویم، این ها مهاجران و کوچ نشینان ساخا استان ایران بودند، و از ابتدای تاریخ، تا قبل از انقلاب اکتبر 1917 و بسته شدن مرز شمالی ایران، به ایران می آمدند و می رفتند.
پرسش از عموم: آیا شما تاکنون اعتراضی به دولت روسیه، برای نام جعلی سیبری، که بر ساخا استان گذاشته اند، کرده اید؟
زلزله نیشابور
مطلب زیر درباره زلزله شهر نیشابور است، هر خوانند که کمی تحلیل داشته و اندکی فنی باشد، براحتی متوجه پرت و پلا بودن آن می شود، ولی در پایان هر بند آنرا کوتاه تفسیر می کنم و در انتها می نویسم:
پس از حمله مغول تا چند سال شهر نیشابور خالى از سکنه بود، در قراء و قصبات و دهات آن محصولى کشت نمىشد، و این سرزمین حاصلخیز سالها بى حاصل و بى ثمر افتاده بود. در اواخر دوران فرمانروایى مغول غازان خان و سلطان ابوسعید براى مسکون ساختن شهر هاى ویران خراسان و آبادى مزارع اقدام نمودند و از جمله در شهر نیشابور چه در زمان آنها و چه در ایام حکومت سربداران عمارات و مساکنى ساخته شد و مردم از گوشه و کنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را دایر کردند، و چون شهر قدیم نیشابور به کلى از میان رفته بود، شهر جدید را در طرف شمال و مغرب شهر قدیم به وجود آوردند، اما آن نیشابور قدیم که سالها دارالعلم عالم اسلامى و قبله گاه انام بود، با آن همه رجال و شخصیت هاى بزرگ معدوم و نابود شده بود، و دیگر نمىتوانست به جاى خود باز گردد. دگر بار زلزله پیکر شهر را درهم کوبید و هزاران نفر در این حادثه از بین رفتند، و چنان ترس بر بازماندگان از زلزله غالب آمد، که این شهر مصیبت بار را ترک کرده و روزها در نواحى اطراف به سر مىبردند.
انوش راوید: این را کسی نوشته که در دوران فئودالی زندگی می کرده، و خبری از زندگی در دوران سازمان قبیله ای دینی ایران نداشته است. الکی شهری شکل نمی گیرد و ادامه حیات نمی دهد، دلایل آن در ساختار های تاریخی اجتماع قرار دارد، و شناخت آن مهم است.
الحاکم ابوعبدالله محمدبن عبدالله نیشابورى صاحب تاریخ نیشابور مىنویسد که در حواشى تاریخ یمینى که در سال چهارصد و اندى از هجرت نوشته شده آمده است که نیشابور از ابتداى بناى آن تا تاریخ مؤلف کتاب هجده مرتبه به زلزله ویران شده و مرتبا آباد گردیده و موقعیتخود را از لحاظ سیاسى،اقتصادى و فرهنگى البته اندکى کمرنگتر از گذشتهاش، به دست آورده است. بعد از زلزله هاى هجده گانه مذکور که تاریخ وقوع هیچ یک از آنان ذکر نشده زلزله سال 530 هجرى روى داد، که در اثر آن شهر ویران شد. زلزله اى دیگر در سال 555 هجرى، هفتسال بعد از واقعه آتشسوزى و فتنه غزها به وجود آمد، شهر را بکلى خراب کرد و مردمى که باقى ماندند به شادیاخ رفتند. زلزله دیگرى که مىتوان آن را مهیب ترین زلزلهها دانست زلزله سال 666 هـ . ق است، که در شب جمعه رخ داد که در اثر آن از جمعیت نیشابور تنها هفتاد نفر که در صحرا بودند زنده ماندند. زلزله دیگر که مىتوان آن را آخرین زلزله ویرانگر منطقه دانست، زلزله سال 808 هـ . ق است که یکشنبه، آخر جمادىالاول به وقوع پیوست؛
* اندر سه زمان سه زلزله واقع گشت <><> بر پانصد و اند آنک شد شهر چو دشت *
* شش سال فزون دوم و ره از ششصد و شصت <><> از زلزله بار سوم هشتصد و هشت *
انوش راوید: در ایران زلزله زیاد است، از دیرباز مردم بنوعی خانه می ساختند و زندگی می کردند، که کمترین آسیب را بر اثر وقوع زلزله ببینند. با گشتی در شهرها و روستا های تخلیه شده دور کویر ایران، متوجه می شوید همه آنها زلزله دیده اند، ولی خراب شده کامل نیستند. امروزه با دانش ویژه می توان فهمید در یک سرزمین چند بار و در چه تاریخ هایی زلزله آمده است. ولی زلزله ها ذکر شده برای نیشابور بیش از اندازه و تعداد واقعی می باشد، زیرا برای شهر های حوالی آن زلزله گفته نشده است. در هر صورت به دروغ حمله مغول مربوط نمی شود.
ابوالقاسم طاهرى مىنویسد دشوار است اطمینان حاصل کرد، که پس از هجوم مغولان شهر جدید نیشابور را در کدام محل بنا کردند، و شهرى که جهانگرد مغربى ابن بطوطه در سده هشتم هجرى وصف مىکند در کجا قرار داشته است. از آنجا که در ناحیه شادیاخ ویرانهاى به چشم نمىخورد، احتمال دارد که نیشابور جدید را در محل شهر قدیمىتر نیشابور ساخته باشند. آنچه این فرض را محتمل تر مىسازد بقایاى بازار قدیمى است، که به فاصله کمى در سمت غربى تپه آلبارسلان قرار دارد. زلزله، نیشابور قدیم را چنان ویران کرده است که اکنون جز چند تل خاک چیز دیگرى از آن شهر پدیدار نیست. محل جدید شهر نیشابور سه یا چهار میلى شمال و شمال غربى شادیاخ واقع است. به فاصله 24 میلى جنوب شرقى شهر جدید نیشابور آثارى برجاى مانده است که تصور مىشود، از آن نیشابور عهد ساسانى باشد. میان این ویرانهها و شهر کنونى نیشابور، در چهار میلى سمت جنوب و جنوب شرقى خرابه هاى نیشابور معروف سده هاى میانه به چشم مىخورد.
انوش راوید: چون ویرانی شهر توسط حمله دروغی مغول دروغ است، ابوالقاسم طاهری به اشتباه افتاده است، ابن بطوطه از شهر نیشابور که در زیر همین شهر فعلی می باشد دیدن کرده بود. اصل شهر در همین محل کنونی است، روستا هایی در اطراف وجود داشتند، که بر اثر تغییر جهت آب یا کمبود سوخت و چوب و علل مربوط به آن تاریخ اجتماعی تخلیه شدند. بقیه گفته های فوق تحلیل و داده علمی ندارند.
از نظرات: شاید کاوش هاى آتى باستان شناسان بتواند گره از این مشکل بگشاید و بطور قطع محل احداث نخستین شهر نیشابور و شهر هاى بعدى معلوم شود. اگر باستان شناسان به چنین توفیقى دست یابند مسلما یکى از دشوار ترین معما هاى تاریخى را حل کردهاند، چه زلزله هاى پیاپى و کاوش هاى افراد گنج طلب و سودجو به حدى ویرانه هاى مختلف ناحیه نیشابور را زیر و رو کرده است، که کاوشى طبق اصول علمى دشوار مى نماید. صنیعالدوله در کتابش به نمونه اى از خرابی هاى مردم آزمندى که در نیشابور به دنبال گنج مى گشته اند اشاره مىکند: «تا مدتها مردم اطراف به خرابههاى نیشابور مى رفتند و حین کاوش مال فراوانى پیدا مى کردند چنان که در زمان سلطان جلالالدین خوارزمشاه آن شهر را سالانه به سى هزار دینار که معادل 54 هزار تومان حالیه باشد، اجاره و مقاطعه دادند و گویند گاه مىشد، که مستاجرین در عرض یک روز معادل مال الاجاره یکساله را از آن جا اموال به دست مىآوردند». در سال 735 هـ . ق که ابنبطوطه از نیشابور غازان خانى گذر کرده است، آنجا را دمشق کوچک مىخواند و وفور میوه، باغها و آبهاى نیشابور و بازار هاى وسیع و پر کالاى آن شهر را مىستاید.
انوش راوید: وظیفه جوانان با هوش ایران است، که پیگیر باستان شناسی علمی باشند، با اندیشه های تاریخ نوین است، که می توان با نقشه های شوم سرنوشت سازی مبارزه کرد. در تمام شهر های ایران منجمله ری گنج یابی تاریخ طولانی دارد، اما برای کار علمی جا زیاد است. منابع صنیع الدوله کجاست، رقم سی هزار دینار را از کجا آورده است، در این زمانه خیلی بیشتر از گذشته دروغ وجود دارد، باید هر شخص در کارش حرفه ای باشد تا اغفال نشود.
یک تحقیق جالب و خواندنی
دانشجوی محقق و با هوش عزیز هم میهنم، در رابطه با کلمات مغول و مغ و ... در اشعار
شاعران نامدار که در زیر آمده جستجو نموده است:
نام
شاعر
مغول
مغ
تاتار
چنگیز اسکندر
ابوسعیدابوالخیر
---
--- ---
--- ---
امیرخسرو دهلوی
---
--- 1بار
---
9 بار
انوری
---
---
1 بار
--- 6 بار
اوحدی مراغه ای
---
--- 1 بار ---
---
باباطاهر
---
---
---
--- ---
پروین
اعتصامی
---
---
--- ---
3 بار
جامی
---
--- 2 بار
---
1 بار
حافظ
---
1 بار
---
--- 4 بار
خاقانی
---
6بار
2 بار
--- 28 بار
خواجوی کرمانی
---
---
12 بار ---
1 بار
خیام
---
---
---
---
---
دقیقی
---
---
--- ---
---
رودکی
---
---
---
---
---
سعدی
---
2 بار
1 بار
---
---
سنایی
---
5 بار
1 بار
--- 9 بار
سیف فراعانی
---
---
--- ---
---
شهریار
---
---
---
---
---
شیخ
بهایی
---
---
---
---
1 بار
شیخ محمود شبستری
---
---
--- ---
---
صائب
تبریزی
---
---
---
--- 2 بار
عبید
زاکانی
---
--- 1
بار
--- 1 بار
عطار
---
1
بار
---
--- 12 بار
فخرالدین
عراقی
---
2
بار 1 بار ---
---
فرخی
سیستانی
---
---
1 بار ---
5 بار
فردوسی
---
---
--- ---
26 بار
فروغی بسطامی
---
---
3 بار ---
4 بار
محتشم
کاشانی
---
---
1 بار ---
4 بار
مسعود سعد سلمان
---
---
--- ---
---
ملک الشعرای
به
---
---
--- ---
1 بار
منوچهر
---
---
1 بار
--- 1 بار
مولانا
1
بار
3بار
13 بار ---
1 بار
ناصر خسرو
---
---
1 بار ---
4 بار
نظامی
---
8
بار
1 بار ---
28 بار
هاتف
اصفهانی
---
2
بار
--- ---
2 بار
وحشی
بافقی
---
---
1 بار
--- 3 بار
نکات:
* 1 ــ جستجو از سایت شعر میباشد که بیش از 340000 بیت شعر از 35 شاعر نامی ایران را آورده است.
* 2 ــ جستجو شامل اشعار است و نه
نثر و شاید بعضی از اشعار هم نباشد.
* 3 ــ 30 کلمه مغ یافت شد که به نظر من ربطی به مغول
نداشت.
* 4 ــ جالب است که می گویند شیخ عطار توسط مغول اسیر و
به دست آنها کشته شد.
پاسخ انوش راوید: تاتار ها بازماندگان ایرانی اقوام یوئه چی هستند، که قبل از زمان حمله دروغی مغول در قاره کهن می زیستند. در تمام اشعار شاعران ایرانی منظور از اسکندر، اسکندر اشکانی بوده است نه اسکندر مقدونی، البته تعدادی از شاعران تحت تأثیر داستان های حکیم باشی های رومی و یونانی که در شاهنامه فردوسی به آنها کاتوزیان گفته شده است، قرار گرفته اند. پایه داستان دروغی اسکندر مقدونی را در روم شرقی بنا نهادند، و از آن داستان جهت مقاصد دینی و حکومتی بهره می بردند.
در علم نمی شود گفت، می گویند، باید گفت چه کسی چرا و چه وقت می گوید؟. چگونه است وقتی انوش راوید با تحلیل های عمیق تاریخ را می شکافت، همه می پرسند منابعت کو و می خواهند مانند قرن گذشته در انتها لیست نمایم، ضمن اینکه منابع را تشریح می کنم، باز هم بیشتر می خواهند. اما اگر کسی چیزی در چند صد سال پیش، از چند صد سال گذشته تر گفته باشد، کسی نمی پرسد منابع و تحلیل چیست و کجاست، شاید چون مرده است ولی نامی در ادبیات دارد، همان را کافی و بس می دانند، بنظر شما این علمی است؟
همانطور که بارها نوشته ام ابتدا باید تحقیق کرد، اصل کتاب کجاست، در چه کاغذی و با چه ابزاری نوشته شده است، چگونه نگهداری شده و می شود، نتیجه آزمایشات تحقیقات اصالت را چه هست، آیا نوشته های آن در آثار تاریخی مشابهت دارد. کتابی را از کتابخانه ای می گیریم یا می خریم و با کلی تعریف و تبلیغات براحتی اغفال شده و می پنداریم اصل است، درواقع شخص علمی باید یاد بگیرد بدون تحلیل و تحقیق نباشد. لازم به ذکر است ریشه ها همه در تمدن های کهن است، مشروح در اینجا.
نظر 4434: در مورد دروغ بودن حمله مغول چند نظرم دارم:
1- در نواحی تفرش و بلاخص خمین نوادگان مغول با نام خانوادگی دالایی میزییند که سینه به سینه یاد دارند که از نژاد مغول هستند با نامی مغولی. و چهره های کاملا نزدیک به مغول با گذشت این همه سال.
2- سعدی اشاره به حمله مغول و محفوظ ماندن فارس دارد،
انوشیروان و سکندر به جنگ بکردند ره کفر یاجوج تنگ، تو را سد یاجوج کفر از زر است، نه.
3- اگر به زنجان و آذرباییجان تشریف ببرید قیافه های مغولی بسیار میبینید.
4- در منابع غیر ایرانی نیز از این حمله سهمگین یاد شده است: منابع چینی اروپایی و...... اگر خبری را جند منبع مستقل دادند نباید اینقدر در صحت آن شک داشت. مغول ها تا مجارستان و مسکو تازاندند. و در همه تواریخ ملل ثبت شده.
پاسخ انوش راوید: بارها به این پرسش پاسخ داده ام، در هر صورت یکبار دیگر پاسخ می دهم.
1 و 3 ــ این اقوام بازماندگان مهاجران سکایی از سکستان می باشند، با ترفند های استعماری نام سکستان یا ساخا استان ایران را، به نام الکی سیبری تغییر داده اند، تا پیوستگی تاریخی مردم ساخا را با ایران قطع نمایید. برای این منظور در نیمه اول قرن 20 بسیاری از مردم محلی و اقوام مختلف سکستان را بقتل رساندند، این قتل عام و آواره کردن های سکاها همچنان ادامه دارد. امروزه چهره های سکستانی در افغانستان بیشتر دیده می شود، و بتازگی جوانان باهوش ولایت بامیان متوجه شده اند، چه کلاهی سرشان رفته، و طی یکی دو قرن گذشته به آنها گفته اند، که شما بازماندگان مغول هستید، و به این بهانه چه جنگ های داخلی و کشتار راه انداخته اند. از ابتدای این قرن، براحتی متوجه شده اند، مردم با چهره خالص یا ترکیبی سکستانی (یا ساخایی)، حدود 5 تا 8 هزار سال پیش به ایران آمدند، و در دروغ های تاریخی غربیها آنها را مهاجرت آریاییها نامیده اند، چند پرسش بالاتر هم توضیح بیشتر نوشته ام.
2 ــ آنچه که زمان سعدی و حافظ از مغول و تاتار گفته شده است، منظور همین مردم و مهاجران و مهاجمان سکستانی به داخل ایران بوده است، که در زمان آنها هم ادامه داشته، و امروزه بخش هایی از آنها در کشور عراق بنام ترکمن های عراق زمین گیر شده، و دیگر کوچ نشین نیستند. در قرون اولیه و میانه اسلامی به استان های مرکزی ایران، چین یا چین استان می گفتند، و منظور از مغولها نیز مردم مغ استان ایران بودند، نه مهاجمان از کشور مغولستان، زیرا در آن زمان اصلاً کشور مغولستان وجود خارجی نداشت، و هیچ کس کشوری را که امروز مغولستان می نامند، مغولستان نمی گفت، بلکه بخش های شرقی فرغانه تا کوه های آلتایی را سکستان و یا سکستان جنوبی می نامیدند، جهت اطلاع بیشتر به مطالب وبلاگ و لینکها مراجعه نمایید.
4 ــ اصل این منابع تاریخی را بگویید در کجا یا کدام موزه است تا ما هم بدانیم!، نیرو های نظامی کشور مغولستان تا میانه اروپا پیشروی نظامی نکردند، بلکه خانات ایرانی بودند، در آن زمان سرزمین وسیع ایران، در دوران تمدن سازمان قبیله ای دینی از ساختار های تاریخی اجتماع بسر می برد، بدین ترتیب توانستند راحت به اروپائیان پیروز شوند، بویژه با کمک باروت و گوگرد و فشفشه ساخت چین استان ایران.
شگفتا یا تعجب، عزیزان بجای اینکه بمنظور تغییر نام سک استان و قتل عام مردم آنجا، کیفر خواست صادر کنید یا تقاضای صدور آنرا داشته باشید، براحتی اغفال ترفند های استعماری شده، و دروغ حمله مغول را می پذیرید و مطرح می کنید، جای تعجب است!!
تحقیقی از سر درماندگی
باید این را در نظر داشت، بسیاری از موضوعات ترفند های استعمار و امپریالیسم نیستند، ولی مورد سوء استفاده پس مانده های استعماری قرار می گیرد، مانند تحقیق زیر که برای مثال نوشته ام، پاسخ آن در انتها می باشد.
دانشمندان می گویند امپراطوری مغول میراث انسانی فراگیر و ماندگاری در بخش های وسیعی آسیا از جمله در شمال شرقی ایران به جا گذاشته است. در این مطالعه به نوشته های "عطا ملک جوینی" مورخ ایرانی هم استناد شده است. این مطالعه توسط دکتر کریس تایلر اسمیت از دانشگاه آکسفورد و همکاران او در کشور های چین، پاکستان، ازبکستان و مغولستان انجام شد، و نتیجه آن در وب سایت "نشریه آمریکایی ژنتیک انسانی" (American Journal of Human Genetics) منتشر گردید.
گروهی از متخصصان علوم ژنتیک با نمونه برداری از جوامع آسیایی از قفقاز تا چین، دریافته اند، نزدیک به 8 درصد از مردان ساکن محدوده ای جغرافیایی که در گذشته حیطه فرمانروایی امپراطوری مغول بود، حامل یک کروموزوم ایگرگ مشخص هستند، که ظاهرا دارای نشانه های وراثتی خاندان مغول است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، احتمالا 16 میلیون مرد یا نیم درصد از جمعیت مذکر جهان می توانند مدعی شوند از چنگیز خان نسب می برند.
این گروه طی دوره ای ده ساله به جمع آوری نمونه های خونی از 16 جامعه انسانی که در داخل یا اطراف امپراطوری سابق مغول اقامت دارند پرداختند. فرزندان چنگیز خان در قرن سیزدهم، سرزمینی را که از سواحل اقیانوس آرام در چین تا دریای خزر، از جمله جمهوری های امروز آسیای میانه و شمال شرقی ایران را دربرمی گرفت، تحت فرمان خود داشتند. دانشمندان، دی ان ای موجود در کروموزوم ایگرگ را مطالعه کردند. مطالعه کروموزوم ایگرگ مفید است، چون مانند نام خانوادگی مستقیما از پدر به فرزند منتقل می شود. آنها دریافتند که گروهی از کروموزم های ایگرگ در منطقه مورد مطالعه، حاوی یک شاخص ژنتیکی ویژه است، که نشان می دهد کلیه افراد گروه به یکدیگر مرتبط هستند، و از یک کروموزوم واحد در گذشته نزدیک سرچشمه می گیرد.
تعداد این کروموزوم های ویژه در منطقه فرمانروایی سابق مغول بسیار بیشتر از حد انتظار بود، در حالی که هیچ یک از افراد خارج از این محدوده، به استثنای قوم هزاره پاکستان و افغانستان آن را حمل نمی کرد. افراد قوم هزاره از اعقاب مغول هستند، که ادعا می کنند تبارشان به چنگیز خان می رسد. دکتر تایلر اسمیت گفت که این کروموزوم ویژه، شاخص ژنتیکی خاندان سلطنتی مغول است. به گفته دانشمندان گسترش این خون احتمالا ناشی درهم آمیزی های جنسی پس از فتح یک سرزمین در مناطقی بود، که برای دو قرن مغولها بر آن استیلا داشتند. دیوید مورگان، مورخ تاریخ مغول در دانشگاه ویسکانسین می گوید "توشی"، بزرگ ترین پسر چنگیز خان 40 پسر داشت. آقای مورگان در مورد چنگیز خان به " تاریخ جهانگشا" نوشته عطاملک جوینی، مورخ ایرانی در سال 1260، که درباره مغول ها است اشاره می کند.
عطا ملک جوینی می نویسد: "در باب اصل و نسب چنگیز خان، هم اکنون بیش از 20 هزار سر در عافیت مادی و سعادت دنیوی روزگار می گذرانند. بیش از این، لب نمی گشایم... مبادا خوانندگان این تاریخ، تهمت اغراق و مبالغه گویی بر نگارنده زنند، و پرسند چگونه ممکن است، از یک ترکه و در چنین مختصر زمانی، دودمانی چنین مبسوط در وجود آید. "لغتنامه دهخدا درباره عطاملک جوینی می نویسد، او از رجال و مورخان معروف اوایل دوره مغول بود، که در سال 623 هجری قمری در جوین متولد شد، و از آغاز جوانی وارد کار های دیوانی گشت، و از عمال امیرارغون آقا حکمران خراسان گردید. عطا ملک چند بار در خدمت امیرارغون به قراقروم، پایتخت مغولستان سفر کرد، و در ضمن همین سفرها درباره احوال مغول ها و یورتهای اصلی ایشان اطلاعات کافی به دست آورد، و برای نوشتن تاریخ خود مواد لازم فراهم کرد.
دکتر تایلر اسمیت و همکاران او برآورد می کنند، جد مشترک کروموزوم ویژه ای که آنها در جوامع ساکن محدوده امپراطوری سابق مغول یافته اند، حوالی سال 1000 میلادی یعنی 162 سال پیش از تولد چنگیز می زیسته است. البته برای پیوند گروه حاوی کروموزوم ویژه به چنگیز، ناگزیر از شواهد ژنتیکی غیر مستقیم استفاده شده است، زیرا بنیانگذار امپراطوری مغول به طور مخفیانه دفن شد، و مقبره او هرگز کشف نشده است تا دی ان ای او آزمایش شود. این دانشمندان همچنین توانسته اند از طریق قوم هزاره یک پیوند ثانوی به چنگیز خان بیابند. تاریخ شفاهی قوم هزاره مدعی است، که برخی از اعضای آن مستقیما از چنگیز نسب می برند. به گفته گروه دکتر تایلر اسمیت وجود همین کروموزوم ویژه در میان قوم هزاره موید تاریخ شفاهی آنان است. منبع bbc.
پاسخ انوش راوید: در ابتدا می نویسند، دانشمندان می گویند، کدام دانشمندان آنهایی که بی بی سی می گوید دانشمند هستند. خیلی مسخره و احمقانه و غیر علمی می گویند، که این کرموزم ایگرگ ظاهراً دارای نشانه های وراثتی خاندان مغول است. انوش راوید نیز منکر این نیست که فرزندان چنگیز خان نیمی از جهان متمدن آنروز را در اختیار گرفتند، اما آنها بازماندگان حمله دروغی مغول مغولستان نبودند، آنها ایرانی بودند، خانات ایرانی که قدرت سازمان قبیله ای دینی ایران را به رخ جهان کشیدند.
در تحقیق می گویند، کرموزم ایگرگ منطقه نشان می دهد کلیه افراد گروه با یکدیگر مرتبط هستند، و از یک کرموزم واحد سرچشمه می گیرند. هزار سال با دو یا سه هزار سال در این تحقیق چه تفاوتی می کند، هزار سال به عقب برویم تمام منطقه از خزر تا گبی در اختیار یوئه چی ها بود، و باز هم چه تفاوتی می کند هزار سال دیگر به عقب تر رفت همه منطقه از شهر سلاطین بود، که قبلاً در وبلاگ نوشتم، و باز هم چه تفاوتی می کند دو هزار سال دیگر به عقب تر رفته به انسان شکارچی گوزن و گاو می رسیم، همه آنها دارای همین ژن هستند. جوانان عزیز این قبیل ترفند ها و بازی ها را به نقد بگیرید و افشا کنید.
قوم هزاره حداقل مربوط 1800 سال پیش است، زمانی که صبحت از مغول نبود، امروزه بعضی می گویند هزاره ها از چنگیز مغولستانی هستند، اطلاعات آنها از نفوذ کتاب های قرن 20 است، قبل از قرن 19 هزاره ها هیچ چیز از چنگیز و مغول نمی دانستند. بزودی با اهمیت درجه سه در این باره می نویسم.
آنها در ادامه تحقیق غیر علمی خود می نویسند، احتمالاً می گویند ناشی از دو قرن استیلاست، آنها هیچ از تاریخ و تاریخ اجتماعی نمی دانند، فقط می خواهند هر جور شده پرت و پلاها را تکرار کنند.
واقعی بودن یا نبودن خود عطا ملک جوینی و کتاب منتسب به او را بگریدید و بپرسید اصل کتاب کجاست، چگونه نگهداری شده و می شود، با چه کاغذ و ابزاری و خطی نوشته شده است. گرامی یاد دهخدا، مانند بسیاری دیگر تحت تأثیر پانصد سال دروغ و دونگ استعماری و کتاب های آنها بود، در قرن 21 با دانایی نوین و با امکانات وسیع نباید اغفال شد. جوانان عزیز ایران دقت کنید، برای تولید تفرقه و دشمنی و کوچک شمردن مردمان قاره کهن، دست به هر ترفندی می زنند و پرت و پلاها را بجای تحقیق علمی می نویسند، به هوش باشید وساده نباشید و هر دروغ را باور نکنید.
پرسش 4435: آیا لیست زیر واقعی است؟
* 1 ــ هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از ۶۵۱ تا ۶۶۳ ه. ق.
* 2 ــ اباقاخان پسر هولاکو از ۶۶۳ تا ۶۸۰ ه. ق.
* 3 ــ تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از ۶۸۰ تا ۶۸۳ ه. ق.
* 3 ــ ارغونخان پسر اباقا از ۶۸۳ تا ۶۹۰ ه. ق.
* 4 ــ گیخاتوخان پسر اباقا از ۶۹۰ تا ۶۹۴ ه. ق.
* 5 ــ بایدوخان پسر طرغان پسر هولاکو از جمادی الاولی ۶۹۴ تا ذیقعدهٔ۶۹۴ ه. ق.
* 6 ــ غازان پسر ارغون از ۶۹۴ تا ۷۰۳ ه. ق.
* 7 ــ الجایتو (خدابنده) پسر ارغون از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه. ق.
* 8 ــ ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
پاسخ انوش راوید: از هولاکو در هیچ کتاب تاریخی در ایران و چین گفته نشده است، هلاکو از داستان های مارکو پلوی کم و بیش دروغگو می باشد، از زمان غازان خان و سلطان محمد خدابنده سلسله های دراویشی مغولی شروع اصلی تاریخی پیدا می کند. با مرگ ابوسعید، سلسله اول خلافای دراویش ایرانی منقرض می گردد، در ادامه تاریخ، خانات ایرانی یا ایلخانان دیگر، رهبری سلسله های دراویش مغی ایران را در دور جدید بعده می گیرند، و در چند حکومت که انرژی خود را از سازمان قبیله ای دینی می گرفتند حل شدند. در ادامه تاریخ نیک بزودی در این باره می نویسم، برای تحقیقات جانبی مشغول گرد آوری کتب دراویش قرن های 11 تا 16 میلادی هستم، عزیزان می توانند در این راه کمک نمایند.
اسب مغولستانی و جاده ابریشم
عزیزانی درباره اسب مغولستانی توضیحات بیشتری خواستند، اسب ها و شتر های پشمالو مناطق سردسیر شمال آسیا، با چند گونه متفاوت، در کشور مغولستان، سیبری کشور روسیه و کشور های قرقیزستان و قزاقستان، و در استان سین کیانگ و صحرای گبی و مغولستان داخلی کشور چین وجود دارند. در این سرزمینها بدلیل سرمای شدید و طولانی، که حتی شبها تا منهای 30 درجه سانتیگراد می رسد، امکان زندگی و بود و باش برای اسبها و شتر های خاورمیانه وجود ندارد. تربیت و نگهداری این اسبها فقط توسط مردمان همان دیار صورت می پذیرد، این گونه اسبها با مهاجرت طبیعی، به اروپای شمالی رفتند. از قرن 15 میلادی، در کشور های روسیه تا فرانسه چند قرن با این اسبها و ترکیب نژادی آنها مبارزه کردند، و آنها را کشتند، زیرا بعلت عدم توانایی در تربیت، ارزش باربری و نظامی نداشتند. درباره این موضوع کتاب و فیلم زیاد نوشته ساخته شده است، البته اندکی از آنها در اسکاتلند و اسکاندیناوی باقی ماندند.
تا نیمه اول قرن 20 برای مسافرت در مسیر ایران چین، که به جاده ابریشم معروف شده است، مجبور بودند در خجند، بارکش های خود را عوض نمایند، و با بارکش های پامیری از خجند و مسیر دره فرغانه، که خود مصیبتی بود، به کاشغر مرکز آدم های رنگارنگ و اقوام گوناگون بروند. سپس از کاشغر با اسبها و شتر های کوتله پشمالوی اویغوری، به تورفان بروند، و از تورفان برای عبور از آلتایی دوباره بارکش های مخصوص آن دیار را می خواستند، تا به صحرای گبی برسند، دوباره تعویض بارکش، تا بعد از عبور از گبی باز هم تعویض بارکش، تا بعد از یک سال مسافرت خسته کننده، به پکن برسند. همانگونه که می بینید چندین مرحله تعویض اسب و شتر و گاو باربری لازم است، تا جاده سمرقند به پکن طی شود، هیچ کدام از این حیوانات نمی توانستند مسیر دیگری را طی کنند. در ضمن چنین مسیری برای امور تجاری، حتی برای گرانترین جنس مانند ابریشم، مقرون به صرفه نبود، بلکه ابریشم چین استان ایران بود، که در اروپا ابریشم چینی می گفتند، و در قرون جدید تصور کردند کشور چین است.
اسب و شتر و کلیه حیوانات بیابان های گرمسیری، متفاوت از حیوانات سردسیر و متفاوت از کوهستانی ها هستند. بود و باش، خورد و خواب آنها متفاوت است، کسانی که دروغ حمله مغول و این و آن را به ایران نوشته اند، هیچ کدام این مراحل را در نظر نگرفته، مراحلی که در هر سمت جغرافیایی داستان و تعریف خودش را دارد، و همین جوری الکی تاریخ نوشته اند، چون سوادش را نداشتند. در باره این مسیرها و اسبها و شترها، فیلم های مستند زیادی ساخته شده است، چند روز پیش شبکه مستند ایران، در این باره فیلمی نشان داد، علاقمندان از شبکه مستند پیگیر تهیه این فیلمها شوید، زیرا دانستن تمام این مسائل برای یک تاریخ دان مهم است.
حتی در مورد دروغ حمله اعراب به ایران، بدون تجربه و دانش ابزار های جنگ و تاریخ سفر، گفته و نوشته اند، که با اسب عربی در زاگرس تاخت و تاز کرده اند. از یک کارشناس و مربی اسب بپرسید، آیا چنین کاری امکان دارد، ممکن است یکنفر با مراقبت ویژه و زمان مناسب، بتواند برای مسابقه، اسبش را از صحرای عربستان به زاگرس ببرد، که آنهم تغییر ارتفاع برای اسب مسابقه ای دردسر می شود، اما برای یک لشکر در حال جنگ اصلاً امکان ندارد. می توان اسب عربی را در ایران مرکزی یا ایلات کالیفرنیا و تگزاس آمریکا، بدلیل نزدیکی آب و هوا پرورش داد، ولی اسب مغولی را هرگز نمی توان. حتی دروغ نویسها غیر از حساب نکردن کلیه موضوعات و مسائل تاریخ لشکر و جنگ، تا توانسته اند برای آدم های ساده پرت و پلا پس داده اند. جوانان باهوش ایران، از تاریخ و اجداد خود دفاع نمائید و دروغها را افشا کنید، تا می توانید بگویید و بنویسید.
در اینجا لازم به گفتن است، برای آموزش یک سرباز سواره نظام، نیازمند شش ماه هماهنگی سرباز با اسبش بود، و نیز در این مدت، اسب های یک گردان با یکدیگر هماهنگ می شدند. غیر اینصورت در میدان جنگ نا فرمان و ناهمگرد می شدند، به منظور اطلاع بیشتر کتاب های سواره نظام قرن 19 را مطالعه نمایید. یکی از علت های شکست ناپلئون بناپارت در نبرد واترلو، همین شتاب در جمع آوری سواره نظام و اسب بود، که این نیروی اصلی در جنگ نتوانست هماهنگ عمل کند. الکی که نمی شود یک نفر یا چند نفر کشاورز یا عشایر، بپرند روی اسب و بتازند و بجنگند و پیروز شوند، الکی که نیست، ده ها بیماری مانند پا پرانتزی و بواسیر و غیره هم با سواری مدام پیش می آید. دشمنان تاریخ و افراد ضد تاریخ می خواهند ساده انگاری را شایع کنند، تا جوانان نتوانند به عمق تاریخ و سرنوشت و آینده، فکر تحقیقی و تحلیلی کنند.
عکس نقاشی نبرد واترلو، عکس شماره 6277، اهمیت اسب در این نبرد کاملاً پیداست.
نامه تازه فاش شده
با بالا گرفتن دانایی ایرانی ها از دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران، و اینکه قبلاً نوشته بودم نامه های مغول به زبان فارسی به دربار واتیکان فرستاده شده بود، و مطابق معمول واتیکان از فاش کردن اسناد تاریخی سرپیچی می کند، زیرا می داند که با آنها دروغ های تاریخ آشکار می شوند. ولی با افشا گری های وبلاگ جنبش برداشت دروغها مجبور شدند یک نامه را رو کنند، تا بلکه بتوانند جلوی افشا گری های بیشتر درباره دروغ حمله مغول به کشور ایران را بگیرند، اینک متن این نامه را در زیر می نویسم، البته راست و دروغ، تقلبی و جعلی بودن آن برای من مشخص نیست.
این نامه گویوک خان، نوه چنگیز خان مغول است، که در پاسخ نامه پاپ اینوسنت چهارم در سال ۱۲۴٦ م نوشته شده است. گویند این پاسخ نخست در دو نسخه به زبان های مغولی و اویغور نوشته شده بود، ولی خان مغول اصرار داشت، آن را به زبانی هم بنویسند، که در دربار پاپ قابل خواندن و فهم باشد، (؟ با کدام مدرک این را می گویند؟). پس از مذاکره با فرستادگان پاپ به این نتیجه رسیدند، که افرادی در هر دو دربار به زبان فارسی آشنایی دارند. بنابر این نسخه سوم به زبان فارسی نوشته و مهر شد، و آن را به نمایندگان پاپ دادند. این نسخه فارسی که به عرض 20 و بلندای 112 سانتیمتر است، گویند هنوز هم به صورت سالم در آرشیو مخفی واتیکان نگه داری می شود، ترجمه ای از آن نامه در کتاب هایی موجود است، مانند: Christopher Dawson – Mission to Asia .
گویا داستان تاریخی نامه از این قرار است، در سال ۱۲۴۵ م، پاپ اینوسنت چهارم عده ای را برای تحقیق از اوضاع و احوال مغول ها به مغولستان فرستاد. دو نفر آز آنان Giovanni da Pian del Carpine و Lawrence of Portugal در ۲۴ اوت ۱۲۴٦ م، هنگامی به قراقوروم پایتخت مغولستان رسیدند و پیغام پاپ را تسلیم کردند، که گویوک خان در حضور عده زیادی از شاهان و سران کشور های گوناگون به عنوان خان بزرگ بر تخت نشسته بود. گویوک خان همان گونه که در جوابیه اش به دو نوشته پاپ ذکر می کند، گمان می کرد ارسال این نمایندگان از طرف پاپ برای اعلام تسلیم و بندگی است، و در ضمن پاسخ به پرسش های پاپ از او خواست که همراه همه شاهان اروپایی به دربار او بیاید و شخصأ اعلام بندگی بکنند، و گرنه او آنان را به عنوان دشمن خود تلقی خواهد کرد.
آغاز نامه به زبان ترکی است، در آن چند لغت اویغور – ترکی هم به چشم می خورد. در متن به جای کلمه ترکی – مغولی آسمان ابدی کلمه خدا به کار رفته است. تاریخ نامه در پایان به هجری قمری و به عربی است، همچنین نامه فاقد نقطه است. بازنویسی نامه گویوک خان:
منکو تنکری کو چندا
کورالغ اولوس ننگ تالوی نونک
خان یرلغمز
این مثالیست بنزدیک پاپاء کلان فرستاده شد بداند و معلوم کند ما نبشت دو زبان
ولایتهاء کرل َکنکاش کردست اوتک ایلی بندگی فرستاده از ایلچیان شما شنوده آمد و اگر سخن خویش برسید توکی پاپاء کلان با کرل لان جمله بنفس خویش بخدمت ما بیائید هر فرمان یاساء کی باشد آن وقت بشنوانیم دیگر گفته اید کی مرا در شیلم درآی نیکو باشد خویشتن مرا دانا کردی اوتک فرستادی این اوتک ترا معلوم نکردیم.
دیگر سخن فرستادی ولایتهای مجار و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب می آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید. این سخن ترا هم معلوم نکردیم - فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر ئو شنوانیدن را فرستاد - فرمان خدای را اعتماد نکرده اند هم چنان که سخن تو ایشان نیز دل کلان داشته اند – گردن کشی کرده اند – رسولان ایلچیان ما را کشتند – آن ولایتها مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید – جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید چگونه گیرد – مگر تو همچنان میگوئی که من ترسایم خدای را می پرستم زاری می کنم می یابم – تو چه دانی که خدای که را می آمرزد، در حق که مرحمت می فرماید – تو چگونه دانی که همچنان سخن می گوئی - بقوت خدای آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است میداریم - جز از فرمان خدای کسی چگونه تواند کرد – اکنون شما بدل راستی بگوئید کی ایل شویم کوچ دهیم - تو بنفس خویش بر سر کرل لان همه جمله یک جای بخدمت و بندگی ما بیائید - ایلی شما را آنوقت معلوم کنیم و اگر فرمان خدای نگیرید و فرمان ما را دیگر کند شما را ما یاغی دانیم همچنان شما را معلوم می گردانیم و اگر دیگر کند آنرا ما می دانیم خدای داند.
فی اواخر جمادی الاخر سنه اربعه اربعین و سته میه ٦۴۴
بازنویسی به فارسی امروزی با استفاده از مقاله مغول ها و پاپ ها نوشته Paul Pelliot 1922/23. عنوان نامه از ترکی:
به نیروی آسمان ابدی
و کل مردم بزرگ (طوایف مغول)
فرمان خا
این فرمانیست که به پاپ بزرگ فرستاده شد. برای این که بداند و بفهمد به دو زبان نوشته شد.
پیغام ایلی (بیعت) و بندگی شما به توسط نمایندگان تان در مجلس شاهان شنیده شد. هنگامی که این پیغام ما رسید خود تو پاپ بزرگ شخصأ به اتفاق همه شاهان (اروپایی) به خدمت ما بیایید. آن گاه تمام فرامین (یاسا) را به شما توجیه می کنیم. دیگر گفته اید که تعمید برای من آینده نیکی خواهد آورد. این مطلب را فهمیدیم. تقاضایی (دعایی) فرستادی – این تقاضا (دعای) تو را نفهمیدیم.
سخن دیگری فرستادی که "ولایت های مجارستان و کشورهای مسیحی را گرفتید – تعجب می کنم که گناه ایشان چیست – به ما بگویید". این سخن تو را هم نفهمیدیم. چنگیز خان و قاآن هر دو فرمان خدا را برای اطلاع آن ها فرستادند. ولی آن ها به فرمان خدا اعتماد نکردند (وقعی ننهادند)، همچون سخن تو ایشان نیز متکبر بوده اند، گردن کشی کرده اند- رسولان و نمایندگان ما را کشتند. مردمان آن ولایت ها را خدای ابدی کشت و نیست گردانید. و گرنه جز از فرمان خدا کسی چه گونه تواند با قوت خویش بکشد و بگیرد؟ تو که همچنان می گویی "من مسیحی هستم، خدا را می پرستم و زاری می کنم" مگر تو چه دانی که خدای که را می آمرزد و در حق که مرحمت می فرماید؟ تو چه گونه دانی که این گونه سخن می گویی؟ ما می دانیم که خدا به قوت خود اختیار تمام ولایت ها را از مشرق تا مغرب به ما مسلم کرده است. جز از فرمان خدا چه گونه کسی می تواند این کار را بکند. اکنون شما به راستی بگویید که آیل شویم (بیعت کنیم) و به شما خدمت کنیم، تو شخصأ به اتفاق همه شاهان با هم به خدمت و بندگی ما بیایید – ایلی (بیعت) شما آن وقت معلوم خواهد شد. و اگر فرمان خدا را قبول نکنید و فرمان ما را انجام ندهید ما شما را یاغی خواهیم دانست و با شما همان گونه رفتار خواهیم کرد. اگر دستور ما را انجام ندهید ما آن را خواهیم فهمید و خدا هم خواهد دانست.
آخر جمادی الاخر سال ششصد و چهل و چهار - مطابق با یازده نوامبر ۱۲۴٦ میلادی-
کتاب های حمله مغول
در زیر نام کتاب هایی است، که در باره حمله مغول نوشته اند، ولی هیچ کدام از آنها نگفته اند، که این مغولها از سرزمین های کنونی کشور مغولستان بوده اند. فقط در تاریخ و باز نویسی های تاریخها، به اشتباه یا دروغ مغول (مغ + ایل) را، طوایفی از ساخای جنوبی سرزمین های سکستان جنوبی، که همان سیبری مجعول است، دانسته اند. دو مورد را یاد آوری نمایم، 1 ــ در این میان دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ را هم باید در نظر داشت، چه بسا بمنظور هایی، دروغ هایی در بعضی از آنها نوشته شده باشد. 2 ــ گاهی نام های جغرافیایی به اشتباه تعبیر شده است، بدین منظور به جغرافیای تاریخی ایران و استان های تاریخی ایران مراجعه نمایید.
یاقوت حموی (۶۲۶–۵۷۵ ه ق) از نظر زمانی و مکانی از نزدیکترین نویسندگان و گزارشگران دههٔ نخست حملهٔ مغولان به ماوراءالنهر و خراسان است. او تا یکسال قبل از حملهٔ مغول در مرو زندگی میکرد. یاقوت بعد از حمله نخست به شهر موصل و سپس به حلب رفت و تا پایان عمر همانجا ماند. او در کتاب معجمالبلدان شرحی از چگونگی تاریخ و کشتار مردم نیشابور در سال ۶۱۸ به دست سپاهیان چنگیز داده است.
ابن اثیر (۶۳۰–۵۵۵ ه ق) مورخ نامدار آغاز عصر مغول که غالب اوقات را در موصل میزیسته است. بخشی از کتاب الکامل فی التاریخ نوشتهٔ ابن اثیر به وقایع این دوران ارتباط دارد.
شهاب الدین زیدری نسوی (مرگ ۶۴۷ ه ق) منشی جلالالدین خوارزمشاه و نویسندهٔ کتاب سیرت جلالالدینِ مِنکُبِرنی. او بیشتر عمر را در متن زمان و مکان حملهٔ مغول به سر برده و بسیارى از این وقایع را به چشم دیده است. پس از قتل جلالالدین چندی متواری بود تا آنکه به میافارقین و به دربار سلاطین کرد ایوبی راه یافت و سپس به حلب رفت و تا پایان عمر همانجا ماند.
ابن ابی الحدید (۶۵۶–۵۸۶ ه ق) از مورخین معتزلی معروف است. در شرح نهج البلاغه شرح نسبتاً مفصلی بر حمله مغول نوشته و حاوی اطلاعات مهمی مخصوصاً در مورد استیلای مغول بر اصفهان است.
منهاج سراج (نیمه دوم قرن هفتم–۵۸۹ ه ق) از نویسندگان فارسی زبان و نویسنده تاریخ طبقات ناصری است. این کتاب در مورد استیلای مغول یکی از معتبرترین کتاب هاست.
عطاملک جوینی (۶۸۱–۶۲۳ ه ق) با آنکه سالها خود و خاندانش در عهد فرزندان و نوادگان چنگیز، خاصه به روزگار هلاکوخان، وزارت و امارت داشتند، در کتاب تاریخ جهانگشای از رسالت تاریخ نگاری روى نگردانیده است و شرحی از وقایع آن روزگار را در کتاب خود آورده است.
رشیدالدین فضلالله همدانی (۷۱۷–۶۴۸ ه ق) وزارت سه تن از ایلخانان مغول را برعهده داشت. جلد اول کتاب او به نام جامعالتواریخ چکیدهای از تاریخ تیره های مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان اوست.
شرفالدین عبداللّه شیرازی (۷۳۰–۶۶۳ ه ق) از ﻋﺎﻣﻼن دﯾﻮاﻧﯽ دوﻟﺖ اﯾﻠﺨﺎﻧﯽ در فارس بود. در کتاب تاریخ وصاف آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و پیروزی های او در خراسان را آورده است. به گفته وصاف، کتاب او دنبالهٔ کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی است.
رشیدالدین فضلالله همدانی (۷۱۷–۶۴۸ ه ق) وزارت سه تن از ایلخانان مغول را برعهده داشت. جلد اول کتاب او به نام جامعالتواریخ چکیدهای از تاریخ تیره های مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان اوست.
شرفالدین عبداللّه شیرازی (۷۳۰–۶۶۳ ه ق) از ﻋﺎﻣﻼن دﯾﻮاﻧﯽ دوﻟﺖ اﯾﻠﺨﺎﻧﯽ در فارس بود. در کتاب تاریخ وصاف آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و پیروزی های او در خراسان را آورده است. به گفته وصاف، کتاب او دنبالهٔ کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی است.
نظر 4436: آقای انوش در این که شما استاد ما هستید و منبعد نیز خواهید بود شکی نیست ولی دلایلات و آثارهایی وجود دارند که وجود و حضور تموچین را در سرزمین مادری مان اثبات میکند هر چند دل خوشی از آن نداریم بالاجبار باید پذیرفت
پاسخ انوش راوید: تمو چین به معنی بزرگ چین است، تم= شبه و مه، و تمو به بزرگان برخوردار از عالم دیگر گفته شده است، هنوز در روستاهای نبمه جنوبی ایران از واژه تم و تمو استفاده می شود، چین منظور چین استان ایران است، این واژه یا نام، هیچ ربطی به کشور های کنونی چین و مغولستان ندارد، زیرا در آن زمان نام آن کشورهای چیز های دیگر بود. به چند مطلب از دروغ حمله مغول به ایران توجه فرمایید:
نظر قابل بررسی انوش: اشخاص دانشور علم جغرافی ـ تاریخ نباید به موضوعات سطحی نگاه کنند، باید تمام مسائل را همه جانبه و با مدارک واقعی بررسی کنند، و اساس جامعه شناسی تاریخی، روان شناسی تاریخی را در نظر داشته باشند. تاریخ علم کمی نیست، به وسعت میلیون ها کیلومتر مربع، میلیاردها انسان، و هزاران سال است. شهر دامغان، که در واقع دم مغان است، دم یا دام به معنی خانه و تکیه و به معنی انتهای هر چیز نیز می باشد، مغان نیز مرکز و جمع مغ ها است، دم مغان یا با تغییر آوا دامغان. مرکز مغ ها که مغان باشد بوده است. مغول جمعی از مغ های مغان است، و مغولستان نیز استان سمنان کنونی ایران بوده است، که تا شهر تاشکند کشور ازبکستان را نیز زیر نفوذ داشته است، و کشور چین آن زمان نیز استان های مرکزی ایران بوده است، جهت اطلاع بیشتر به جغرافیای تاریخی ایران مراجعه شود.
عکس انوش راوید در آثار تاریخی استان سمنان، مشروح در اینجا، عکس شماره 4502.
جالب: گورکان = یعنی ریشه آن گور است، گورکانیان خود را از کیان بهرام گور می دانستند، که قرون میانه در هندوستان و ازبکستان حکومت کردند. گور واژه ای ایرانی است، که غور هم گفته شده است، و به معنی اندیشه و خرد است، در ادبیات بعد از اسلام بهرام گور را به معنی گیرنده گوره خر گفته اند، که به نوعی اشتباه و کج روی و اهانت به ساسانیان بوده است.
یک تحقیق آماری ساده
هم میهن عزیزی زحمت کشیده آمار زیر را در نظرات وبلاگ پست روزانه نوشته اند، همانگونه که بارها گفته ام، خواهشاً نظرات خود را در وبلاگ فصلی جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بنویسید، که یک فصل هزاران نفر آن را بخوانند. به همین منظور این نظر را به اینجا منتقل نمودم، تا علاقمندان بتوانند مطالعه نمایند، و در ادامه تحقیقات برای شناسایی دروغ های تاریخی و برداشت آنها هر چه حرفه ای تر عمل کنند.
ــــــــــــــــــــــــ عین نظر:
جمعیت مغولستان امروز 2.000.000 ،
جمعیت ایران امروز 75.000.000 ،
جمعیت چین امروز 1.300.000.000 ،
جمعیت هند امروز 1.200.000.000 ،
جمعیت امپراطوری عباسیان به جز ایران امروز 3.000.000 ،
جمعیت کل 2.875.000.000 نفر ،
این تناسب جمعیت مغول را نسبت به فتوحات نسبت داده شده، که میشه 1437/1 و با احتساب جمعیت جهان در سال 1225 میلادی که یک دهم جمعیت کنونی بوده، مغولستان تنها 200.000 جمعیت داشته، که نیم آن (100.00)، بدون شک زن و نیم نیم (50.000) دیگر کودک و یا پیر بودند، و اگر هم تمامی مردان سرباز بوده باشند، و مردی در خود مغولستان باغی نمانده باشد، 25.000 سریاز خاک چین هند ایران و عباسیان و قسمت های از اروپا (روسیه ترکیه) را تصرف کردند؟!!
حالا با احتساب این که در آن زمان جنگها تن به تن بوده، (نه توپ بوده نه تانک نه بمب اتم یا بمب شیمیای) آیا میشود تصور کرد، مغولها که به ادعای همین تاریخ دروغی کوچ نشینانی مست و بی فرهنگ بوده اند، و در سپاه خود هیچ غیری(سرباز از دیگر ملل) را راه نمیدادند، این همه فتوحات داشته اند؟!!
علم و عقل هم خوب چیزی است به خدا، این همه دروغ برای چی ؟؟؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــ پایان نظر.
پرسش 6667: آیا سلاطین عثمانی خود را از نسل مغولها میدانستند .
پاسخ انوش راوید: بله خود را از نسل هون سفید و مغول و تاتار و سلجوق می دانستند، و برای این موضوع نیز در آن زمان کتاب هایی تألیف کردند، در لینک زیر و لینک های پیوست آن نوشته ام.
کلیک کنید: سازمان های تاریخ سازی استعماری
....این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود....
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: تاریخ عشایر و ایل های ایران
کلیک کنید: شهر و شهرستان های تاریخی ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ
پیش گفتار
از ابتدای تمدن های بشری، حکام بوجود آمدند. تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن، به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش، از تمدن کهن جی ایران آغاز گردید، کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند، یا اول مردم درست مانند: ضرب المثل تخم و مرغ. در هر صورت حاکمان، برای به تبعیت کشیدن مردم، دست به ترفند های مختلف زدند، از فرقه ها و دین های عجیب و غریب، تا خرافات و دروغ گفتن و دروغ نوشتن.
تصویر گوشه ای از بیابان های ایران، عکس شماره 3366.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ــ این مطلب برای اولین بار 1385 در وبلاگم که حدف کردند، پست شده بود، جهت پیگیری به اینجا بروید.
تصویر لوگوی ذهن کپی پیسی باقی مانده از سیستم آموزشی را کنار بگذارید، عکس شماره 1613. زیرا در سیستم های آموزشی، که برپا شده از سبک کار امپریالیسم است، اجازه نداده و نمی دهند ذهن های پویا و جویا تشکیل شود، آنها فقط می خواهند هر چه را که سرمایه داری جهانی برای بقای خود لازم دارد، بخورد ملتها دهد.
دعای داریوش بزرگ:
{خداوندا این کشور را از دشمن، از دروغ، از خشکسالی محفوظ دار}
ادامه پیش گفتار
بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها، از ترفند های دروغگویی در تاریخ است، که هنوز تا همین لحظه در نبرد نوپدید ادامه دارد. یکی از مهمترین آنها، دروغ حمله اسکندر به ایران است. پردازندگان داستان الکساندر مقدونی، که حدود 600 سال پس از مرگ او، داستانش را بدین صورت پرداخته اند، توجه نکردند، نخستین عامل پیروزی در جنگها، فـزونی شمار جنگ جویان، برتری سلاح و سازو برگ، سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبردها، همراه با آگاهی دقیق از سرزمین های دشمن و اقتصاد آن است. جوان بیست ساله تهیدست و بی تجربه، از سرزمین کم جمعیت و با اقتصاد نا چیز، نمی تواند بدین آسانی به پا خیزد، و امپراطوری بزرگی که ریشه در فرهنگ و دین دارد را متلاشی کند، سرزمین مردم دلیری را بگیرد، که در هر خانه شمشیر و تیر و کمان زندگیشان بود. انگار دشمن به کشور معتادها و گی و اواها آمده، امروزه میبینیم اشغال گرها با اینهمه امکانات در عراق و افغانستان در مانده اند، چه برسد آنزمان.
فیلم 300 که از روی تفکر داستان دروغی اسکندر مقدونی ساخته شد، باعث گردید مردم جهان به راحتی به داستان دروغی پیروزی های الکساندر پی ببرند. بهمین جهت بهترین فرصت تاریخی پیش آمده، تا این دروغها را از تاریخ شیرینمان پاک نماییم. در واقع ما ایرانیان باید واقعیت های تاریخ خود را به دنیا بگوییم، فقط از این فیلم و دروغها نگوییم. تمام جنگ های اسکندر نامه ها، در همین حد و اندازه اند، ولی جای تعجب است! چرا تاریخ دانان ایرانی نمی توانند، این دروغها را تشخیص بدهند، اندازه های نظامی دروغی، مسافت های دروغی، جنگ های دروغی، شهر های دروغی، و غیره و غیره دروغی. ای تاریخ دانان ایرانی، بیایید با حوصله ای جدید، و دیدی نو، این دروغها را بررسی کنید، و در جملات و گفته هایتان لطف نموده اصلاح نمایید.
. . . این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود. . . .
آغاز داستان دروغ
مقدونیه کجا بود؟، مگه دونیا، که در گبت ها قدیم مصری مگه دونی بود، و به تلفظ عرب مقدونیه گردید، به هنگام پیدایش اسکندر از مراکز مهم آئین مهر در شمال آفریقا بود. یا قوت حموی، جهانگرد و جغرافی دان در کتاب معجم البلدان گوید، مقدونیه نام مصر بزبان یونانی است. ابن الفقیه احمد همدانی، جغرافیدان و مورخ سده چهارم هجری، بنقل از ابن یسار گوید، مقدونیه خاک مصر است. المقدسی جغرافیدان سده پنجم اسلامی در حسن التقا سیم، ابن خرداذ به، در دالمسالک و الممالک، مسعودی، در کتاب مروج الذهب. و بسیاری دیگر گویند، در آن زمان مقدونیه یا مگه دونیا خاک مصر است. غیر از مورخان و آگاهان سده های نخستین اسلامی، ابن مقفع، طبری و دینوری، در تالیفات خود اسکندر را ایرانی خوانده اند.
درباره پردازندگان داستان اسکندر، و قلب و تحریف و جعل و دستبرد، که بخاطر این موضوع صورت گرفته، باید به سیاست های خاص امپراطوران دینی غاصب و حاکم بر دولت روم شرقی، و انگیزه اقدام آنها توجه نمود. در فواصل سده های هشتم تا یازدهم میلادی، طی سیصد سال متناوب سیزده مرد و هشت زن ارمنی، از ساکنان غرب رود آلیس (قزل ایرماق) و شهر آنی (شهر هزار کلیسا)، که از خانواده کنستانتین نبودند و شور قدرت طلبی داشتند، با استفاده از شرایط و گاه با کمک سازمان مخفی یهود، به امپراطوری روم شرقی در قسطنطنیه که مرکز جهان بود دست یافتند. اینان برای حفظ مقام تظاهر به یونانی و مقدونی مآب بودن میکردند، بدنبال جدال شرق با غرب یا جدال مهر پرستی و عیسی پرستی، داستان اسکندر را بدین صورت مدون و منتشر گردانیدند، تا بر اعتبار خود بیفزایند. اینان از زبان کالیس دنس، که وی را پزشک اسکندر قلمداد کردند، کتابی تدوین و حوزه متصرفات او را به چین و هندوستان کشانیدند، و با همکاری عمال عباسیان، اسکندر را بلند آوازه ساختند، تا اذهان جوامع نو خواسته را از عظمت تمدن، و فرهنگ و قدرت تشکیلاتی ایرانیان پیشین دور بدارند. تالیف کتب به زبان یونانی که زبان کلیسا بود، در آن دوره رونق گرفت، تا آنجا که این روز گار را عصر فرهنگ یونان میخوانند. از سوی دیگر، دین عیسی ناصری تا صده سیزدهم میلادی در شبه جزیره بالکان عمومیت نیافت، و مهر پرستان که در این نواحی استیلاء داشتند، این آئین را الحاد و تحریفی از دین خود میشمردند، این دو دین جدال قلمی و زبانی داشتند.
سرزمین مازندران در عهد خسرو انوشیروان، به استناد نسخه خطی کهن و موجود در کتابخانه ملی تهران، پزش خارگر، نامیده میشد. هند یا اند تا پایان سده دوازه میلادی بگفته، طبری و مسعودی نام خوزستان بود. هفده محل در خوزستان به مانند، هندیجان و اندیمشک و.... با این نام یاد میگردد، هندوستان آریا ورته و بهارات نامیده میشد.
عکس سر مجسمه ای که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی بوده، ولی هیچ نشان از اسکندر مقدونی ندارد، عکس شماره 1402. تصویر دیگری که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی است، ولی هیچ نشانی از اسکندر مقدونی ندارد، عکس شماره 1401.
عکس از یک معبد میترایی، و طرح هایی از میترا، که بفراوانی در اروپا یافت می شود، دروغگویان در جای دیگر آنرا اسکندر مقدونی معرفی می کنند، عکس شماره 1405.
کلیک کنید: تاریخ سلوکیان اهل سلوک
اسکندر و سکندر
در زبان های ایرانی، الکساندرس که در زبان های باختری الکساندر گفته میشود نیست. هر گاه پذیرفته شود، که ال آغاز الکساندرس حرف تعریف است، با بر داشتن آن کساندرس میماند، که هیچ همانندی با اسکندر و سکندر ندارد، پس باید جستجو کرد، که نام اسکندر و سکندر از کجا و در چه زمانی پیدا شده است. در آثار الباقیة بیرونی صفحه 145 نوشته شده، سر سلسله ایشان یعنی حکومت اشکانیان، اشک بن اشکان است، که لقب او فـغـفور شاه می باشد، او پسر بلاش بن شاهپور بن اس ایکتار بن سیاوش بن کیکاوس، محسوب است. بیرونی از حمزه اصفهانی، نام شاهان اشکانی را، اسک بن بلاش بن شاهپور بن اشکان بن اش جبار، آورده است (ص 147 آثار الباقیة). اصلان غفاری، نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا بر آنست که، اش جبار، اس ایکنار و مانند اینها دگرگون شده، اس گنتار، به معنی دلیر هستند، که اسکندر شده اند. اش جبار یا اس ایکنار، یا به گمان اصلان غفاری، اس کنتار، نام یکی از شاهان اشکانی، در سال های میانی سده سوم پیش از میلاد بوده، که در ورا رود، یعنی ماورا النهر و خراسان بزرگ، با شهر های نیشابور، هرات و مرو، و شمال افغانستان کشور گیری کرده، و به اسکندر، خلاصه یافته است. این قدرت مدار اشکانی، مورد سوء استفاده ناشیانه و احمقانه، اسکندر مقدونی نویسان روم شرقی و سپس، غربیان در جهت دشمنی با ایران بزرگ قرار گرفتند. ایرانیانی که جشن نوروز دارند، و در کشور ها و سرزمین های وسیع و باستانی زندگی میکنند، زبانها و لهجه های مختلف، ولی فرهنگ مشترک با آداب رنگارنگ دارند، از دیر باز دشمنانی داشتند، که از فرهنگ استثماری روم شروع شده، و تا استعمار و امپریالیسم امروز در نبرد نو پدید ادامه دارد.
در شاهنامه فردوسی، اسکندر از تخمه کیانیان گفته شده، یعنى پسر داراب و برادر بزرگ تر دارا، واپسین پادشاه کیانى، که مردی نیک سیرت، خیر خواه و مهربان بوده، که نه تنها توطئه ای بر ضد دارا نمىکند، بلکه بر مرگ او مى گرید و کشندگان او را عقوبت مى کند.
سکندری رفتن ــ در ایران بزرگ به دلیر و پهلوانی که در تمرین و ورزش، دستهایش را روی زمین گذارده، و پاهایش را هوا کرده، و روی دستهایش راه برود گویند: سکندری میرود.
دشمنان تا توانسته اند از شکست های سلسله هخامنشیان دروغ گفته اند، و ما یکبار از خود هخامنشیان نپرسیده ایم سرگذشت تان چیست؟. 12 هزار سنگ نوشته ایران در دانشگاه سیراکوز آمریکا است، و چه بسیار در جا های دیگر اینچنین در دست غیر ایران می باشد، و ما هیچ سر نخی نداریم و پیگیر آن نیستیم. هرگز هخامنشیان نگفته اند که تخت جمشید کاخ بوده، تا اسکندر بخواهد آنرا آتش بزند. سنگ نوشته بشماره XPD که در خاور و باختر سمت ایوان معروف به کاخ خصوصی خشایار شاه است، در آنجا خشایار شاه می گوید: .... به خواست اهورامزدا این هدئیش را من بنا نمودم. و هدئیش بار ها در تخت جمشید تکرار شده است. تمام نوشته حکایت از آن دارد، زواری که می آمدند بدانند چه بوده و این بسیار پر اهمیت تر از کاخ بوده، امروزه عده ای ساده اندیش خارجی، تخت جمشید را در اندازه کاخ شاهی پایین آورده اند.
افشای جنگ های دروغی
دروغ گوها نوشته اند، که اسکندر با سی هزار پیاده و چهل هزار سوار از تنگه هلس پونت، داردانل امروزی گذشت، و در کناره آسیای کوچک و پس از گذشتن از رودخانه تند و پر آب و گود و با دیواره های بلند، گرانیک، با داریوش سوم جنگید. رودخانه گرانیک که امروزه بیغا چای نام دارد، کوچک و کم آب و بدون دیواره و کم عمق است. کناره این رودخانه گنجایش آرایش جنگی حدود 150 هزار نیرو را ندارد، اگه باور ندارید بروید ببینید. دروغ نویسها میخواستند، شوش پایتخت دو هزار ساله ایلامی، و دویست ساله سلسله هخامنشیان را کوچک و نا چیز کنند، و تخت جمشید شکوهمند را پایتخت ایران بشناسانند، و دروغی بدست اسکندر به آتش بکشند. 5 یا 6 قرن بعد که این دروغ را مینوشتند، دیگر دین قدیمی هخامنشیان نبود، و تخت جمشید متروکه بوده. آنها از فواصل راه ها و جاده ها و مسیر ها خبر نداشتند، و هر چه از اینها نوشته اند، چرت و پرت والکیست، و این براحتی قابل درک است. نوشته اند که 600 هزار لشکر داریوش 5 روزه، از روی پل های ساخته شده فرات عبور کردند، کمی فکر کنید، 600 هزارش دروغه، 5 روزش دروغه پلش هم دروغه، در این دوره و قرن نو درک این مسئله خیلی ساده است. از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه باورش راحت تره.
کلیک کنید: دروغ آتش سوزی تخت جمشید
رفتن اسکندر از تخت جمشید به دامغان
نوشته اند اسکندر از تخت جمشید به همدان رفت، این دروغ هـم بررسی میکنیم، برای رفتن از تخت جمشید به همدان، باید از اصفهان می گذشتند، در هیچ اسکندر نامه ای از این شهر باستانی و مردم دلیرش نامی برده نشده. هرگز نمی توانستند بدون گذشتن از این شهر به همدان بروند، هر کس بگوید، بطور کلی ناآگاه است. از اصفهان تا نجف آباد به درازای سی کیلومتر، باغ و سبزی کاریست، این باغ بزرگ برای ایستادگی در برابر یورش سپاهیان دشمن، و جلوگیری از گذر کردن آنها سنگر بسیار خوبیست، آن نویسندها بی سواد تر از آن بودند، که این شهر هم روی کاغذ به خاک و خون بکشانند. آنها از شهر های دیگر راه اصفهان نامی نبردند، مانند گلپایگان، گر با یگان، گر= سنگ+ بای= بغ= ایزد+ گان، بروجرد، ملایر، فقط یه اسم پرت وپلای من در آری نوشتن، که به هیچ یک از اسامی شهر های ایرانی شبیه نیست. از اصفهان به لرستان به همدان 480 کیلومتر راه است. بیشتر این راه از کوهستانی سخت می گذرد، نزدیک به 200 کیلومتر این راه بیش از دو هزار متر بلندی دارد، و از بلند ترین راه های جهان است، و از دامنه اشترانکوه می گذرد، و در زمستان برف سنگین دارد، راه لرستان به همدان هم از کوهستانی پر برف میگذرد، و سخت ترین راه هاست، و مردم دلیر و جنگجویی دارد، که در تاریخ هیچ مهاجمی از اونجا نتوانسته بگذرد، حتی داخلی ها. از تخت جمشید به اصفهان و به همدان و به ری و به دامغان، 1600 کیلومتر است، پس حساب کنید دروغ ها را، یا شاید هم با قطار برقی ژاپنی رفتند، که تو داستانشان این مسافتها و زمانها رو اینقدر عوضی نوشتند. ابوریحان بیرونی در آثار باقیه نوشته، که داریوش سوم در نزدیکی اربیل به دست فرمانده پاسدارانش کشته شده. در آن زمان او چیزی از اسکندر دروغی مقدونی نمی دانست، واقعیت اشک و اشکانیان است.
هالیود میگوید: جنگ همینه که میسازیم، ....
پرسش از عموم: آیا شما جنگ های تاریخی واقعی را دیده اید؟ یا فقط آنچه را که هالیوود به خورد داده، جنگ تاریخی می دانید؟
اسکندر مقدونی در راه گرگان
اسکندر را از دامغان به گرگان میبرند، کلیه نام های عوضی مکان های اشتباه، کار های عجیب و غریب، مردمان و قبایلی که هرگز وجود نداشته اند، فاصله ها و راه های الکی، یک نقشه جلویتان بگذارید، ببینید و متوجه میشود چه کلاهی سرمان گذارده اند، فقط برای دشمنی و عقده. واقعاً بیندیشید چرا برای ما دروغ بافتند و تا کی ادامه دارد؟
چوپان دروغی در زمستان لرستان، با اون برف سنگین و سرمای شدید، ساختند و نگفتند چه جوری آنهمه لشکر دو طرف آنجا زنده ماندند، و در عین حال و همان جا جنگل حاره ساختند، و خیلی پرت وپلا های دیگه نوشتند. آنها دشمن ایران بودند، ولی این مثلاً تاریخ دان های ایرانی چرا این پرت و پلاها را می گویند و تکرار میکنند، اگر تا کنون ناآگاه بوده، بعد از این وبلاگ بخود آیند.
"جنگ های تاریخی را واقعی، و در همان تاریخ تجسم کنید، نه آن گونه که هالیود می خواهد"
کلیک کنید: لشکر و جنگ در دوره های تاریخ
دشمنان بی سواد تاریخ ایران
در 1700 ــ 1800 ، سال پیش اسکندر نامه نویسان بیسواد تر از آن بودند، که بتوانند داستان دروغی شان را بهتر و باور مندانه تر بنویسند. ساده لوحانه تر دشمنان تاریخ ایران هستند، که این چرت و پرتها را، به جای تاریخ ما می گویند و مینویسند. پاتلا که در زبان پارسی پای تپه است، در نزدیکی تنگ بوان است، در داستانشان به مصب رودخانه سند برده اند، تا برای رفتن اسکندر به هندوستان مدرک بتراشند. رود تانا ایس، میان اروپا و آسیا است، که رود دن امروزیست، در آن داستان کذایی به شمال افغانستان برده و جای بلخ گذاشته اند، تا اسکندر را به هندوستان برسانند، نوشته اند اسکندر و سپاهش از بلخ بسوی سغدیا راه افتادند، و به بیابان های بی آب و علف رسیدند، و کلی سختی و بد بختی کشیدند، تا مثلا شجاعتشان را بنویسند. این هم افسانه است، شهر بلخ کنار رود پر آب بلخاب قرار دارد، و تا 350 کیلومتری آن همه طرف آبادیست نه بیابان بی آب و علف، براحتی در نقشه ببینید. رود اوکسوز، آنهم آمو دریا نیست، بعلت ندانستن جغرافیا اینهمه پرت و پلا نوشته اند، و دشمنان ایران زمین آنرا باور دارند، و کینه ورزانه دائم تکرار می کنند.
بکچوس، یونانی شده بغ است، که بک، بگ، بی، بای، هم گفته میشود، پیشنام ایزد مهر، بغ مهر است. آئین مهر در زمان حکومت اشکانیان گسترش یافت، و به یونان و روم رفت، در زمان اسکندر شناخته شده نبود، ولی پانصد سال بعد اسکندر نامه نویسان می دانستند. دروازه کاسپین، که آن را سر دره خوار دانسته اند، نیست، دربند خزر شهریست میان باکو و ما خاج قلعه. گاهی برای توجیه داستانشان، دروغ نوشته اند. رود عارابیوس، که نوشته اند اسکندر و سپاهش، در کشور هندوستان از آن گذر کرده اند، شط العرب امروزیست، و آنچه هندوستانی نوشته اند، خوزستان است. اریتیان، سرزمین مردم اور، شهری بنام مقجر در کشور عراق است، نه در هندوستان. عارابیت، بیت مردم عرب، در جنوب عراق است، نه مصب رود سند پاکستان. دوستکامی، که در این داستان کذایی دوستکانی نوشته اند، شرابدان مهریان بوده و اکنون در سوگواریها، در آن آب یا شربت می ریزند، در زمان اسکندر نمی شناختند، ولی 500 سال بعد، در زمان اشکانیان شناخته شده بود. آتروپات، آذرپاد، واژه زمان شاهنشاهی ساسانیان است، و در زمان سلسله هخامنشیان آنرا نمی شناختند، چون زرتشتی دوره ساسانی نبودند.
آتروپاد یا آذرپاد، نگهبان آتش بوده است، امروز پاد را بد گویند، مانند، سپهبد، ارتشبد. این هم نشانه آنست، که اسکندر نامه ها چند سده پس از اسکندر نوشته شده اند، آذربایجان، دگرگون شده آتروپاتان نیست. آذربایجان یا آذر بیجان، از سه پاره ساخته شده، آذر = آتش + بای = بی = بغ = ایزد + گان = جا = آذر با یجان = جایگاه آتش ایزدی.
مینویسند سپاه اسکندر در راه رفت و برگشت، به سغدیان با مردمی نیرومند، به نام مماسن ها در افتادند، ممسن = بزرگ بزرگان = مه و مس= بزرگ + ان، در غرب استان فارس ایران است، نه در بلخ و شمال افغانستان. نوشته اند اسکندر به شهر نیسا نزدیک رود سند رسید، و شهر نیسا را میان بیستون و همدان آدرس میدهند. نسا، نخستین پایتخت حکومت اشکانیان نزدیکی شهر عشق آباد کشور ترکمنستان امروزی بود، و آئین مهر از آنجا گسترش یافت، که به آئین نسا یا نسارا شناخته شد. یا نصا یا نصارای دوره های بعد، مثل یلدا و اعیاد و مراسم ادیان دیگر. نبرزن، نبرز یا شکست ناپذیر، پسنام مهر است، که در زبان کردی نبز گفته میشود. آئین مهر در زمان اشکانیان به امپراتوری روم رفت، و دین همگانی شد. رومیان واژه ایرانی نبرز را برای پسنام مهر بکار می بردند، در چندین از صد ها مهرابه تاریخی بجا مانده امپراتوری روم، دیوار نوشته و کنده کاری شده. این نیز میرساند این داستان دروغی چند صده پس از اسکندر نوشته شده. پاگانیسم، کوسیان یا کاسیها یا کاسپین ها، چون میخواستند اسکندر همه را شکست داده باشد، 800 سال از حکومتشان گذشته بود، که با نادانی، با اسکندر کذائیشان آنان را هم شکست دادند، چه بی سوادند آن تاریخ دانهایی که امروزه این چرتها را تاریخ میدانند. شهر صد دروازه، دامغان یا اطراف آن نیست، گروهای مختلف باستان شناسان سالها همه آن اطراف را گشته اند، شهر یه دروازه هم نیافتند! گنده گویی کردن تا الکساندر چاخانی را مهم کنند. رود آراکس را بجای کر دروغ نویسی کرده اند، در واقع ارس میباشد.
میتراسن، از نام بغ مهر گرفته شده، که در هندوستان و امپراتوری روم میترا نام داشت، و در زمان اسکندر در یونان شناخته شده نبود. دروغ پردازان اسکندر مقدونی جغرافیا نمی دانستند و سواد هم نداشتند، و برای بالا بردن و مهم کردن مردم کوچک و بینوای یونان، داستان های دروغی مثل الکساندرس نوشته اند، ولی با کلی غلط و اشتباه. همه کشور ها و مردمی را که در جهان آن روز نام و نشانی داشتند، یا داستانی از آنها شنیده بودند، به دست اسکندر بر انداختند. صد ها نام دروغی خیال بافی کردند، که هرگز و به هیچ وجه اصالت ایرانی و هندی ندارند، و کاملا آشکارا دروغ هستند.
کلیک کنید: اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست
عقده و حقارت در دروغ ظاهر می شود
این نمونه گفتار در رفتار و غارت و غیره، از سربازان مقدونی نشان می دهد، که سپاهی غارت گر نمی تواند راه های طولانی برود و جنگ های بزرگ انجام دهد. هر آدم عاقلی متوجه می شود که دروغ بافی است، در واقع این دروغها از عقده و حقارت می باشد. در 500 سال گذشته صهیونیسم و استعمار، دروغ های تاریخ را دانسته و بزرگ کرده اند، تا اهداف خود را پیش ببرند، و دشمنان ایران و ایرانی هم تکرار کرده اند. تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند: بنابر این وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند، در میان خود آنها نفاق افتاد، زیرا هرکس دشمن کسی می شد، که غنیمتی بهتر به دست آورده بود، و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند، ناچار غنائم را خوب و بد می کردند، و بر سر چیز های گرانب هایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت، بنابر این لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد، گلدانها و جام های گرانبها را با تبر خرد می کردند، پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند، در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتاد، حتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.
در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است: وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد، دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده، او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد، خطاب به آن کرد و گفت: آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی، در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟ اسکندر این بگفت، لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت. عقده روی کاغذ و داستان، ایرانی ها بخود آیید و برای حفظ آبرو و غیرت ایرانی این دروغ ها را دور بریزید. ادامه دارد و بازنویسی می شود.
توجه ــ اطلاعات بیشتر، و پرسش و پاسخ های دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران را در گفتمان دروغ های تاریخ بخوانید.
پیکره مقدس میترایی
که به دروغ می گوند مجسمه هرکول است، و آنرا نشانی و سندی از حمله اسکندر مقدونی به ایران می نامند. این پیکره در سال 1327 خ، در محل کنونی کشف شد. زمان ساخت آن حدود 150 ق.م، تعیین کرده اند، که برابر با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی معروف به اشک نهم است، البته این زمان جای باز نگری علمی جدید دارد. کتیبه ای در پشت این پیکره به زبان آشوری است، این زبان بسیار قدیمی تر از زمان پیدایش خط یونانی می باشد. نمونه این مجسمه که مانند ایزد مهر است، در چندین معبد میترایی اروپایی وجود دارد، که بسیار شبیه هم هستند.
عکس پیکره مقدس میترایی ایرانی، که به اشتباه یا دروغ می گویند مجسمه هرکول یونانی است، عکس شماره 1410.
کلیک کنید: هلنیسم دروغ بزرگ غرب
کلیک کنید: تاریخ مجسمه و مجسمه سازی در ایران
کلیک کنید: پاسخ به شبهات دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ http://arqir.com